رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف

چگونه محبتمون و به امام‌زمان(عج) بیشتر کنیم؟

واعظ: حجت الاسلام پناهیان

فایل صوتی


حکمت 421 نهج البلاغه: نقش عقل در دوری از گمراهی
(علمى)

وَ قَالَ ( علیه السلام): کَفَاکَ مِنْ عَقْلِکَ مَا أَوْضَحَ لَکَ سُبُلَ غَیِّکَ مِنْ رُشْدِکَ.
و درود خدا بر او، فرمود: این مقدار از عقل تو براى تو کافى است که راه هاى گمراهى را از راه سعادت براى تو واضح و روشن سازد.

شرح حکمت:
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) مى فرمایند: «خداوند در میان بندگانش هیچ نعمتى را مهمتر از عقل تقسیم نکرده است.» امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «کسى که عاقل باشد دیندار است و کسى که دیندار باشد وارد بهشت مى شود.»
حتى ممکن است انسان در مسیر حق باشد ولى چون عقل درستى ندارد ناگهان فریب هواى نفس یا شیطان و یا انسان هاى شیطان صفت را بخورد و از راه منحرف گردد. ازاین رو رسول خدا(صلى الله علیه و آله) در حدیثى مى فرمایند: «هنگامى که به شما خبر برسد که فلان شخص داراى حالت خوبى (و در مسیر اطاعت) است، به آن قناعت نکنید و نگاه به خوبى عقل او کنید چراکه جزاى اعمال به مقدار عقل است.» در حدیث دیگرى مى خوانیم: جمعى در حضور پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) بودند. مردى نصرانى از اهل نجران که داراى بیان خوب و وقار و هیبتى بود وارد مدینه شده بود. به رسول خدا(صلى الله علیه و آله) عرض کردند: چقدر این مرد نصرانى عاقل و هشیار است. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: چنین نگویید. عاقل کسى است که به یگانگى خداوند ایمان داشته باشد و اطاعت فرمان او کند.


Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat


حکمت 420: راه درمان شهوت، و عفو اهانت کننده

(اخلاقى، سیاسى)


وَ رُوِیَ أَنَّهُ ( علیه السلام) کَانَ جَالِساً فِی أَصْحَابِهِ فَمَرَّتْ بِهِمُ امْرَأَةٌ جَمِیلَةٌ فَرَمَقَهَا الْقَوْمُ بِأَبْصَارِهِمْ فَقَالَ (علیه السلام): إِنَّ أَبْصَارَ هَذِهِ الْفُحُولِ طَوَامِحُ وَ إِنَّ ذَلِکَ سَبَبُ هِبَابِهَا فَإِذَا نَظَرَ أَحَدُکُمْ إِلَى امْرَأَةٍ تُعْجِبُهُ فَلْیُلَامِسْ أَهْلَهُ فَإِنَّمَا هِیَ امْرَأَةٌ کَامْرَأَتِهِ.فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْخَوَارِجِ :  قَاتَلَهُ اللَّهُ ، کَافِراً مَا أَفْقَهَهُ ، فَوَثَبَ الْقَوْمُ لِیَقْتُلُوهُ ، فَقَالَ ( علیه السلام ) : رُوَیْداً إِنَّمَا هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ ، أَوْ عَفْوٌ عَنْ ذَنْبٍ.


و روایت شده است که آن حضرت (علیه السلام) در میان یارانش نشسته بود. زنی زیبا از آن جا می گذشت، یاران به او نگریستند. پس آن حضرت (علیه السلام) فرمود: چشمان این مردان دارای نگرش شهوانی است و همین باعث شد که این مردان با دیدن آن زن به هیجان درآمدند. پس هنگامی که یکی از شما به زنی نگاه کرد که برای او خوشایند بود، پس با زن خود نزدیکی کند، زیرا جز این نیست که او هم زنی است مانند زن او. پس مردی از خوارج گفت: (خدا این کافر را بکشد! چه فقیه بزرگیست!) یاران حضرت حمله کردند تا او را بکشند. فرمود: صبر کنید و او را مکشید، جز این نیست که ناسزایی گفته است. پاسخ او یک ناسزا است یا بخشیدن گناهش!


شرح حکمت:

قرآن مجید مى فرماید: «به مؤمنان بگو چشم هاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگیرند، و عفاف خود را حفظ کنند; این براى آنان پاکیزه تر است; خداوند از آنچه انجام مى دهید آگاه است، و به زنان باایمان بگو چشم هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فروگیرند، و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را ـ جز آن مقدار که نمایان است ـ آشکار ننمایند و (اطراف) روسرى هاى خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود.... مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را; اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى نیاز مى سازد; خداوند گشایش دهنده و آگاه است! (30 - 32 نور)»

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: « کسى که ازدواج کند نیمى از دین خود را حفظ کرده، پس تقواى الهى را در نیم دیگر رعایت کند.»

در بعضى از روایات از امام على(علیه السلام) نقل شده است: «از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) سؤال کردند که زنى (زیبا) از مقابل مردى عبور مى کند و آن مرد به او نگاه مى نماید (چه حکمى دارد؟) پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: نخستین نظر از آنِ توست (چون بى اختیار است و گناهى در آن نیست) و نگاه دوم بر ضد توست نه به سود تو و نگاه سوم تیر زهرآگینى از تیرهاى شیطان است، هرکس آن را براى خدا نه به سبب دیگرى ترک کند خداوند ایمانى در قلب او ایجاد مى کند که طعم آن را احساس مى نماید.»




حکمت 419: ضعف و ناتوانی انسان

(علمى، اخلاقى)


وَ قَالَ (علیه السلام): مِسْکِینٌ ابْنُ آدَمَ مَکْتُومُ الْأَجَلِ مَکْنُونُ الْعِلَلِ مَحْفُوظُ الْعَمَلِ تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ وَ تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ.

و درود خدا بر او، فرمود: بیچاره فرزند آدم اجلش پنهان، بیمارى هایش پوشیده، اعمالش همه نوشته شده، پشّه اى او را آزار مى دهد، جرعه ای گلو گیر می کشدش، و عرق کردنى او را بد بو سازد.


شرح حکمت:

امام(علیه السلام) با این گفتار حکیمانه اش نمى خواهد مقام انسان را کاهش دهد و یا از عظمت او بکاهد؛ بلکه مى خواهد غرور و غفلت او را درهم بشکند؛ همان غرور و غفلتى که او را آلوده انواع گناهان و ظلم و ستم ها و مفاسد بى شمار مى سازد.

قرآن مجید مى فرماید: «خدا مى خواهد کار را بر شما سبک کند؛ و انسان، ضعیف آفریده شده است. (28 نساء)» در جاى دیگر مى فرماید: «انسان، حریص آفریده شده. هنگامى که ناراحتى به او رسد بسیار جزع و فزع مى کند. (19-20 معارج)» و در جاى دیگر مى فرماید: «و هیچ کس نمى داند در چه سرزمینى مى میرد؟ خداوند عالم و آگاه است! (34 لقمان)»

در روایات آمده است هنگامى که خداوند پشه ها را بر نمرود و لشکرش مسلط ساخت تعداد فوق العاده زیادى اطراف لشکر او را احاطه کردند. نمرود از لشکرش جدا شد و در خانه اش وارد گشت و تمام درها را بست و پرده ها را فرو افکند و بر پشت خود خوابید، فکر مى کرد که چگونه از این لشکر عظیم پشه ها رهایى یابد ناگهان پشه اى وارد بینى او شد و به سوى مغز او بالا رفت. چهل روز او را آزار مى داد به گونه اى که براى پیدا کردن آرامش موقت، سر خود را بر زمین مى کوبید و در این حال بود تا به هلاکت رسید. در حدیث دیگرى آمده است که امام صادق(علیه السلام) نزد منصور دوانیقى بود در این حال پشه اى منصور را آزار مى داد و هر زمان او را از خود دور مى ساخت دو مرتبه به سوى او بازمى گشت. او روى به امام صادق(علیه السلام) نمود و عرض کرد: خداوند چرا این پشه (مزاحم) را آفریده است. امام(علیه السلام) فرمود: «براى این که ستمگرانى مانند تو را خوار کند.»


السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف

علائم ظهور برای سرگرمی نیست!

واعظ: حجت الاسلام پناهیان

فایل صوتی

حکمت 418 نهج البلاغه: بهترین یاور در برابر سفیهان
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْحِلْمُ عَشِیرَةٌ.
و درود خدا بر او، فرمود: بردباری همچون یک قوم و قبیله است. (در یارى کردن انسان در مقابل سفیهان.)

شرح حکمت:
قرآن مجید مى گوید: «بندگان (خاص خداوند) رحمان، کسانى هستند که با آرامش و بى تکبّر بر زمین راه مى روند; و هنگامى که جاهلان آن ها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آن ها سلام مى گویند (و با بى اعتنایى و بزرگوارى مى گذرند) (63 فرقان)» و نیز مى فرماید: «و کسانى که شهادت به باطل نمى دهند (و در مجالس باطل شرکت نمى کنند)؛ و هنگامى که با لغو و بیهودگى برخورد کنند، بزرگوارانه از آن مى گذرند. (72 فرقان)»
امام صادق(علیه السلام) به فردی که براى آموختن علم پیش آن حضرت آمده بود فرمودند: من نُه چیز را به تو سفارش مى کنم که براى همه سالکان الى الله نیز همان را توصیه مى نمایم. سه نکته درباره ریاضت نفس است و سه نکته درباره حلم و سه نکته درباره علم. آن ها را به خاطر بسپار و در آن سستى مکن. اما آنچه درباره ریاضت نفس است این است که هرگز چیزى را که به آن تمایل ندارى نخور که موجب حماقت است و هنگامى که سیر شدى دست به سوى غذا مبر و هنگامى که مى خواهى چیزى بخورى باید از حلال باشد و نام خدا را ببری. و اما سه نکته اى که درباره حلم است: اگر کسى به تو بگوید: اگر یک سخن نسنجیده درباره من بگویى ده برابر آن را درباره تو مى گویم، تو در مقابل چنین شخصى باید بگویى: اگر ده گفتار نسنجیده بگویى حتى یکى هم نخواهم گفت و کسى که به تو دشنام و نسبت بد بدهد به او بگو: اگر در آنچه مى گویى صادق هستى از خدا مى خواهم مرا ببخشد و اگر کاذب هستى از خدا مى خواهم تو را ببخشد. و هرگاه به تو وعده شروبدى بدهد تو وعده نصیحت و خیرخواهى به او بده. اما آن سه چیز که درمورد علم است این است که آنچه رانمى دانى از علما بپرس و بپرهیز از این که براى آزار و آزمودن از آن ها سؤال کنى، و از این که تنها به رأى خود چیزى را عمل کنى بپرهیز و راه احتیاط را در پیش گیر.
در حکمت 206 امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «نخستین سودى که شخص حلیم از حلم خود مى برد این است که مردم در برابر شخص جاهل از او حمایت مى کنند.» در حدیث دیگرى مى فرمایند: «بردبارى و تحمل را، یاورى بهتر از مردان شجاع یافتم.» نیز می فرمایند: «حلم و بردبارى آتش غضب را خاموش مى کند اما تندى و پرخاشگری بر آتش آن مى افزاید.» نیز فرمودند: «هنگامى که در برابر شخص سفیه و نادان بردبارى نشان دهى غمگین مى شود. حال که چنین است، با حلم خود بر غم و اندوه او بیفزا.»

حکمت417 نهج البلاغه: معنای واقعی استغفار 

(اعتقادى، اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لِقَائِلٍ قَالَ بِحَضْرَتِهِ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ ، ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ ، أَ تَدْرِی مَا الِاسْتِغْفَارُ ، الِاسْتِغْفَارُ دَرَجَةُ الْعِلِّیِّینَ ، وَ هُوَ اسْمٌ وَاقِعٌ عَلَى سِتَّةِ مَعَانٍ ، أَوَّلُهَا النَّدَمُ عَلَى مَا مَضَى ، وَ الثَّانِی الْعَزْمُ عَلَى تَرْکِ الْعَوْدِ إِلَیْهِ أَبَداً ، وَ الثَّالِثُ أَنْ تُؤَدِّیَ إِلَى الْمَخْلُوقِینَ حُقُوقَهُمْ حَتَّى تَلْقَى اللَّهَ أَمْلَسَ لَیْسَ عَلَیْکَ تَبِعَةٌ ، وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى کُلِّ فَرِیضَةٍ عَلَیْکَ ضَیَّعْتَهَا فَتُؤَدِّیَ حَقَّهَا ، وَ الْخَامِسُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى اللَّحْمِ الَّذِی نَبَتَ عَلَى السُّحْتِ فَتُذِیبَهُ بِالْأَحْزَانِ حَتَّى تُلْصِقَ الْجِلْدَ بِالْعَظْمِ وَ یَنْشَأَ بَیْنَهُمَا لَحْمٌ جَدِیدٌ ، وَ السَّادِسُ أَنْ تُذِیقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطَّاعَةِ کَمَا أَذَقْتَهُ حَلَاوَةَ الْمَعْصِیَةِ ، فَعِنْدَ ذَلِکَ تَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ.

(شخصى در حضور امام علیه السّلام بدون توجه لازم گفت: استغفر اللَّه، امام فرمود:) مادرت بر تو بگرید، مى دانى معناى استغفار چیست؟ استغفار درجه والا مقامان است، و داراى شش معنا است، اوّل- پشیمانى از آنچه گذشت (اعمال گذشته)، دوّم- تصمیم به عدم بازگشت، سوم- پرداختن حقوق مردم چنانکه خدا را پاک دیدار کنى که چیزى بر عهده تو نباشد، چهارم- تمام واجب هاى ضایع ساخته را به جا آورى، پنجم- گوشتى که از حرام بر اندامت روییده، با اندوه فراوان آب کنى، چنانکه پوست به استخوان چسبیده گوشت تازه بروید، ششم- رنج طاعت را به تن بچشانى چنانکه شیرینى گناه را به او چشانده بودى، پس آنگاه بگویى، استغفر اللَّه.

شرح حکمت:
منظور از جمله مادرت بر تو بگرید، واقعاً نفرین به مرگ نیست بلکه این، تعبیرى است که هنگام نهى اکید از چیزى، در ادبیات عرب به کار مى رود. همان گونه که ما وقتى کسى کار بدى انجام مى دهد و مى خواهیم به شدّت او را نهى کنیم مى گوییم: خدا مرگت دهد چرا این کار را مى کنى؟ این در واقع نفرین جدى به مرگ نیست بلکه اشاره به نهى شدید است. به هر حال، از قرائن معلوم مى شود که شخص مزبور انسان آلوده به گناهى بوده که استغفارش ظاهرى و یا بسیار کم محتوا بوده است.
امام باقر(علیه السلام) مى فرمایند: «کسى که به گناه خود ادامه مى دهد و در عین حال استغفار مى کند گویى دارد (خود را یا حکم گناه را یا نعوذ بالله خدا را) مسخره مى کند.»

حکمت 416 نهج البلاغه: نهی از جمع مال برای دیگران
(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ لِابْنِهِ الْحَسَنِ (علیهما السلام): لَا تُخَلِّفَنَّ وَرَاءَکَ شَیْئاً مِنَ الدُّنْیَا فَإِنَّکَ تَخَلِّفُهُ لِأَحَدِ رَجُلَیْنِ إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِیهِ بِطَاعَةِ اللَّهِ فَسَعِدَ بِمَا شَقِیتَ بِهِ وَ إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِیهِ بِمَعْصِیَةِ اللَّهِ فَشَقِیَ بِمَا جَمَعْتَ لَهُ فَکُنْتَ عَوْناً لَهُ عَلَى مَعْصِیَتِهِ وَ لَیْسَ أَحَدُ هَذَیْنِ حَقِیقاً أَنْ تُؤْثِرَهُ عَلَى نَفْسِکَ.
و درود خدا بر او، به فرزندش امام مجتبى علیه السّلام خطاب کرد: پسرم، برای پس از مرگت چیزی از مال دنیا باقی مگذار، زیرا آنچه از تو باقی بماند نصیب دو نفر خواهد شد: یا کسى که مال را در طاعت خدا به مصرف خواهد رساند، پس او سعادتمند مى شود به چیزى که تو به خاطر آن بدبخت شده اى. یا کسى که آن را در معصیت حق خرج خواهد کرد، پس زیانکار گشته اى به سبب آنچه براى او فراهم آوردى، و وى را بر معصیت خدا کمک کردى. و هیچ کدام از این دو نفر شایسته نیستند که آنها را بر خود مقدّم بدارى.

شرح حکمت:
سید رضی گوید: این حکمت به گونه دیگرى نیز نقل شده: پس از ستایش پروردگار آنچه از دنیا هم اکنون در دست تو است، پیش از تو در دست دیگران بود، و پس از تو نیز به دست دیگران خواهد رسید، و همانا تو براى دو نفر مال خواهى اندوخت، یا شخصى که اموال جمع شده تو را در طاعت خدا به کار گیرد، پس به آنچه که تو را به هلاکت افکند سعادتمند مى شود، یا کسى است که آن را در گناه به کار اندازد، پس با اموال جمع شده تو هلاک خواهد شد، که هیچ یک از این دو نفر سزاوار نیستند تا بر خود مقدّمشان بدارى، و بار آنان را بر دوش کشى، پس براى گذشتگان رحمت الهى، و براى بازماندگان روزى خدا را امیدوار باش.

حکمت 415 نهج البلاغه: دنیاشناسى
(اعتقادى، اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): فِی صِفَةِ الدُّنْیَا تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمْ یَرْضَهَا ثَوَاباً لِأَوْلِیَائِهِ وَ لَا عِقَاباً لِأَعْدَائِهِ وَ إِنَّ أَهْلَ الدُّنْیَا کَرَکْبٍ بَیْنَا هُمْ حَلُّوا إِذْ صَاحَ بِهِمْ سَائِقُهُمْ فَارْتَحَلُوا.
و درود خدا بر او، در وصف دنیا فرمود: دنیا می فریبد و زیان می زند و میگذرد. خدای متعال آن را نه برای پاداش دوستان خود پسندیده و نه برای کیفر دشمنانش. اهل دنیا چون کاروانند که در اثناى فرود آمدن، کاروان سالارشان فریاد بر مى دارد که کوچ کنند.

شرح حکمت:
این تعبیرِ بسیار جالبى است. درست مثل این که کسى بگوید: فلان مبلغ ناچیز به قدرى بى اهمیت است که نمى تواند بخشیدن آن سبب تشویق دوستان و نبخشیدنش سبب مجازات دشمنان گردد و این نهایت حقارت دنیا را نشان مى دهد. قرآن مجید مى فرماید: «اگر (تمکّن کفّار از مواهب مادى) سبب نمى شد که همه مردم، امت واحد (گمراهى) شوند، ما براى کسانى که به (خداوند) رحمان، کافر مى شدند خانه هایى قرار مى دادیم با سقف هایى از نقره و نردبان هایى که از آن بالا روند و براى اطاق هاى آن ها درهایى (پر زرق و برق) و تخت هایى (زیبا) قرار مى دادیم که بر آن تکیه کنند، و هرگونه زیورى را در اختیار آن ها مى گذاشتیم، ولى این ها همه، متاع زندگى دنیاست، و سراى آخرت نزد پروردگارت براى پرهیزکاران است. (33- 35 زخرف)»
درباره بى وفایى و ناپایدارى دنیا تعبیرات مختلفى در روایات اسلامى دیده مى شود از جمله:
گاه دنیا را تشبیه به پلى کرده اند که باید از آن عبور کرد و ایستادن و توقف بر آن معنا ندارد. در جایى دیگر دنیا به عنوان سراى عبور و نه دار اقامت معرفى شده است. در تعبیر زیباى سومى دنیا تشبیه به لباسى شده که تمام آن از هم شکافته و تنها به نخى بند است که هر زمان احتمال مى رود آن نخ، پاره شود و لباس فرو افتد. در تعبیر چهارمى دنیا تشبیه به سایه ابرها شده که هرگز پایدار نیست و همچون صحنه هاى دل انگیز خواب است که به زودى مى گذرد. در پنجمین تعبیر، وضعیت انسان در برابر دنیا تشبیه به سوارى شده است که براى استراحت و خواب نیمروز در سایه درختى در یک روز داغ تابستانى پیاده مى شود و بعد از ساعتى استراحت آن را ترک مى گوید و مى رود. پیش از همه این ها قرآن مجید با مثال روشنى ناپایدارى و بىوفایى دنیا را ترسیم کرده است: «زندگی دنیا را برای آنها به آبی تشبیه کن که از آسمان فرو می‏فرستیم، و به وسیله آن گیاهان زمین، سرسبز و درهم فرو می‏روند، اما بعد از مدتی می‏خشکند، به گونه‏ ای که بادها آنها را به هر سو پراکنده می‏کنند، و خداوند بر هر چیز توانا است. (45 کهف)»

حکمت 414نهج البلاغه: صبر در سختی ها، نشانه بزرگی
(اخلاقى، تربیتى)

وَ فِی خَبَرٍ آخَرَ أَنَّهُ (علیه السلام) قَالَ لِلْأَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ مُعَزِّیاً عَنِ ابْنٍ لَهُ: إِنْ صَبَرْتَ صَبْرَ الْأَکَارِمِ وَ إِلَّا سَلَوْتَ سُلُوَّ الْبَهَائِمِ.
و درود خدا بر او، (در روایت دیگرى است که به اشعث بن قیس در تسلیت فرزندش فرمود:) یا چون بزرگواران شکیبایی پیشه کن، و گرنه چون چهار پایان فراموش خواهی کرد.

حکمت 413 نهج البلاغه: صبر اختیاری و صبر اجباری
(اخلاقى، تربیتى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ صَبَرَ صَبْرَ الْأَحْرَارِ وَ إِلَّا سَلَا سُلُوَّ الْأَغْمَارِ.
و درود خدا بر او، فرمود: در مصیبت ها یا چون آزادگان باید شکیبا بود، و یا چون ابلهان خود را به فراموشى زد.

شرح حکمت:
قرآن مجید مى فرماید: «قطعا همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها آزمایش مى کنیم; و بشارت ده به استقامت کنندگان! آن ها که هرگاه مصیبتى به ایشان مى رسد، مى گویند: «ما از آن خداییم; و به سوى او بازمى گردیم». اینها، همان ها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده; و آن ها هدایت یافتگان هستند! (155 – 157 بقره)»
بهترین راه براى کاستن و از بین بردن فشار مصیبت توجه به پاداش صابران و شخصیت آن ها در پیشگاه خداوند است و این زاییده ایمان و تقواست. انسان مؤمن و متقى مى داند هرچه از سوى دوست مى رسد نیکوست و اى بسا در مصائب، مصالحى باشد که بسیار مفید و مؤثر بوده و از اهمیت مصیبت، برتر و بالاتر است و یا جبران گناهى است که از انسان سرزده و سبب پاکى او مى شود و یا آزمونى است که اگر از عهده آن برآید مقام مقربان درگاه خدا را پیدا مى کند. این تفکر و اندیشه است که فشار مصیبت را مى کاهد و از بین مى برد. تعبیر به «احرار» در کلام امام(علیه السلام) نیز ناظر به همین معناست که آزادگان مى کوشند از طرق مختلف، آثار سوء حوادث ناگوار را از خود دور سازند و با صبر و شکیبایى به استقبال آینده روشنى بروند و تا آن جا که ممکن است حوادث ناگوار را جبران سازند ولى اغمار (جاهلان) یا زبان به ناشکرى مى گشایند و یا با سرگرمى هاى ناسالم خود را مشغول مى کنند.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «صبر بهترین مرکب راهوار است و خداوند به بنده اى از بندگانش چیزى بهتر و گسترده تر از صبر عنایت نکرده است.»
امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرمایند: «صبر در برابر مشکلات، برتر از عافیت در وسعت است.»

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف

منتظر مانند کسی است که در رکاب امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در خون خودش غلطیده و به شهادت رسیده...

واعظ: حجت الاسلام پناهیان

فایل ویدوئی




حکمت 412 نهج البلاغه: راه تربیت خویشتن
(اخلاقى، تربیتى)

وَ قَالَ (علیه السلام): کَفَاکَ أَدَباً لِنَفْسِکَ اجْتِنَابُ مَا تَکْرَهُهُ مِنْ غَیْرِکَ.
و درود خدا بر او، فرمود: براى اصلاح خویشتن همین بس که از آنچه براى دیگران نمى پسندى اجتناب ورزى.

شرح حکمت:
بسیارى از افراد دوست دارند واقعاً خود را اصلاح کنند ولى اصلاح خویشتن و زدودن صفات رذیله از خود کار آسانى نیست زیرا در این جا حجابى وجود دارد که نمى گذارد انسان عیوب خود را ببیند و آن حجاب، حب ذات است و اى بسا نقاط ضعف خود را براثر این حجاب نقاط قوت پندارد و به جاى آن که آن ها را از نفس خویشتن بزداید سعى در تقویت آن کند. انسان دربرابر دیگران خرده بین و خرده گیر است و کمترین عیوب و اشکالات کار آن ها را مى بیند زیرا آن حجاب که به آن اشاره کردیم درمورد دیگران وجود ندارد. بنابراین مى تواند آن ها را آینه اى براى دیدن صفات زشت و رفتار ناپسند خود قرار دهد و با این آیینه خود را اصلاح کند.
امام(علیه السلام) این سخن را کرارا بیان فرموده است. در ذیل حکمت 365 با عبارت: « براى ادب کردن نفس تو، همین کافى است که از آنچه از دیگران نمى پسندى دورى جویى.»، اشاره به این مطلب فرموده بود و در حکمت 353 با تعبیر دیگرى آن را بیان فرموده: «بزرگترین عیب آن است که چیزی را بر دیگران عیب گیری که مانند آن در خودت هست.» این تعبیرات متنوع و متعدد نشان مى دهد که امام(علیه السلام) اهمیت فراوانى براى این مطلب قائل بوده و آن را به شکل هاى مختلف ارائه مى فرموده است.
در وصیت امام(علیه السلام) به فرزندش امام مجتبى(علیه السلام) مى فرمایند: «پسرم! خویشتن را معیار و مقیاس قضاوت میان خود و دیگران قرار ده. براى دیگران چیزى را دوست دار که براى خود دوست مى دارى و براى آن ها نپسند آنچه را براى خود نمى پسندى. به دیگران ستم نکن همان گونه که دوست ندارى به تو ستم شود. به دیگران نیکى کن چنان که دوست دارى به تو نیکى شود. آنچه را براى دیگران قبیح مى شمرى براى خودت نیز زشت شمار. و براى مردم راضى شو به آنچه براى خود از سوى آنان راضى مى شوى. آنچه را که نمى دانى مگو، اگرچه آنچه مى دانى اندک باشد، و آنچه را دوست ندارى درباره تو بگویند، درباره دیگران مگو.»

حکمت 411 نهج البلاغه: حرمت استاد
(اخلاق اجتماعى، تربیتى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لَا تَجْعَلَنَّ ذَرَبَ لِسَانِکَ عَلَى مَنْ أَنْطَقَکَ وَ بَلَاغَةَ قَوْلِکَ عَلَى مَنْ سَدَّدَکَ.
و درود خدا بر او، فرمود: با کسی که تو را سخن آموخته به تندی سخن مگوی و در برابر کسی که تو را سخنوری آموخته کلامت را به رخ مکش!

شرح حکمت:
اشاره به این که حق شناسى ایجاب مى کند که اگر انسان نعمت و موهبتى از کسى به دست آورده، بر ضد او به کار نگیرد. این سخن شامل پدر و مادرها و همه استادان و معلم ها مى شود. قرآن کریم مى فرماید: «و پروردگارت فرمان داده که جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکى کنید! هرگاه یکى از آن دو، یا هر دوى آنها، نزد تو به سن پیرى رسند، کمترین اهانتى به آن ها روا مدار! و بر آن ها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آن ها بگو! (23 اسراء)»
امیرمؤمنان على(علیه السلام) به هنگام وصیت به فرزندش محمّد بن حنفیه فرمود: «با برادران دینى و کسانى که به کمک آن ها به دشمن حمله مى کنى خوش رفتارى کن و آن ها را گرامى و بزرگ دار چراکه جزاى کسى که مقام تو را بالا برده این نیست که از قدرش بکاهى و نیز جزاى کسى که تو را مسرور کرده این نیست که او را غمگین سازى.»
حذیفه (صحابى معروف پیامبر) مى گوید: من مردى بودم که به خانواده ام درشتى مى کردم و خشونت زبان داشتم، به پیغمبر(صلى الله علیه وآله) عرض کردم: اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)! مى ترسم زبانم مرا وارد دوزخ کند فرمود: «چرا استغفار نمى کنى من نیز هر روز یکصد مرتبه استغفار مى کنم.»
در خطبه 186 نیز امام(علیه السلام) می فرمایند: «انسان باید زبانش را (از سخنان ناروا) حفظ کند زیرا این زبان در برابر صاحبش سرکش است. به خدا سوگند بنده اى را نمى بینم که باتقوا باشد و تقوایش به او سودى ببخشد مگر این که زبانش را (از سخنان ناروا) حفظ کند.»

حکمت 410 نهج البلاغه: تقوا، سرآمد اخلاق
(اخلاقى، معنوى)

وَ قَالَ (علیه السلام): التُّقَى رَئِیسُ الْأَخْلَاقِ.
و درود خدا بر او، فرمود: پرهیزگاری در رأس همه ارزش های اخلاقی است. (پرهیز از ناخشنودى خدا، بهترین خصلت انسان مى باشد)

شرح حکمت:
تقوا به معناى قراردادن روح و فکر در پوشش حفاظتى در برابر خطرها و گناهان است. بنابراین، تقوا آن حالت خداترسى و احساس مسئولیت درونى است که بازدارنده انسان در برابر سرپیچى از فرمان خداست. این ملکه درونى، انسان را از بخل و حسد و کینه و عداوت و غیبت و ظلم و ستم و کبر و غرور و مانند آن بازمى دارد و به همین دلیل امام(علیه السلام) آن را رئیس اخلاق شمرده است.
در خطبه 230 امام(علیه السلام) مى فرمایند: «به یقین تقوا و پرهیزکارى کلید درهاى راستى است و ذخیره روز قیامت و سبب آزادى از هرگونه گناهى است که بر انسان چیره مى شود و موجب نجات انسان از هرگونه هلاکت است. به وسیله تقوا جویندگان به مقصود خود مى رسند و فرار کنندگان (از کیفر الهى) رهایى مى یابند و با تقوا به هر هدف و خواسته رفیع و بلندى مى توان رسید.»
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «خداوند متعال پیامبران را به فضایل اخلاقى آراست. کسى که این فضایل در او باشد خدا را بر آن سپاس گوید و کسى که نداشته باشد به درگاه خداوند متعال تضرع کند و آن ها را از او بخواهد. راوى مى گوید: عرض کردم: فدایت شوم، این مکارم اخلاق که فرمودید چیست؟ فرمود: ورع، قناعت، صبر، شکر، حلم، حیا، سخاوت، شجاعت، غیرت، نیکوکارى، راستگویى و اداى امانت است.»

حکمت 409 نهج البلاغه: ارتباط چشم و دل
(علمى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَرِ.
و درود خدا بر او، فرمود: آنچه دیده بیند در دل نشیند.

شرح حکمت:
به یقین قسمت بسیار مهمى از علوم و دانش هاى ما از طریق چشم حاصل مى شود اعم از آنچه مستقیما با چشم مى بینیم و یا آنچه در آثار گذشتگان مى خوانیم. بنابراین اگر گفته شود قلب، مصحَف و کتاب چشم است سخنى حکیمانه است و گویى چشم به منزله قلمى است که پیوسته در کتاب قلب مى نویسد و رقم مى زند. تعبیرات دیگرى در این باره از امام(علیه السلام) نیز نقل شده؛ در تعبیرى مى خوانیم: «چشم راهنماى قلب است» در تعبیر دیگرى مى فرمایند: «چشم همچون نامه رسان قلب است»
در بحارالانوار آمده: «از امیرمؤمنان(علیه السلام) سؤال شد که چگونه انسان مى تواند چشم (از ناروایى ها) بپوشد؟ فرمود: از طریق قرار گرفتن تحت سلطه خداوندى که مطلع از اسرار توست و چشم، جاسوس قلب است و نامه رسان عقل. چشمت را از آنچه مناسب دین تو نیست و قلب و عقلت آن را انکار مى کند بپوشان.»
قرآن مجید نیز مى گوید: «آیا آنان در زمین سیر نکردند، تا دل هایى داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند; یا گوش هاى شنوایى که با آن (نداى حق را) بشنوند؟! چراکه چشم هاى ظاهر، نابینا نمى شود، بلکه دل هایى که در سینه هاست کور مى شود. (46 حج)» اشاره به این که اگر چشم باز و بینا داشته باشند و سیر در زمین کنند، هم آثار عظمت خدا را مى بینند و هم درس هاى عبرتى را که از پیشینیان و پایان کار آن ها باقى مانده فرامى گیرند.
در حکمت 26 امام (علیه السلام) مى فرماید: «هیچ کس چیزى را در ضمیر و درون خود پنهان نمى کند مگر این که در سخنان (بى اندیشه) او و در رخسارش نمایان مى شود.»

حکمت 408 نهج البلاغه: سرانجام حق ستیزى
(اعتقادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ صَرَعَهُ.
و درود خدا بر او، فرمود: هرکه با حق به نبرد برخیزد، حق او را بر زمین خواهد زد.

شرح حکمت:
قرآن مجید در مثالى که براى حق و باطل زده مى فرماید: حق همچون آب است و باطل همچون کف هاى روى آب، این کف ها مدتى خودنمایى و جوش و خروش دارند ولى چیزى نمى گذرد که محو و نابود مى شوند و آب که حق است باقى مى ماند. (17 رعد)
از این گذشته، بالاترین حق و واقعیت در عالم، ذات پاک خداست و اوست که از حق حمایت مى کند و فرشتگان او مأمورند که طرفداران حق را حمایت کنند. «به یقین کسانى که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل مى شوند که «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است. (30 فصلت)»
قرآن مجید می فرماید: «خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند وعده مى دهد که قطعاً آنان را حکمران روى زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آن ها خلافت روى زمین را بخشید; و دین و آیینى را که براى آنان پسندیده، پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت; و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدّل مى کند، آن چنان که تنها مرا مى پرستند و چیزى را شریک من نخواهند ساخت.»

حکمت 407 نهج البلاغه: عقل، عامل نجات انسان
(علمى، معنوى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَا اسْتَوْدَعَ اللَّهُ امْرَأً عَقْلًا إِلَّا اسْتَنْقَذَهُ بِهِ یَوْماً مَا.
و درود خدا بر او، فرمود: خدا عقل را به انسانى نداد جز آن که روزى او را با کمک عقل نجات بخشید.

شرح حکمت:
از تعبیر امام (علیه السلام) استفاده مى شود که عقل، شاخه هاى مختلفى دارد و خداوند در هر کسى شاخه یا شاخه هایى از آن را به ودیعت مى نهد. تعبیر امام(علیه السلام) به «عقلا» به صورت نکره اشاره به همین نکته است. آرى، بعضى عقل معاد دارند، بعضى عقل معاش و بعضى هر دو. عقل معاد نیز شاخه هاى متعددى دارد; کسانى از طریق ادله عقلى وارد مى شوند و افرادى از طریق ادله نقلى که هرکدام نیز شاخه هاى متعددى دارد و در عقل معاش نیز بعضى عقل صنعت دارند، بعضى استعداد خوبى براى کشاورزى و بعضى براى امور دیگر و هرکدام از این ها نیز براى خود شاخه هایى دارد. امام(علیه السلام) مى فرماید: این نقاط قوت که نامش عقل است و خداوند در میان بندگانش تقسیم کرده همه روى حساب است. ممکن است کسى عقل خاصى در وجودش باشد و سالیان دراز از آن استفاده نکند و گاه حتى خودش فکر کند که این عقل و استعداد خاص در وجود او به چه کار مى آید ولى ناگهان جریانى در زندگانى او رخ مى دهد که تا دست به دامان آن عقل و استعداد خاص نزند نجات نمى یابد و این نکته اى است که کمتر کسى به آن توجه دارد و یا در نوشته هاى خود آورده است ولى امام(علیه السلام) به واسطه علم گسترده و وسیعش به این نکته اشاره فرموده است.
و این که در قرآن و روایات اسلامى تأکید بر مشورت شده ممکن است به ملاحظه همین امر باشد که هرکس داراى عقل و تدبیر و هشیارى خاصى است که به هنگام مشورت ظاهر مى شود و ممکن است یکى از آن ها مورد قبول همه طرف هاى مشورت قرار گیرد و سبب نجات گردد.

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف

به همین سادگی تنها با یک نیت می شه سرباز حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) شد.

واعظ: حجت الاسلام پناهیان

فایل ویدئویی

السلام علیک یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر علیه السلام

امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف در کلام امام کاظم علیه السلام

حجت الاسلام و المسلمین کفیل

فایل صوتی