رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۱۰۴۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اصول کافی» ثبت شده است

حدیث شماره 2 باب همانا به أئمّه علیهم السلام علم داده شده و در سینه هایشان تثبیت شده است کتاب حجت اصول کافی

 

امام صادق (علیه السلام) در تفسیر سخن خدای عزوجل «بلکه این قرآن، آیات روشنی است در سینه کسانی که به آنان معرفت و دانش عطا شده است. (49 عنکبوت)» فرمودند: «آنها ائمه (علیهم السلام) هستند.»

حدیث شماره 1 باب همانا به أئمّه علیهم السلام علم داده شده و در سینه هایشان تثبیت شده است کتاب حجت اصول کافی

 

ابوبصیر گوید از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که این آیه را قرائت مى فرمودند «بلکه این قرآن، آیات روشنی است در سینه کسانی که به آنان معرفت و دانش عطا شده است. (49 عنکبوت)» و با دست اشاره به سینه خود نمود.

حدیث شماره 3 باب راسخون در علم همان ائمه علیهم السلام هستند کتاب حجت اصول کافی

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «راسخون در علم امیرالمؤمنین و امامان پس از وى (علیهم السلام) هستند.»


شرح :
تمام آیه شریفه 7 سوره مبارکه آل عمران چنین است: «اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد که بخشی از آن کتاب، آیات محکم است [که دارای کلماتی صریح و مفاهیمی روشن است] آنها اصل و اساس کتاب اند، و بخشی دیگر آیات متشابه است [که کلماتش غیر صریح و معانی اش مختلف و گوناگون است و جز به وسیله آیات محکم و روایات استوار تفسیر نمی شود] ولی کسانی که در قلوبشان انحراف [از هدایت الهی] است برای فتنه انگیزی و طلب تفسیرِ [نادرست و به تردید انداختن مردم و گمراه کردن آنان] از آیات متشابهش پیروی می کنند، و حال آنکه تفسیر واقعی و حقیقی آنها را جز خدا نمی داند. و استواران در دانش [و چیره دستان در بینش] می گویند: ما به آن ایمان آوردیم، همه [چه محکم، چه متشابه] از سوی پروردگار ماست. و [این حقیقت را] جز صاحبان خرد متذکّر نمی شوند.»

مفسرین و دانشمندان اسلامى درباره محکم و متشابه به تفصیل بحث کرده و کتابه اى جداگانه در این موضوع نوشته اند که معروفترین آنها رساله سید مرتضى است، این دانشمندان در رسائل خود اقوال مختلفى را که راجع به معنى محکم و متشابه و تعیین مصداق آنها و علت آمدن آیات متشابه در قرآن است، بحث میکنند ولى آنچه مسلم است، آیات متشابه معنى واضح و روشنى چون آیات محکم ندارد، بلکه چند معنى شبیه بهم از آنها استفاده میشود و به  حکم آیه شریفه، مردمی که در دل خود خللى دارند، براى آشوبگرى و گمراه کردن مردم و تباهى دین، آیات متشابه را دست آویز خود قرار داده، طبق رأى و سلیقه خویش تأویل می کنند، در صورتیکه جز خدا کسى تأویل آن را نداند و طبق این سه روایت، خداى عزوجل تأویل قرآن را به پیغمبر و امام (علیهم السلام) آموخته است و اگر به آنها نمى آموخت، فایده اى نداشت که کلام مبهم و نامعلومى را بر آنها نازل کند و این منافات ندارد با اینکه بگوئیم: جز خدا کسى تأویل قرآن نمى داند، زیرا که ایشان هم شاگرد مکتب خدایند و علم ایشان همان علم خداست. این در صورتى که در مقام قرائت بر کلمه «الله » وقف کنیم و «الراسخون» را مبتدا بگیریم ولى بنابر قرائت دیگر که «والراسخون» را عطف بالله دانسته اند اشکالى در میان نیست و راسخ در علم، کسى است که در علم ریشه دارد و آن را خوب ضبط کرده و در آن استاد است که افراد کاملش همان پیامبر و امامان هدى (علیهم السلام) می باشند و بنابر روایت دوم شیعیان پاک و مخلص که تأویل قرآن را نمى دانند تصدیق اجمالى نموده و می  گویند: ما میدانیم که همه قرآن، چه محکم و چه متشابهش را پروردگار ما نازل کرده است و على (علیه السلام) هم در اول خطبه 89 نهج البلاغه این موضوع را بیان می کند. 

حدیث شماره 2 باب راسخون در علم همان ائمه علیهم السلام هستند کتاب حجت اصول کافی

 

یکى از دو امام باقر یا امام صادق (علیهما السلام) درباره سخن خداى عزوجل «و جز خدا و راسخون در علم تأویل قرآن را نمی دانند. (7 آل عمران)» فرمودند: پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلم) بهترین راسخ در علم است.

خداى عز و جل همه آنچه را از تنزیل (معنى مطابقى و هماهنگ) و تأویل (معنى التزامى و ناهماهنگ) نازل فرمود به او آموخته است، چیزى را که خدا تأویلش را به او نیاموخت بر او نازل نفرمود و اوصیاء پس از وى هم تمام آن را می دانند، و کسانى که تأویل آن را نمی دانند (شیعیان) هر گاه عالمشان چیزى از روى علم بفرماید (ایمان مى‏آورند و) می پذیرند چنانچه خدا ایشان را پذیرفته و فرموده است «می گویند ایمان آوردیم، همه قرآن از جانب پروردگار ماست. (7 آل عمران)» و قرآن خاص و عام و محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ دارد و راسخون در علم همه را می دانند.

حدیث شماره 1 باب راسخون در علم همان ائمه علیهم السلام هستند کتاب حجت اصول کافی

 

امام صادق (علیه السلام) فرمود: «مائیم راسخون در علم و ما تأویل آن را مى دانیم.»

حدیث شماره 2 باب کسانی که خدای تعالی در کتابش به علم وصفشان کرده ائمه علیهم السلام هستند کتاب حجت اصول کافی

 

جابر از امام باقر (علیه السّلام) پیرامون این سخن خداى عزوجل «آیا کسانى که می دانند با کسانى که نمی دانند یکسانند؟ فقط خردمندانند که پند مى‏گیرند. (9 زمر)» روایت کرده که فرمودند: «ما هستیم کسانى که می دانند و دشمنانمان کسانی هستند که نمی دانند و خردمندان، شیعیان ما هستند.»

شرح:

درباره این  آیه شریفه دو تفسیر گفته اند که با یکدیگر منافات ندارد و ممکن است هر دو مقصود باشد. اول دانا با نادان برابر نیست و این مطلب را هر خردمندى میفهمد بنابراین سیاق آیه درباره تشویق به تحصیل علم و مجالست با علما و استفاده از محضر ایشان و کناره گیرى از جاهلان است. دوم کسانی که همه چیز را مى دانند با آنها که همه چیز را نمى دانند یکسان نیستند، در این صورت دانایان منحصر مى شود به ائمه هدى علیهم السلام، زیرا تنها ایشانند که گنجینه علمشان به خزانه علم خدا متصل است و براى تعلیم مردم انتخاب شده اند و مردم دیگر از دسته دوم مى باشند که همه چیز را نمى دانند و این مطلب را خردمندان و صاحبان عقل سالم درک مى کنند و مصداق آن شیعیان مى باشند؛ زیرا ایشان اعلم امت را امام می دانند و او را بر دیگران تفضیل می دهند، پس این آیه دلالت دارد بر امامت ائمه دوازده گانه ما زیرا که ایشان در هر عصرى از مدعیان خلافت و بلکه از همه مردم اعلم بوده اند و آیه هم دلالت دارد بر اینکه مناط امامت رجحان علم و دانش است.

حدیث شماره 1 باب کسانی که خدای تعالی در کتابش به علم وصفشان کرده ائمه علیهم السلام هستند کتاب حجت اصول کافی

 

امام باقر علیه السلام درباره سخن خداى عزوجل «آیا کسانى که می دانند با کسانى که نمی دانند یکسانند؟ فقط خردمندانند که پند مى‏گیرند. (9 زمر)» فرمودند: «ما هستیم کسانى که می دانند و آنها که نمی دانند دشمنان ما هستند و شیعیان ما خردمندانند.»

حدیث شماره ۹ باب اهل ذکری که خدا مردم را به پرسش از ایشان امر فرموده، ائمه علیهم السلام هستند کتاب حجت اصول کافی

محمد بن ابى نصر گوید به امام رضا (علیه السلام) نامه اى نوشتم که قسمتى از آن این بود خداى عز و جل فرماید: «اگر خودتان نمی دانید از اهل ذکر بپرسید. (۴۳ نحل)» و نیز فرموده است «شایسته نیست، مؤ منان همگی (به سوی میدان جهاد) کوچ کنند، چرا از هر گروهی، طایفه‏ ای از آنان کوچ نمی‏کند (و طایفه‏ ای بماند) تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی پیدا کنند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود آنها را انذار نمایند تا (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداری کنند. (۱۲۲ توبه)» بنابراین بر مردم پرسش واجب گشته و بر شما پاسخ واجب نیست؟ امام (علیه السلام) مرقوم فرمودند: «خداى تبارک و تعالى فرماید: «پس اگر تو را اجابت نکردند بدان که فقط هوسهاى خود را پیروى مى کنند و گمراه تر از کسی که از هوا نفسش پیروی کرده، کیست؟ (۵۰ قصص)»

شرح:
آیه شریفه وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً (۱۲۲ توبه) را علاوه بر مفسرین و محدثین، علماء اصول هم مورد بحث و تحقیق قرار داده و در باب حجیت خبر واحد به آن استدلال می کنند و به آیه نفر مشهور گشته است، این دانشمندان بزرگ در تفسیر آیه شریفه می گویند مورد نزول آیه در باره مسلمینى است که از محضر پیغمبر و امام صلوات اللَّه علیهم دورند و در شهر دیگر زندگى می کنند و چون تحصیل علم دین بر آنها لازم است و از طرفى هم ممکن نیست که همه مکلفین کوچ کنند و شهری را در اختیار کودکان غیر مکلف گذارند باید که از تمام مردم شهر، دسته‏اى کوچ کنند و خدمت امام برسند و معارف و احکام دین را یاد بگیرند و عذاب و عقابى که بر گناه مترتب مى‏شود از امامشان بشنوند، سپس به شهر خود مراجعت کرده و آنچه آموخته اند به همشهریان خود باز گویند و ایشان را از عواقب وخیم معاصى بیم دهند، شاید آنها بپذیرند.
بنابراین تحصیل علم بر همه واجب است، براى یک دسته با رفتن به خدمت امام و شنیدن از آن حضرت و براى دیگران با شنیدن از آن دسته هنگامى که برمی گردند، پس اصل تحصیل علم بر همه واجب است به وجوب عینى و مسافرت براى تحصیل علم بر چند نفرى به وجوب کفائى واجب است.
و البته از این آیه استفاده مى‏شود که پرسیدن مردم از امام لازم است، چنان که از آیه فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ (۴۳ نحل) استفاده مى‏شود، پس مقصود محمد بن ابى نصر این است که طبق این دو آیه بر مردم لازم است که از شما بپرسند و شما می فرمائید که جواب دادن بر ما لازم نیست، این چگونه درست مى‏آید؟!! حضرت در پاسخ به آیه شریفه ۵۰ سوره قصص استشهاد می فرماید یعنى همچنان که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مردم پاسخ می داد ولى هوا پرستان نمی پذیرفتند و خداى تعالى آن آیه را نازل فرمود. تا اشاره داشته باشد به اینکه پاسخ دادن به هوا پرستان لازم نیست، ما امامان هم که جانشین پیغمبر هستیم، همان روش را داریم، پس یکى از جهات پاسخ ندادن ما این است که سئوال‏کننده قصد فهمیدن ندارد، بلکه هوا پرست و متمرد است.

حدیث شماره 8 باب اهل ذکری که خدا مردم را به پرسش از ایشان امر فرموده، ائمه علیهم السلام هستند کتاب حجت اصول کافی

 

امام رضا از امام سجاد (علیهما السلام) نقل می فرمایند: «بر امامان چیزى واجب است که بر شیعیانشان واجب نیست و بر شیعیان ما چیزى واجب است که بر ما نیست. خداى عزوجل ایشان را امر فرموده که از ما بپرسند آنجا که می فرماید: «اگر خودتان نمی دانید از اهل ذکر بپرسید. (۴۳ نحل)» به ایشان فرمان داده که از ما بپرسند ولى پاسخ بر ما واجب نیست،اگر صلاح بدانیم پاسخ مى‌دهیم و اگر صلاح ندانیم سخنى نمى‌گوئیم.

حدیث شماره 7  باب اهل ذکری که خدا مردم را به پرسش از ایشان امر فرموده، ائمه علیهم السلام هستند کتاب حجت اصول کافی

 

محمد بن مسلم به امام باقر (علیه السلام) عرض کرد کسانى نزد ما هستند که گمان مى‌کنند مقصود از سخن خداى عزوجل «اگر خودتان نمی دانید از اهل ذکر بپرسید. (۴۳ نحل)» یهود و نصارى هستند فرمودند: «در این‌صورت شما را به دین خود دعوت کنند.» راوی گوید حضرت در حالی که با دستش به سینه اش اشاره می کرد، فرمودند: «ما هستیم اهل ذکر و ما هستیم سؤال‏ شوندگان.»

حدیث شماره ۶ باب اهل ذکری که خدا مردم را به پرسش از ایشان امر فرموده، ائمه علیهم السلام هستند کتاب حجت اصول کافی

ابوبکر حضرمى گوید خدمت امام باقر (علیه السلام) شرفیاب بودم که ورد برادر کمیت (که از شعراء معروف عرب و مداح اهل بیت است) وارد شد و عرض کرد قربانت گردم،هفتاد مسئله آماده کرده بودم که از شما بپرسم و اکنون یکى هم بیاد ندارم.
 حضرت فرمودند: «اى ورد یکى را هم بخاطر ندارى؟!!» عرض کرد چرا یکى از آنها به خاطرم آمد فرمودند: «آن چیست؟» عرض کرد، سخن خداى تبارک و تعالى «اگر خودتان نمی دانید از اهل ذکر بپرسید. (۴۳ نحل)» ایشان‏ کیانند؟ فرمودند: «ما هستیم» عرض کرد بر ماست که از شما بپرسیم؟ فرمودند: «آرى»، عرض کردم بر شماست که به ما پاسخ گوئید؟ فرمودند: «اختیار پاسخ با ماست.»

حدیث شماره ۵ باب اهل ذکری که خدا مردم را به پرسش از ایشان امر فرموده، ائمه علیهم السلام هستند کتاب حجت اصول کافی

امام صادق علیه السلام درباره آیه «و آن، ذکری برای تو و قوم تو است و به زودی سؤال می شوید (۴۴ زخرف)» فرمودند: «همانا ذکر، قرآن است و ما قوم اوییم و ماییم سؤال شوندگان.»

حدیث شماره ۴ باب اهل ذکری که خدا مردم را به پرسش از ایشان امر فرموده، ائمه علیهم السلام هستند کتاب حجت اصول کافی

امام صادق علیه السلام درباره آیه «و به راستى که (قرآن) براى تو و براى قوم تو (مایه) تذکرى است و به زودى (در مورد آن) پرسیده خواهید شد. (۴۴ زخرف)» فرمودند: «رسول خدا (صلّى الله علیه و آله و سلم) ذکر است و اهل بیتش (علیهم السلام) پرسش شوندگان و ایشان اهل ذکرند.»

حدیث شماره ۳ باب اهل ذکری که خدا مردم را به پرسش از ایشان امر فرموده، ائمه علیهم السلام هستند کتاب حجت اصول کافی

وشاء گوید به حضرت رضا (علیه السلام) عرض کردم قربانت گردم «اگر خودتان نمی دانید از اهل ذکر بپرسید. (۴۳ نحل)» یعنى چه؟ فرمودند: «مائیم اهل ذکر و مائیم پرسش ‏شوندگان» عرض کردم شما پرسش ‏شونده و ما پرسش ‏کننده‏ ایم؟ فرمودند: «آرى» عرض کردم، بر ما واجب است که از شما سؤال کنیم؟ فرمودند: «آرى» عرض کردم واجب است بر شما که ما را جواب فرمایید؟ فرمودند: «نه، اختیار با ماست، اگر خواستیم پاسخ دهیم و اگر نخواستیم پاسخ ندهیم، مگر نمی شنوى سخن خداى تبارک و تعالى را «این عطای بی حساب ماست، (به هر کس خواهی) بی حساب ببخش و (از هر کس خواهی) دریغ کن. (۳۹ ص)»

شرح:
آیه اخیر در باره حضرت سلیمان و راجع به اموال دنیاست که خداى تعالى او را سلطان و صاحب اختیار وسیعى نمود و طبق این آیه به او اختیار داده که آن اموال را به هر که خواهد بدهد و به هر که خواهد ندهد امام علیه السلام این آیه را در موضوع علم و اختیار پاسخ دادن و ندادن، استشهاد فرموده است و شاید اختیار حضرت سلیمان هم شامل بذل مال و علم هر دو بوده است، و معلوم است که پاسخ دهنده را لازم است که در مقام پاسخ، ملاحظه فهم و استعداد سئوال‏کننده و هدف و منظور او را از سؤال و سایر شرایط و اوضاع زمان و مکان را بنماید.
کسى که مطلبى را پرسد و استعداد فهم پاسخ آن را ندارد، جواب دادنش لازم نیست و همچنین کسى که در حضور جمعى که باید از آنها تقیه نمود سؤال کند، یا کسى که از مطلب بیهوده و غیر لازمى سؤال کند، نباید به او جواب داد، بلکه باید او را به پرسش از مطلب مهم و لازم متوجه ساخت، چنان که در قرآن کریم این گونه موارد پیش آمده است، مانند آیه شریفه: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی‏ وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا «در باره روح از تو میپرسند، بگو: روح از امر پروردگار من است و به شما جز اندکى از دانش نداده اند. (۸۵ اسراء)» یعنى فهم حقیقت این سؤال از استعداد و وظیفه شما خارج است و باز مانند آیه شریفه مربوط به تعدد اصحاب کهف که با اجمال و به صورت تردید بیان شده است و نیز مانند آیاتى که راجع به سؤال جناب موسى از حضرت خضر است و نهى کردن شدید حضرت خضر از سؤال و مانند احادیث باب خیر و شر که در کتاب توحید گذشت.
پس وظیفه امام علیه السلام هم هنگامى که سؤالى از او مى‏شود، این است که اطراف و جوانب سؤال را ملاحظه کند و سؤالى را که وظیفه دارد و صلاح میداند، جواب گوید و نسبت به آنچه صلاح نمی داند، سکوت کند یا سر بسته جواب دهد.

حدیث شماره 2 باب اهل ذکری که خدا مردم را به پرسش از ایشان امر فرموده، ائمه علیهم السلام هستند کتاب حجت اصول کافی

 

ابن کثیر گوید از امام صادق (علیه السلام) آیه «اگر خودتان نمی دانید از اهل ذکر بپرسید. (43 نحل)» را پرسیدم، فرمودند: «مقصود از ذکر محمد (صلّى اللَّه علیه و آله و سلم) است و ما هستیم اهل او که پرسیده می شویم.» به حضرت عرض کردم؛ خداى تعالى فرماید: «و به راستى که (قرآن) براى تو و براى قوم تو (مایه) تذکرى است و به زودى (در مورد آن) پرسیده خواهید شد. (۴۴ زخرف)» فرمودند: «تنها ما را قصد کرده، مائیم اهل ذکر و مائیم پرسش‏ شوندگان.»

حدیث شماره ۷ باب خداوند گرامی و رسولش همراهی با ائمّه علیهم السّلام را واجب کرده اند کتاب حجت اصول کافی

قسمت سوم
ادامه شرح:
عباسى خلیفه کشور پهناور اسلام به هر منظورى که بود بزرگترین دانشمندان زمان خود را از نقاط دور و نزدیک کشور، جمع می کرد و ارکان و رجال دولت را طلب می نمود و مجالسى تاریخى و شاهانه ترتیب می داد و براى مناظره و مباحثه با این نوابغ بشر، امام هشتم شیعیان حضرت على بن موسى الرضا -علیه السلام و ارواحنا فداه- را دعوت می کرد، شاید مأمون گمان می کرد امام رضا علیه السلام در این مجالس حاضر نخواهد شد و اگر حاضر شود سکوت خواهد کرد و اگر سخن گوید از عهده جواب همه برنیاید، ولى خدا خواست که آن مجالس تاریخى باشکوه برگزار شود، بزرگ دانشمندان یهود و نصارى و مجوس هر چه در مدت عمر فرا گرفته بودند از حضرتش سؤال می کردند و پاسخ می شنیدند ولى همگى در برابر سؤالات کوتاه آن حضرت عاجز می شدند همه آن سؤالات و جوابها به تفصیل نوشته شده و براى قضاوت امروز ما باقى مانده است.
منِ نویسنده خدا را شاهد می گیرم که ایمانى که از مطالعه همین احادیث و اخبار و جوابهائى که ائمه (علیهم السلام) گفته اند و نوشته اند برایم حاصل می شود، راسختر و محکمتر از بیان هر معجزه و فضیلت است زیرا اگر همه چیز قابل جعل و تزویر باشد جواب علمى جعل بردار نیست زیرا تا جاعل به آن درجه اعلاى از علم و دانش نرسد که بتواند هر سؤال مشکلى را جواب گوید نمی تواند جعل کند و بنویسد، این است مقام علم امام و اما در مقام عمل از مبانى مذهبى ماست که امامان و رهبران ما از گناه و خطا معصومند یعنى با استعداد و لیاقتى که خدا نسبت به آنها می دانسته، ایشان را پاک و معصوم آفریده است و گناه و اشتباه از آنها سر نزند، همین مطلب را هم خود آنها فرموده‏اند تا اشاره کنند که اى بشر کنجکاو و خرده گیر، شما خود را می بینید که چگونه سراپا نقص و آلودگى دارید و در برابر مال و مقام و زیبائى عقل و دین خود را می بازید، عربده می کشید و شکم یک دیگر را پاره می کنید ولى ما صریحا می گوئیم که طلا و نقره زرد و سفید ما را نمی فریبد خلافت و سلطنت شما نزد ما بیه ک نعلین پاره نمی ارزد اگر تمام دنیا را به ما دهند که به مورى ستم کنیم، نمی پذیریم ما دروغ نمی گوئیم ما براى اطاعت حق، شهادت و زندان را بر تعدى و تجاوز ترجیح می دهیم؟ ما در میان شما و مانند شما ساخته شده ایم، اگر می توانید بر ما خورده اى بگیرید.
متجاوز از دویست سال این رهبران الهى در میان همین مردم بودند و با آنها ازدواج و معاشرت کردند و احدى نتوانست لغزشى- العیاذ باللَّه- بر آنها بگیرد، چگونه بشر می تواند بر آنها لغزشى بگیرد، در صورتى که معناى لغزش را آنها می دانند و خود آنها به بشر فهمانیده ‏اند.
پس از تأمل و دقت در آنچه گفتیم، روشن مى شود که چرا خدا مردم را به ایشان ارجاع داده و چرا اطاعت على و امامان پس از او را واجب کرده است و چرا على بن ابى طالب علیه السلام مقسم بهشت و جهنم است و چرا راه نجاتى جز در خانه ایشان نیست و چرا دشمنان ایشان در خسارت و زیانند و در آتش دوزخ به سر می برند و چرا باید ما از آنها بیزارى جوئیم و چرا ... و چرا ..

حدیث شماره 7 باب خداوند گرامی و رسولش همراهی با ائمّه علیهم السّلام را واجب کرده اند کتاب حجت اصول کافی

قسمت دوم

ادامه شرح:

زیرا همچنان که امروز رهبر حاضر شما هستم و به وسیله منطق و زبانم شما را رهبرى می کنم، فردا هم رهبر غایب نسل آینده شما هستم و آنها را با سخنان نوشته ام به نام روایات و احادیث رهبرى می کنم. گاهى با دست اشاره به سینه نموده و می فرماید در اینجا علم فراوانی است بیائید و بپرسید. گاهى می فرماید صحیفه و جفر و جامعه و مصحف فاطمه که علوم گذشته و آینده در آنهاست نزد ماست بیائید و بپرسید به هر لغت و زبانى که از ما سؤال کنید به همان لغت به شما پاسخ می گوئیم و ما کتاب تورات و انجیل و زبور را می دانیم بیائید و بپرسید اهل ذکرى که خدا در قرآنش دستور داده که از آنها بپرسید ما هستیم بیائید و بپرسید، راسخین در علم مائیم علامات و آیات و متوسمینى که خدا در قرآنش فرموده ما هستیم بیائید و بپرسید، علوم تمام پیغمبران و اوصیاء گذشته نزد ماست و روز به روز و ساعت به ساعت علم ما زیاد مى‏شود. خصوصا شبهاى جمعه و شبهاى قدر بیائید و بپرسید همه علوم قرآن را تنها ما می دانیم بیائید و بپرسید و باز خودشان می فرمودند «ممکن نیست که از امام چیزى بپرسند و او بگوید نمی دانم» آیا تاکنون بشرى روى زمین بوده که بگوید لا أدری «نمیدانم» در قاموس زندگى من نیست؟.

شیعه می گوید خدا را شکر که این نداى مقدس جامه عمل پوشید. دوازده نفر امام یکى پس از دیگرى بدون اینکه در مکتب بشر زانو بزنند، در جوانى و پیرى، در خانه و زندان، در سفر و حضر، در صلح و جنگ در مرأى و منظر مردم بودند، دانشمندان زمان، از دور و نزدیک به محضرشان رسیدند و هر گونه سؤالى از مشکل و آسان، از دنیا و عقبى، از زمین و آسمان، از محسوس و معقول، از گذشته و آینده، از حق و باطل از ایشان کردند و آنها نیز همه را پاسخ گفتند و قسمتى از آن پرسش و پاسخها نوشته شد و براى قضاوت امروز ما باقى ماند که تنها همین کتاب کافى مشتمل بر 15176 حدیث مفصل و کوتاه آن است.

ما در این ذخائر گرانبهاى خود مى‏بینیم که دانشمندان طبیعى و یهود و نصارى و مجوس و غیره بنام ابن ابى العوجاء و ابن مقفّع و جاثلیق و دیصانى و رأس الجالوت و بوحنیفه و امثالش، با مغزى متکبر و مغرور به محضر ائمه هدى علیهم السلام رسیده و انصافا سؤالاتى پر مغز و مشکل نموده اند ولى پاسخ امام علیه السلام گاهى آن مشکلات را گره به گره باز کرده و گاهى چون خورشیدى تابان طلوع کرده و ظلمت متراکم شک و شبهه را یک مرتبه محو و نابود کرده است و سئوال‏کنندگان مغرور بعضى تسلیم شده و ایمان آورده اند و برخى با سکوت و خاموشى و خجلت و شرمسارى از مجلس برخاسته اند...

حدیث شماره 7 باب خداوند گرامی و رسولش همراهی با ائمّه علیهم السّلام را واجب کرده اند کتاب حجت اصول کافی

 قسمت اول

امام باقر علیه السلام (از قول پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلم چنان که مجلسى گوید) فرمودند: «همانا نسیم رحمت و آسودگى و پیروزى و کمک و کامیابى و برکت و بزرگوارى و آمرزش و ایمنى و توانگرى و مژده و رضوان و تقرب و یارى و توانائى و امید و دوستى خداى عزوجل، براى کسى است که على (علیه السلام) را دوست بدارد و به او اقتدا کند و از دشمنش بیزارى جوید و به فضیلت او و جانشینانش معترف باشد، بر من است که ایشان را در شفاعتم درآورم و بر پروردگار- تبارک و تعالى- من است که شفاعت مرا نسبت به ایشان بپذیرد، زیرا آنها پیرو من هستند و هر که پیروى من کند از آن من است.»

 

شرح:

تصدیق و پذیرش این روایات، براى امامیه و شیعیانى که به اصول و مبانى مذهبى خود آشنائى دارند، بسیار ساده و آسان است، زیرا از مبانى مذهبى متقن و کامل شیعه از برکت روایات ائمة هدى که همین کتاب کافى بهترین مجموعه آن است، چنین استفاده مى‏شود که: نظام دقیق و متقن جهان هستى گواه صانع و مدبرى حکیم و قادر و مهربان است و او والاتر از این است که به چشم کوچک و محدود بندگانش دیده شود و از طرفى هم حکمت و رأفت او اقتضا می کند که این مخلوق ضعیف و جاهل را خودسر رها نکند و بدون سرپرست و رهنما نگذارد. بدین جهت از میان تمام مخلوق در هر عصرى فردى شایسته براى رهبرى آنها، به عنوان پیامبر یا امام انتخاب می کند و آن رهبر اولا انسان است و همجنس خود آنها، تا بتوانند با او بنشینند و راز دل گویند و با او انس و الفت‏ گیرند و مشکلات زندگى خود را با او در میان گذارند و ثانیا در مقام علم و عمل از همه آنها بهتر و بالاتر است تا بتواند به تمام سؤالات ایشان جواب گوید و مردم، با عقیده و ایمان از او بپذیرند. آن رهبر عالیقدر با صداى رسا به گوش تمام دانشمندان عصرش می رساند که برگزیده خدا باید از تمام مردم اعلم و داناتر باشد به طورى که هر چه از او بپرسند بتواند جواب گوید و منم آن برگزیده خدا «سلونى قبل ان تفقدونى» تا من زنده ام هر چه می خواهید بپرسید، می گوید اى بشر عاقل و متفکر شما همگى با میلیونها فکر و تجربه و دانش آموزى، یک طرف و من درس نخوانده تنها یک طرف، صریح و روشن بهی شما میگویم من برگزیده خدا و رهبر شمایم و برگزیده خدا باید هر چه از او بپرسند جواب گوید، بیائید و هر چه می خواهید از من بپرسید و سخنان مرا بنویسید...

حدیث شماره 6 باب خداوند گرامی و رسولش همراهی با ائمّه علیهم السّلام را واجب کرده اند کتاب حجت اصول کافی

پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمودند: «هر که را خوش آید که چون من زندگى کند و چون من بمیرد و در بهشتى که خدا مرا وعده داده درآید و به شاخه‏اى که پروردگارم به دست قدرت خود کاشته دست آویزد، باید على بن ابى طالب و جانشینانش را اطاعت کند، زیرا آنان شما را به در گمراهی نبرده و از در هدایت بیرون نمی کنند. پس ایشان را تعلیم ندهید؛ زیرا که ایشان، از شما داناترند. من از پروردگارم خواستم که میان آنها و قرآن جدائى نیندازد تا هر دو در کنار حوض این چنین- دو انگشت (سبابه) خود را بهم چسبانید- نزد من آیند. پهناى آن حوض به اندازه مسافت میان صنعاء تا ایلة است و به عدد ستارگان جام هاى سیمین و زرین دارد.»

شرح:
مقصود از جدا نشدن ائمه (علیهم السلام) از قرآن این است که ایشان همیشه حافظ قرآن و مفسر قرآن و عمل‏کننده به قرآن و دعوت‏کننده مردم به سوى قرآن هستند و هیچ گاه از این روش تعدى و تجاوز نکنند و صنعاء شهرى است در یمن و ایله نام کوهى است میان مکه و مدینه و نیز نام شهری است در مصر و امکنه دیگر هم به این نام می باشد، ولى پیداست که مقصود روایت بیان بزرگى حوض است نه تحدید حقیقى آن، چنان که سنجیدن کاسه هاى آبخورى آن را به تعداد ستارگان نیز از این باب است.

حدیث شماره 5 باب خداوند گرامی و رسولش همراهی با ائمّه علیهم السّلام را واجب کرده اند کتاب حجت اصول کافی

 

امام صادق (علیه السلام) از قول رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلم) می فرمایند: «کسى که خواهد زندگى و مرگش همانند زندگى و مرگ من باشد و به بهشت برینى که پروردگارم به دست قدرت خود کاشته درآید باید پیروى على بن ابى طالب کند و با دوستش دوستى و با دشمنش دشمنى نماید و نسبت به اوصیاء پس از وى تسلیم باشد زیرا ایشان از خاندان من و از گوشت و خون من هستند و خدا فهم و علم مرا به ایشان عطا فرموده است. به خدا شکایت می کنم از حال آن امتم که فضیلت ایشان را منکر گشته و پیوند مرا با ایشان قطع کنند (رعایت قرابت آنها را که اجر رسالت من است نکنند) به خدا سوگند که دو فرزندم را می کشند خدا شفاعتم را به آنها نرساند.»