رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۱۴۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اللهم عجل لولیک الفرج» ثبت شده است

حدیث شماره 6 باب بیان و معرفى کردن خدا و اتمام حجت وى کتاب توحید اصول کافی

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «خدا به هیچ بنده اى نعمتى ندهد جز آنکه نسبت به آن حجتى همراهش نماید، پس کسى که خداوند بر او منت نهاده و توانایش ساخته، حجتش بر او انجام تکالیف الهى و به دوش کشیدن  بار کسانی که از او ناتوان ترند و کسى را که بر او منت نهاده و در مالش توسعه داده، همان مالش بر او حجت است و باید با بخشش خود به فقرا رسیدگی کند و کسى را که خدا بر او منت نهاده و در میان خویشانش، شریف و خوش سیما قرار داده، حجت خدا بر او این است که خدا را نسبت به آن نعمت شکر کند و بر دیگران گردن فرازى نکند و به واسطه شریف و خوش سیما بودنش از حقوق ناتوانان جلوگیری ننماید.»

حدیث شماره 5 باب بیان و معرفى کردن خدا و اتمام حجت وى کتاب توحید اصول کافی

 

عبد الاعلى گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم اصلحک الله آیا در مردم ابزارى نهاده شده که به وسیله آن به معرفت برسند؟ فرمودند: «نه» عرض کردم آیا به کسب معرفت تکلیف دارند؟ فرمودند: «نه، بر خداست که بیان کند، «خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانش تکلیف نکند. (286 بقره)» و «خداوند هیچ کس را جز به آنچه داده است، تکلیف نکند. (7 طلاق)»» و از آن حضرت درباره فرمایش خداوند که «و خداوند بر آن نیست که گروهى را پس از آنکه هدایتشان کرده است، بیراه بگذارد، مگر آنکه چیزى را که باید از آن پروا و پرهیز داشته باشند براى آنان روشن کرده باشد. (115 توبه» پرسیدم، فرمودند: « یعنی تا به آنها بشناساند آنچه او را خشنود کند و آنچه او را خشمگین سازد.»

حدیث شماره 5 باب بیان و معرفى کردن خدا و اتمام حجت وى کتاب توحید اصول کافی

 

عبد الاعلى گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم اصلحک الله آیا در مردم ابزارى نهاده شده که به وسیله آن به معرفت برسند؟ فرمودند: «نه» عرض کردم آیا به کسب معرفت تکلیف دارند؟ فرمودند: «نه، بر خداست که بیان کند، «خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانش تکلیف نکند. (286 بقره)» و «خداوند هیچ کس را جز به آنچه داده است، تکلیف نکند. (7 طلاق)»» و از آن حضرت درباره فرمایش خداوند که «و خداوند بر آن نیست که گروهى را پس از آنکه هدایتشان کرده است، بیراه بگذارد، مگر آنکه چیزى را که باید از آن پروا و پرهیز داشته باشند براى آنان روشن کرده باشد. (115 توبه» پرسیدم، فرمودند: « یعنی تا به آنها بشناساند آنچه او را خشنود کند و آنچه او را خشمگین سازد.»

حدیث شماره 4 باب بیان و معرفى کردن خدا و اتمام حجت وى کتاب توحید اصول کافی

 

حمزه طیّار گوید از امام صادق (علیه السّلام) درباره سخن خداى عزوجل پرسیدم «و او را به هر دو راه راهنمایی نمودیم (10 بلد)» فرمودند: «یعنى راه خیر و شر.»

حدیث شماره 3 باب بیان و معرفى کردن خدا و اتمام حجت وى کتاب توحید اصول کافی

 

حمزه بن طیار گوید امام صادق (علیه السلام) در تفسیر سخن خداى عزوجل «و خدا بر آن نیست که قومی را پس از آنکه هدایت کرد، گمراه سازد، مگر آنکه اموری را که باید از آن بپرهیزند برای آنان بیان کند. (115 توبه)» فرمودند: یعنى تا با آنها معرفى کند آنچه او را خوشنود کند و آنچه او را خشمگین سازد و نیز در تفسیر «راه خلافکاری و پرهیزکاری را به نفس بشر الهام کرد». (8 شمس)» فرمودند: «برایش بیان کرد چه بکند و چه نکند» و در تفسیر «ما راه را به انسان نشان دادیم یا سپاسگزار خواهد بود یا ناسپاسگزار (3 انسان)» فرمودند: «راه را به او معرفى کردیم و او یا اخذ مى کند و یا ترک مى نماید.» و طیار از فرمایش خداوند پرسید که «و اما قوم ثمود را هدایت کردیم ولى آنها کوردلى را بر هدایت بر گزیدند. (17 فصلت)» امام فرمودند: «به ایشان معرفى کردیم و آنها کور دلی را بر هدایت بر گزیدند در صورتى که مى شناختند.» و در روایت دیگرى است «براى آنها بیان کردیم».

حدیث شماره ۲ باب بیان و معرفی کردن خدا و اتمام حجت وی کتاب توحید اصول کافی

محمد بن حکیم گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم معرفت ساخت کیست؟ فرمودند: «ساخت خداست، براى بندگان در ساخت آن بهره اى نیست.»  شرح: معرفت زمانی که در لسان اخبار، مطلق و بى قید گفته شود، به شناسائى خدا انصراف دارد و شکى نیست که خدا شناسائى خود را در سرشت و فطرت بشر گذاشته است.

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف

خوش بحال کسی که
خــدا برای خودش انتخابش کنـه!

خوش بحال کسی که
امام زمان، دویدن هاشـو، بخــره!

خوب فکر کن؛
تو چقــدر،
در بند محبتــش گرفتار شدی؟

واعظ:استاد شجاعی

فایل صوتی

اللهم عجل لولیک الفرج

حدیث شماره 1 باب بیان و معرفى کردن خدا و اتمام حجت وى کتاب توحید اصول کافی

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «خدا بر مردم به آنچه به آنها و به ایشان معرفى کرده حجت آورد.» (یعنى به مقدار عقل و فهمى که به ایشان داده و مطابق خیر و شرى که به آنها شناسانده، باز خواست کنند نه بیش از آن مقدار، که از عدالت بدور است).

حدیث شماره 4 باب استطاعت کتاب توحید اصول کافی

 

حمزة بن حمران گوید از امام صادق (علیه السلام) درباره استطاعت پرسیدم، پاسخم ندادند. بار دیگر خدمتشان رسیدم و عرض کردم اصلحک الله درباره استطاعت مطلبى به قلبم در آمده که جز آنچه از شما بشنوم، خارجش نکند. حضرت فرمودند: «آنچه در دلت باشد به تو زیان نرساندو» (زیرا من از آن آگاهم و یا چون نزد من به پرسش آمده اى) عرض کردم اصلحک الله من مى گویم خداى تبارک و تعالى بندگانش را تکلیف نمى کند به چیزی که استطاعت ندارند و نه به چیزى که طاقت ندارند، و چیزى را جز به اراده و خواست و قضاء و قدر خدا انجام ندهند. فرمودند: «همین است آن دینى که من و پدرانم بر آنیم» یا مانند این تعبیر را فرمودند.

حدیث شماره 3 باب استطاعت کتاب توحید اصول کافی

 

صالح نیلى گوید از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم آیا بندگان از استطاعت بهره اى دارند؟ حضرت به من فرمود: «زمانی که کار را انجام دادند، استطاعت پیدا می کنند، با استطاعتى که خدا در آنها نهاده است.: عرض کردم: آن چیست؟ فرمودند: «آلت و ابزار است، مانند زناکار که وقتی زنا کند در زمان زنا، استطاعت آن را داشته است و چون ترک زنا کند و مرتکب آن نشود استطاعت ترک زنا داشته است.» سپس فرمودند: «براى او پیش از عمل هیچگونه استطاعتى نه کم و نه زیادش نباشد، بلکه در صورت انجام دادن یا ترک کردن مستطیع است.» عرض کردم: (اگر آلت و ابراز معصیت هم از خداست) پس چرا زنا کار را عذاب مى کنند؟ فرمودند: «به سبب حجت رسا (که عقل او و بیان پیغمبران است) و ابرازی که در بندگان ترکیب کرده (و آن قدرت و اختیار ایشان است) خدا هیچکس را بر نافرمانى خود مجبور نسازد و از هیچکس کفر را با اراده حتمى نخواسته است ولى هنگامی که کافر شود (پی می بریم که) کفر او در اراده خدا بوده است و نیز در اراده و علم خداست که کفار به سوى خیر نمى گرایند.» عرض کردم: خدا نسبت به ایشان اراده کرد که کافر شوند؟!! فرمودند: «من چنین نمى گویم بلکه من مى گویم خدا دانست که ایشان کافر مى شوند پس اراده کفر آنها نمود براى آنچه نسبت به ایشان میدانست، این اراده خدا اراده حتمى نیست بلکه اراده اختیاری (بنده) است.» (اراده حتمى آن است که چه آنکه خدا کفر بنده را بداند یا اسلام او را نسبت به او اراده کفر نماید و اراده اختیار آن است که طبق اراده و اختیار بنده باشد).

حدیث شماره ۲ باب استطاعت کتاب توحید اصول کافی

 

مردى بصرى گوید از حضرت صادق (علیه السلام) درباره استطاعت پرسیدم. حضرت فرمودند: «تو مى توانى کارى انجام دهى که نبوده است؟» گفت: نه، فرمودند: «مى توانى از کارى که انجام یافته باز ایستى؟» گفت: نه، فرمودند: «پس تو کى استطاعت دارى؟» گفت: نمى دانم، حضرت به او فرمودند: «خداوند مخلوقى را آفرید و ابراز استطاعت را در آنها قرار داد ولى کار را به آنها واگذار نکرد. پس ایشان چون کار انجام دهند هنگام کار و همراه کار استطاعت بر آن کار دارند. اگر کارى را در ملک خدا انجام ندادند استطاعت نداشته اند و کار انجام نشده استطاعت آن معلوم نیست، زیرا خداى عزوجل مقتدرتر از آن است که کسى در ملک او با او رقابت کند.» مرد بصرى گفت: پس مردم مجبورند؟ فرمودند: «اگر مجبور بودند، معذور می شدند.» پس به ایشان واگذار شده است؟ فرمودند: «نه» گفت پس در چه حالند؟ فرمودند: «(پیش از آنکه خدا آنها را بیافریند) کار و وضع آنها را دانست پس ابزار همان کار را در وجودشان قرار داد و چون انجام دهند مقارن عمل، استطاعت دارند.» مرد بصرى گفت: گواهى، دهم که حق همین است و شما خاندان نبوت و رسالت هستید.

حدیث شماره 1 باب استطاعت کتاب توحید اصول کافی

 

على بن اسباط گوید از حضرت امام رضا (علیه السلام) درباره استطاعت پرسیدم، فرمودند: «استطاعت بنده پس از چهار خصلت حاصل مى شود: 1- اینکه راهش باز باشد 2- تندرست باشد 3- اعضائش سالم باشد 4- براى او سببى از جانب خدا برسد.» گفتم قربانت گردم سبب از جانب خدا را برایم توضیح دهید، فرمودند: «بعد از آنکه بنده راهش باز باشد، تندرست باشد، اعضائش سالم باشد، مى خواهد زنا کند، زنى را پیدا نمى کند و سپس پیدا مى کند، آنگاه یا خود را نگه مى دارد و از انجام آن خودداری می کند. چنانچه حضرت یوسف (علیه السلام) خودداری نمود یا خود را تسلیم خواست و اراده اش مى کند و زنا مى کند و زانى نامیده مى شود. نه (آنکه خودداری کند) خدا را به زور اطاعت کرده و نه (آنکه زنا کند) با نافرمانى خود بر او چیره گشته است.»

باب استطاعت کتاب توحید اصول کافی


شرح:
این باب هم مربوط به باب «جبر و تفویض و اختیار» است و مراد به استطاعت در اینجا قوه و نیروئى است که انسان به وسیله آن کارى را انجام دهد یا ترک کند و فرق استطاعت با قدرت این است که قدرت توانائى بر اختیار فعل و ترک است و استطاعت توانائى بر فعل یا ترک است. به این معنى که چون بنده کارى را انجام داد گوئیم استطاعت بر فعل آن داشت و چون ترک کرد گوئیم استطاعت بر ترک آن داشت.

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف

یه آدمِ عاشــق
از دویدن برای عشقش، لذت میبـره!

اگــه حالِ دلت
با خسته شدن برای معشوقت، خوب نمیشه؛
یعنی یه خبری توی قلبت هست!

تا دیر نشده درمانش کن

واعظ:استاد شجاعی

فایل صوتی

اللهم عجل لولیک الفرج

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف

چقدر غم ِ اهل خونه‌تون رو می‌خوری؟ 

چقدر برای مشکلاتشون به تکاپو میفتی؟

برای امام زمان چطور؟

بعد از هزار سال نداشتنش، چقدر براش نگرانی؟

واعظ:استاد شجاعی

فایل صوتی

اللهم عجل لولیک الفرج

http://bayanbox.ir/view/1773307519144531893/photo-56.jpg

حدیث شماره ۱۳ باب جبر و قدر و امر بین الامرینx کتاب توحید اصول کافی

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «نه جبر درست است و نه تفویض بلکه امرى است میان این دو امر.» راوى گوید گفتم امر میان دو امر چیست؟ امام فرمودند: «مثلش این است که مردى را مشغول گناه بینى و او را نهى کنى، او نپذیرد و تو او را رها کنى و او آن گناه را انجام دهد، پس چون او از تو نپذیرفته و تو او را رها کرده اى نباید گفت تو او را بگناه دستور داده اى.»

شرح:
مثال امام (علیه السلام) راجع به ارتباط گناه است به خدای تعالى و اینکه نه جبر است و نه تفویض زیرا در همین مثال امام (علیه السلام) اگر شخصى که گناهکار را مى بیند دست و پاى او را ببندد و نگذارد گناه کند مثال از براى مذهب جبر است و اگر او را ببیند و هیچ نگوید، مثال براى تفویض مى شود ولى آنچه امام (علیه السلام) فرمود مثال براى مذهب اختیار و امر بین امرین است و آنچه در قرآن و اخبار خذلان و اضلال بندگان به خدا نسبت داده شده است دانشمندان طبق همین مثال معنى مى کنند و مى گویند معنى گمراه کردن و خذلان نمودن خدا بندگانش را این است که خدا با زبان پیغمبر و امام و مبلغین خود و یا به وسیله کتب آسمانى و سایر طریق بندگانش را از گناه نهى مى کند و چون نشنیده گرفتند آنها را به خودشان وامی گذارند سپس ایشان در گناه و عصیان تا آنجا مى تازند که پناه مى بریم به خدا.

حدیث شماره 11 باب جبر و قدر و امر بین الامرین

 

راوى گوید مردى به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد قربانت گردم خدا بندگان را بر گناه مجبور کرده است؟ فرمودند: «خدا دادگرتر از آن است که ایشان را برگناه مجبور کند و سپس به آن جهت عذابشان نماید.» آن مرد گفت قربانت گردم پس کار را ببندگان واگذاشته است؟ فرمودند: «اگر به ایشان واگذار نموده بود با امر و نهی کردن آنان را در تنگنا قرار نمی داد.» عرض کرد: پس میان این دو، منزل دیگری است؟ فرمودند: «آرى، فراختر از میان آسمان و زمین.»

حدیث شماره 10 باب جبر و قدر و امر بین الامرین

 

از امام صادق (علیه السلام) درباره جبر و تفویض پرسش شد، حضرت فرمودند: «نه جبر است و نه تفویض بلکه منزلی است میان آن دو که حق آنجاست و آن منزل را نداند جز عالم یا کسى که عالم آن را به وى آموخته باشد.»

حدیث شماره 9 باب جبر و قدر و امر بین الامرین

 

امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) فرمودند: «همانا خداوند به آفریدگانش مهربان تر از آن است که آنها را بر گناهان وادار کند و سپس به جهت آن عذابشان نماید (چنانچه جبرى مذهب گوید) و خدا عزیزتر از آن است که چیزى را بخواهد و انجام نشود (چنانچه تفویضى مذهب گوید) راوى گوید از آن دو حضرت سؤال شد که آیا بین جبر و تفویض، منزل سوّمی هم هست؟ فرمودند: «آری، منزلی گسترده تر از میان آسمان و زمین وجود دارد.»

حدیث شماره 7 باب جبر و قدر و امر بین الامرین

 

مردى گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم خدا بندگان را بر گناه مجبور ساخته؟ فرمودند: «نه» گفتم: پس کار را به آنها واگذاشته؟ فرمودند: «نه» گفتم پس حقیقت چیست؟ فرمودند: «لطفى است از پروردگارت میان این دو مطلب.»

 

شرح:

کلمه «لطف» را در این حدیث مرحوم فیض و استادش به امر دقیق و مشکل معنى کرده اند و مرحوم مجلسى احتمال رحمت و توفیق پروردگار را هم داده و بلکه آن را اختیار کرده است، ولى به اصطلاح متکلمین کلمه «لطف» معنى دیگرى دارد و آن: «چیزی است که بنده را به اطاعت نزدیک کند و از معصیت دور دارد و به سرحد جبر و زور هم نرسد» که امامیه و معتزله این معنى را بر خدا واجب عقلى دانسته و اشاعره واجب ندانسته اند و هریک بر گفته خود دلیلى دارند که این مقام مناسب ذکرش نیست.