السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف
همترین فعالیت فرهنگی الان؛ تلاش برای آشتی کردن و آشتی دادن مرم با امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) هست.
واعظ:استاد شجاعی
اللهم عجل لولیک الفرج
السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف
همترین فعالیت فرهنگی الان؛ تلاش برای آشتی کردن و آشتی دادن مرم با امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) هست.
واعظ:استاد شجاعی
اللهم عجل لولیک الفرج
حدیث شماره 7 باب جبر و قدر و امر بین الامرین
اسماعیل بن جابر گوید مردى در مسجد مدینه نشسته بود و درباره قدر سخن مى گفت و مردم گردش را گرفته بودند، من گفتم اى فلانى از تو سؤالى دارم، گفت بپرس، گفتم آیا در ملک خدا چیزى هست که با اراده او نباشد؟ آن مرد مدتی دراز سر به گریبان فروبرد و سپس سرش را به طرف من بلند کرد و گفت اى فلانى، اگر بگویم در ملک خداست چیزی که اراده نکرده، خدا مقهور و زورپذیر گردد و اگر بگویم در ملک او جز آنچه اراده کند نیست گناهان را به تو اجازه داده ام (زیرا آنها را به خدا نسبت داده ام و تو را بى تقصیر دانسته ام) اسماعیل گوید من بامام صادق(علیه السلام) عرض کردم از آن قدرى مذهب چنین پرسیدم و او اینگونه جواب حضرت فرمودند: «او به نفع خویش اندیشید، اگر جز این مى گفت (و طبق عقیده خودش جواب قطعى مى داد) هلاک مى شد.»
حدیث شماره ۵ باب جبر و قدر و امر بین الامرین کتاب توحید اصول کافی
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «همانا خدا خلق را آفرید و دانست که آنها به چه راهى مى روند و ایشان را امر کرد و نهى فرمود. هر امرى که به ایشان نمود راهى به ترکش براى آنها گذاشت (به طوریکه با اختیار خود بجا آوردند و مجبور و ناچار نباشند) و انجام ندهند و ترک نکنند مگر به اذن خدا.»
حدیث شماره ۴ باب جبر و قدر و امر بین الامرین
یونس بن عبدالرحمن گوید امام رضا (علیه السلام) به من فرمودند: به گفتار قدریه (اهل تفویض) قائل مباش زیرا قدریه نه به گفتار اهل بهشت قائل شدند ونه به گفتار اهل دوزخ و نه به گفتار شیطان. براى اینکه اهل بهشت گفتند «ستایش خدایی را که ما را بدین راه هدایت نمودو اگر خدا ما را هدایت نمى کرد، ما هدایت نمى شدیم. (۴۳ اعراف)» و اهل دوزخ گفتند «ای پروردگار، شقاوت ما بر ما چیره گشت و ما گروهی گمراه بودیم. (۱۰۶ مومنون)» و شیطان گفت: «پروردگارا، به سبب آنکه مرا گمراه ساختی. (۳۹ حجر)» (پس این هر سه طایفه نیکى و بدى را به خدا ارجاع مى دهند ولى قدریه به خودشان بر مى گردانند)» عرض کردم به خدا سوگند من به گفتار ایشان قائل نیستم بلکه مى گویم چیزى نباشد مگر به وسیله آنچه خدا خواهد و اراده کنند و تقدیر نماید و حکم فرماید. فرمودند: «اى یونس چنین نیست، چیزى نباشد مگر آنچه خدا خواهد و اراده کند و تقدیر نماید و حکم فرماید مى دانى مشیت (خواست خدا) چیست؟» گفتم: نه فرمودند: «ذکراول است (یاد نخستین) مى دانى اراده چیست؟» گفتم: نه فرمودند: «آن تصمیم است بر آنچه مى خواهد، مى دانى قدر چیست؟» گفتم: نه فرمودند: «آن اندازه گیرى و مرزبندى است مانند مقدار بقا و زمان فناء.» سپس فرمودند: «و قضا (حکم) محکم ساختن و وجود خارجى دادن است.» یونس گوید: از آن حضرت اجازه خواستم که سرش را ببوسم و عرض کردم گرهى برایم گشودى که از آن بى خبر بودم.
شرح :
منظور از «ذکر اول» مرحوم فیض گوید که: لوح محفوظ است و مقصود از بقاء و فناء مدت عمر هر چیز واجل اوست.
@Ramzehayat
حدیث شماره 3 باب جبر و قدر و امر بین الامرین
حسن شاء گوید از امام رضا (علیه السلام) پرسیدم و عرض کردم خدا کار را به خود بندگان واگذاشته است؟ فرمودند: «خدا قادرتر از این است.» عرض کردم: پس ایشان را بر گناه مجبور کرده است؟ فرمودند: «خدا عادل تر و حکیم تر از این است.» سپس فرمودند: «خدا فرماید اى پسر آدم من به کارهاى نیک تو از خود تو سزاوارترم و تو به کارهاى زشتت از من سزاورتری؛ مرتکب گناه مى شوى به سبب نیروئى که من در وجودت قرار داده ام.»
حدیث شماره 2 باب جبر و قدر و امر بین الامرین
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «هر که معتقد باشد که خدا آفریدگانش را به بى عفتى و زشتکارى فرمان مى دهد به خدا دروغ بسته است و هر که معتقد شود که کار نیک و بد از اوست، بر خدا دروغ بسته است.»
شرح:
جمله اول این روایت رد بر اهل جبر است که مى گویند: کار زشت ما به دستور خداست و جمله دوم رد بر اهل تفویض است که گویند مرجع و منشاء کار نیک و بد خود ما هستیم و خدا را در سلطنتش مغلوب و مقهور مى دانند. دسته اول علل و اسباب اولیه افعال انسان را در نظر گرفته و از علل و اسباب قریبه که اراده و اختیار انسان است صرف نظر کردن و دسته دوم تنها چشم به علل قریبه دوختند و قدرت و اراده خدا را نادیده انگاشتند. هر دو دسته بر خدا دروغ بستند و امر بین الامرین را فراموش کردند.
السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف
یـه جــا نَــشین!
یه شیعه ی راکِد و ساکن؛
جایی تویِ دلِ آسمـونیا نداره!
حتی اگه؛
اهل ریاضت ها و سجاده نشینی های طولانی باشه❗️
برای دشمنایِ خدا خطرناک باش
واعظ:استاد شجاعی
اللهم عجل لولیک الفرج
حدیث شماره 1 باب جبر و قدر و امر بین الامرین
امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از بازگشت از جنگ صفین در کوفه نشسته بود که پیرمردى آمد و در برابر آن حضرت زانو زد و سپس عرض کرد اى امیر مؤمنان، بفرمائید که آیا رفتن ما به جنگ اهل شام به قضا و قدر خدا بود؟ حضرت فرمودند: «آرى اى پیرمرد جز با قضا و قدر خدا از هیچ تپه ای بالا نرفتید و به هیچ درّه ای فرود نیامدید.» پیرمرد گفت: اى امیر مؤمنان رنجی که من در این راه بردم به حساب خدا گذارم؟ (یعنى چون رفتن من بقضاء و قدر خدا بوده است پس من اجرى نخواهم داشت) حضرت فرمودند: «ساکت باش اى پیرمرد. به خدا سوگند که خداوند پاداش بزرگی به شما داده است نسبت به حرکتتان آن گاه که در حال حرکت بودید و به توقف در آنجا در حالی که خود توقف نمودید و به بازگشتن شما در صورتی که خود بازگشتید و شما نسبت به هیچ یک از حالت هایتان مجبور و ناچار نبودید.» پیرمرد گفت: چگونه در هیچ یک از حالت ها مجبور و ناچار نبودیم با آنکه رفتن و حرکت ها و بازگشت ما به قضا و قدر خدا بوده است؟ حضرت فرمودند: «تو پنداشته ای که آن، قضای حتمی و قدر لازم بود (به طوری که اختیار از تو برداشته شود)؟ اگر چنین بود، همانا پاداش، کیفر، امر، نهی و بازداشتن از سوی خدا بیهوده بود و معنای وعده های نویدبخش و هشدارهای بیمناک بیهوده می شد و گناهکار سزاوار سرزنش و نیکوکار شایان ستایش نبود، بلکه گناهکار از نیکوکار به نیکی سزاوارتر و نیکوکار از گناهکار به کیفر دیدن شایسته تر بود. این سخن گفتار برادران بت پرستان و دشمنان خداى رحمان و حزب شیطان و اهل قدر و مجوس این امت است. خداى تبارک و تعالى تکلیف با اختیار نموده (نه با جبر و اضطرار) و براى بیم دادن نهى فرموده و برکردار اندک ثواب بسیار عطا فرموده است. نافرمانى از او غلبه جوئى بر او نیست و فرمانبرى از او به اکراه و زور نباشد. و اختیار را هم دربست به مردم واگذار ننموده است و آسمان ها و زمین را و آنچه میان آن دو است بیهوده نیافریده است و پیغمبران را بدون جهت مژده گویان و بیم رسان مبعوث نساخته است. این عقیده کافران است، پس وای بر کافران از آتش دوزخ.» پیرمرد (در آن حال یک رباعی) بدین مضمون سرود: تویی آن امامی که به سبب پیروی از او، از خدای مهربان در روز نجات، امید آمرزش داریم. آنچه از امر دین ما بر ما اشتباه شده بود روشن ساختی. پروردگارت در برابر این نیکی، به تو پاداش نیک عنایت فرماید.
باب جبر و قدر و امر بین الامرین
شرح:
کلمه «قدر» در این عنوان به معنى تفویض است و مقصود از این موضوع مشهور و معروف خلق اعمال و مسأله جبر و تفویض است که از مهمترین و مشکلترین مسائل مذهب است ولى در اصل مسأله سه عقیده و مذاق بیش نبوده است. 1. عقیده بجبر و خلاصه اش این است که هر کردار و گفتاری که از انسان سر می زند به قدرت واراده خداست و قدرت و اراده انسان در آن هیچ تأثیرى ندارد؛ بلکه انسان مانند ابزار دست کارگر است، خدا گاهى درخت را به صدا مى آورد و گاهى انسان را، زمانى رعد و برق و هوا را به جنبش مى آورد و زمانى انسان را بنابراین فرقى میان گام برداشتن انسان و رعشه دست و پاى او نیست. 2. عقیده به تفویض است به این معنى که قدرت و اراده انسان در گفتار و کردار از خود اوست و قدرت واراده خدا در آن تأثیر و مدخلیت و بى واسطه ندارد و نزد بعضى در این معنى کلمه «قدر» هم به کار می رود. 3. عقیده به اختیار یا «امر بین الامرین » که مضمون روایات این باب و سایر روایاتى است که از ائمه هدى(ص) رسیده است، در تمام این روایات جبر و تفویض (یا قدر) را رد کرده و بر بطلان آن استدلال فرموده و امر بین الامرین را ثابت نموده اند چنانکه اکنون ذکر مى شود. معنى امر بین الامرین اجمالا این است که در افعال خود نه چنان مجبور و بى اختیار است که مانند ابزار دست کارگر باشد و از خود نیروى امتناع و دفاع نداشته باشد و نه چنانکه انسان در کردار خود مستقل باشد و خدا را هیچگونه دخالتى در آن نباشد بلکه افعال او به هر دو طرف ربط و بستگى دارد هم به خدا و هم به خود او. به نظر ما حدیث دوازدهم این باب که از حضرت ثامن الأئمه روایت شده است تا آنجا که مغز بشر استمداد و اجازه تفکر دارد این مشکل را حل فرموده است.
@Ramzehayat
حدیث شماره ۳ باب نیکی و بدی کتاب توحید اصول کافی
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «خداى عزوجل می فرماید: «منم خدا که معبودى جز من نیست، آفریننده خیر و شر هستم، خوشا به حال آنکه خیر را با دست او جاری ساختم و واى بر آنکه شر را با دست او به اجرا گذاشتم. واى بر آنکه بگوید: چگونه این شد و چگونه آن.» یونس گوید: یعنى واى بر کسی که از روى عقل خود آن را منکر شود.
حدیث شماره ۲ باب نیکی و بدی کتاب توحید اصول کافی
امام باقر(علیه السلام) فرمودند: «در یکى از کتاب هائی که خدا نازل کرده این مطلب آمده است که «همانا منم خدایی که شایسته پرستشى جز من نیست، نیکى را آفریدم و بدى را آفریدم، خوشا به حال آنکه نیکى را به دستش جارى ساختم، و واى بر کسی که بدى را با دست او به اجرا درآوردم و واى بر کسی که بگوید چرا اینطور و چرا آنطور است.»
حدیث شماره ۱ باب نیکی و بدی کتاب توحید اصول کافی
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «از جمله آنچه خدا به جناب موسى (علیه السلام) وحى فرمود و در تورات بر او نازل شد این بود که همانا منم خدا، که جز من شایسته پرستشى نیست، مخلوق را آفریدم و نیکى را آفریدم و آن را به دست هر که دوست داشتم جارى ساختم، خوشا به حال آنکه نیکى را با دست او (بر مخلوقم) جارى ساختم. منم خدایی که شایسته پرستشى جز من نیست، مخلوق را آفریدم و بدى را آفریدم و آنان را با دست کسی که اراده کردم جارى ساختم.» شرح: مقصود از خلقت بدى تقدیر و اندازه گیرى ابزار اسباب گناه است مانند خلقت شراب و مراد از به جارى ساختن به دست هر که خدا ارائه کند این است که خدا مى داند کدام یک از مخلوقش به گناه بدى گرایند و این معنى اگر چه مخالف با ظاهر لفظ است بعضى از شراح گفته اند و اگر بخواهیم به ظاهر لفظ تمسک کنیم به عقیده ما بیان و توجیهش همان است که در دو حدیث پیش گفته شد که چون خدا اهل نیکى و بدى را شناخت همیشه عمل نیک را پیش اهل خیر گذارد و آنها بدان متوجه و سرگرم شوند و بدى را پیش اهل شر گذارد و آنها به آن دلخوش و سرگرم شوند تا به هر کس آنچه لیاقت دارد داده باشد.
حدیث شماره ۳ باب سعادت و شقاوت کتاب توحید اصول کافی
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «گاهى شخص خوشبخت به راه و روش اهل شقاوت گام گذارد تا آنجا که مردم گویند چقدر شبیه آنها شده بلکه او هم از آنهاست؛ ولى سپس سعادت او را دریابد و اصلاحش کند. و گاهى شخص بدبخت راه و روش سعادتمندان را در پیش گیرد تا آنجا که مردم گویند چه اندازه به آنها ماند بلکه او هم از آنهاست و سپس شقاوت او را فراگیرد. همانا هرکه را خداوند، خوشبخت نوشته است، پایان کارش به خوشبختی انجامد، اگر چه از دنیا به اندازه فاصله میان دو دوشیدن ماده شتر (که چند لحظه بیش نیست) باقى نمانده باشد.» (پس ملاک سعادت و شقاوت پایان عمر و زمان رفتن از دنیاست خدا ما و تمام مؤمنین را عاقبت بخیر و اهل سعادت فریاد).
السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف
همه ایستاده ایم،
در صفهایی که بوی ملکـــوت می دهند!
فقـط جـای تـــو خالیست!
تا با نوای حیدری ات برایمان قنوت بخوانی.
آرزوی قنوتمان، خرج شدن به پای تـوست
واعظ:استاد شجاعی
اللهم عجل لولیک الفرج
حدیث شماره 2 باب سعادت و شقاوت کتاب توحید اصول کافی
ابوبصیر گوید خدمت امام صادق (علیه السلام) نشسته بودم که شخصى از او پرسید قربانت گردم اى پسر پیامبر به چه جهت شقاوت دامنگیرگناهکاران شد تا خداوند در علم خود بر عمل ایشان حکم به عذاب کرد؟ امام (علیه السلام) فرمودند: «اى سوال کننده، هیچ یک از بندگان خدا عزوجل به حق و شایستگی نتواند نسبت به حکم او قیام کند (و چنانکه شایسته او است انجام وظیفه نماید) و چون این مطلب را دانست (به آن حکم کرد) به اهل محبت خویش نیروى معرفتش عطا فرمود و سنگینى عمل (و اطاعت خویش) را از ایشان برداشت به طوری که سزاوار آن بودند، و به اهل معصیت نیروى معصیت بخشید براى آنچه از پیش نسبت به ایشان مى دانست و ایشان را از توانائى پذیرش از خود باز داشت و حال آنها با آنچه از پیش نسبت به ایشان مى دانست موافق گشت (چون به دنیا آمدند آن نیرو را در معصیت صرف کردند) و نتوانستند وضعیتى پیش آورند که ایشان را از عذاب او برهاند. چرا که علمش به باور حقیقی سزاوارتر است، این است معنى «خدا خواست هر چه را خواست» و این است راز او.»
شرح:
این حدیث شریف مربوط به باب طینت است که ان شاءالله در اول جلد سوم به تفصیل بیان مى شود زیرا ظاهراً سؤال از این است که از کجا و به چه علت دسته اى در اول خلقت محکوم به شقاوت و عذاب خدا گشتند؟ امام پس از آنکه به مناسبت مقام اولا حال اهل سعادت را بیان مى کند نسبت به اهل شقاوت مى فرماید چون خدا مى دانست یک دسته از مخلوقش پس از آنکه به دنیا آیند طریق گناه و نافرمانى سپارند بدین جهت هنگام خلقت به آنها نیروى معصیت داد و ایشان از پذیرش اطاعت خود ممنوع کرد و این عمل براى این است که خدا به هر کس آنچه سزاوارست عنایت کند و توفیقات و الطاف خاصه خود را بی جا صرف نکند. طریقه و روش خردمندان این است که لباس نفیس و گران قیمت را بر تن نوکر و فرزندی که در خاک می غلطد نکنند و اسبى که گاز مى گیرد افسارش کنند، با این تفاوت که انسان چون علمش کوتاه است هر چیزى را مى آزماید و سپس به طوری که سزاورا است عمل مى کند ولى خداى تعالى چون که علام الغیوب است و هر پنهانى نزدش آشکار مى باشد و گذشته و آینده هر چند که دور، هم باشد از نظر علم او روشن است این عمل را پیش از خلقت انسان انجام مى دهند یعنى هر چیز به جاى خود مى گذارد، این است آنچه به فکر ناقص ما نسبت به بیان این حدیث شریف مى رسد، ولى علامه مجلسى قدس الله سره این حدیث را در نهایت صعوبت و اشکال معرفى کرده و تطبیق آن را بر مذهب عدلیه محتاج یتکلفات دانسته است، به نظر کوتاه ما صعوبت و اشکال در نظر مقدس ایشان از آن جهت پیدا شده که جمله «لسبق علمه فیهم» را چنین معنى کرده است: چون خدا مى دانست که مخلوق تا ابزار و نیروى انجام تکلیف نداشته باشند نمى توانند تکلیف را انجام دهند لذا به آنها نیرو داد و اگر آن نیرو نمى داد جبراً و قهراً معصیت مى کردند.
حدیث شماره 1 باب سعادت و شقاوت کتاب توحید اصول کافی
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «همانا خدا سعادت و شقاوت را آفرید پیش از آنکه آفریدگان را بیافریند. هر که را خدا با سعادت آفرید هیچگاه او را دشمن ندارد و چون کار بدى بجا آورد کردارش را دشمن دارد ولى خودش را دشمن ندارد. و اگر شقى بوده باشد او را هرگز دوست ندارد و چون عمل صالى انجام دهد کردارش را دوست دارد و خودش را دشمن دارد به واسطه سرانجامى که به سوى آن مى رود. پس چون خدا چیزى را دوست دارد دیگر هرگز آن را دشمن ندارد و چون چیزى را دشمن دارد دیگر هرگز آن را دوست ندارد.
شرح:
سعادت در اصطلاح شرع امری است که موجب ورود به بهشت و راحت ابدى شود و شقاوت آن است که موجب ورود به دوزخ و عقوبت ابدى شود و مقصود از آفرینش سعادت و شقاوت تقدیر و اندازه گیرى تکالیفى است که مایه سعات و شقاوت گردد پس از آنکه خداى تعالى تکالیف واجب و حرام را مقرر داشت انسان را آفرید و با علم خود دانست که کدامیک از مخلوقش تکالیف موجب سعادت را برگزیند و سرانجامش به سعادت کشد و کدام آنها موجبات شقاوت را انتخاب کند و عاقبتش به شقاوت رسد، پس یک دسته را سعید و یک دسته را شقى آفرید و او سعید را دوست دارد و شقى را دشمن و همچنین عمل صالح را دوست دارد اگر چه از شقى سر زند و گناه و معصیت را دشمن دارد اگر چه شخص سعید انجام دهد.
حدیث شماره ۲باب امتحان و آزمایش کتاب توحید اصول کافی
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: « از آنچه خدا به آن امر کرده یا از آن نهى فرموده، چیزی که در آن قبض و بسطى (تنگى و فراخى) باشد، نیست مگر آنکه براى خداى عزوجل نسبت به آن، آزمایش و حکمى است.»
شرح:
قبض و بسط تقریباً مانند حرکت و سکون است و داراى معنى عامى است که بیشتر اوضاع و احوال خلق را شامل مى شود. زیرا قبض و بسط خدا نسبت به دارائى مردم فقر و غناى آنهاست و نسبت به نفسشان غم و شادى آنها و نسبت به بدنشان مرض و تندرستى آنها و نسبت به کردارشان خذلان و توفیق ایشان و نسبت به دعایشان اجابت و عدم اجابت آن است و همچنین سایر جهات انسان از معنى قبض و بسط خارج نیست ولى چون در روایت دوم این قبض و بسط مقید به امر و نهى خدا شده است مختص مى شود به اموریکه مربوط به شرع و دین باشد و خدا در آن فرمان یا نهیى داشته باشد مانند فقر و غنى و صحت و مرض، که انسان در حالت فقر و مرض امر به صبر و شکیبائى دارد و در حال صحت و ثروت امر به پرداخت حقوق واجب و به دستگیرى از فقرا وصله رحم و مانند آن دارد پس تمامى این گونه احوال بندگان اولا بخواست و حکم خداست و ثانیاً خدا به وسیله همین امور بندگانش را آزمایش و امتحان مى کند نه براى آنکه خودش از حال خودش از حال آنها با خبر شود بلکه براى آنکه استحقاق ثواب یا عقاب را به خود آنها بفهماند و حجت را بر آنها تمام کند.
حدیث شماره 1 باب امتحان و آزمایش کتاب توحید اصول کافی
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «هیچ قبض و بسطى (تنگى و فراخى، بستن و گشودنى) نباشد جز آنکه خدا نسبت به آن خواست و حکم و آزمایش دارد.»
السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف
الان وقتشه!
همین الآن که امام زمان نیست!
تا خودتو
به رنگِ ماندگارِ انتظــار، دربیاری!
تاوقتی امامت وملاقات میکنی
گَردِ خستگی جهاد
روی روح و بدنت باشه
واعظ:استاد شجاعی
اللهم عجل لولیک الفرج
حدیث شماره 6 باب مشیت و اراده کتاب توحید اصول کافی
امام رضا (علیه السلام) فرمودند: «خداى تعالى فرماید: اى پسر آدم به خواست من است که تو هر چه براى خودخواهى توانى خواست و به نیروى من است که واجبات مرا انجام میدهى و به نعمت من است که بر نافرمانیم توانا میشوى. من تو را شنوا، بینا و نیرومند ساختم، هر نیکى که به تو رسد از جانب خداست و هر بدى که به تو رسد از خود توست و این براى آن است که من به کارهاى نیک تو از خودت سزاوارترم و تو به کارهاى زشت از من سزاوارترى و علت این آن است که من از آنچه میکنم باز خواست نشوم ولى مردم بازخواست شوند.
شرح:
انسان با نیرو و نعمتی که خدا به او عطا فرمود راه مى رود و مى بیند و مى شنود ولى به اختیار خود گاهى راه مسجد رفتنش را به خدا نسبت دهد و میخانه رفتنش را به خود، زیرا که مسجد رفتنش به نیرو و به توفیق و لطف خاص او باشد و ذات او خیر محض است ولی میخانه رفتنش از نظر اینکه نیرو و قدرت از خداست و آن نیرو را برای صرف در راه طاعت به او داده و بدان امر فرموده است ولی بند آن را از راه مستقیم خود منحرف کرده و در راهی که اون هی فرموده، مصرف کرده است پس سزاوار است که به خود او انتساب یابد پس به طور تفریع یا تعلیل می فرماید «من از آنچه مى کنم بازخواست نمى شوم و مردم بازخواست شوند» زیرا آنچه او کرده خلقت بنده نافرمان بجا آورده صرف کردن نعمت منعم و خالق خویش است در راه خلاف رضای او و ناسپاسی و کفران نسبت به وی که عقلا موجب بازخواست و سؤال است.