رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

حکمت 268 نهج البلاغه: اعتدال در دوستى ها و دشمنى ها
(اخلاق اجتماعى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): أَحْبِبْ حَبِیبَکَ هَوْناً مَا عَسَى أَنْ یَکُونَ بَغِیضَکَ یَوْماً مَا وَ أَبْغِضْ بَغِیضَکَ هَوْناً مَا عَسَى أَنْ یَکُونَ حَبِیبَکَ یَوْماً مَا.
و درود خدا بر او، فرمود: دوست خود را در حد اعتدال دوست بدار، چراکه ممکن است روزى دشمنت شود و با دشمنت نیز در حد اعتدال دشمنى کن، زیرا ممکن است روزى دوست تو شود.

شرح حکمت:
امام صادق علیه السلام می فرمایند: «دوستت را از همه اسرارت آگاه مکن مگر اسرارى که اگر دشمنت از آن آگاه شود زیانى به تو نرسد، زیرا دوست ممکن است روزى به دشمن تبدیل گردد».
در اسلام مسئله حب و بغض به صورت دو اصل تولّاى اولیاء الله (دوست داشتن دوستان خدا) و تبرى از اعداء الله (بیزارى از دشمنان خدا) مطرح می شود؛ قرآن مجید می فرماید: «هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمى یابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛ آنان کسانى هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته و با روحى از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده، وآنها را در باغهایى از بهشت وارد مىکند که نهرها از زیر (درختانش) جارى است، جاودانه در آن مى مانند؛ خدا از آنها خشنود است، و آنان نیز از خدا خشنودند؛ آنها «حزب الله» هستند؛ بدانید «حزب الله» پیروزان و رستگارانند. (22 مجادله)» این دوستى هرگز نباید به دشمنى تبدیل شود و نه عکس آن، بنابراین آنچه امام علیه السلام در کلام حکیمانه بالا فرموده است اشاره به دوستى ودشمنى هاى مربوط به امور شخصى است.

حکمت ۲۶۷ نهج البلاغه: غم فردا
(اعتقادى، معنوى)

وَ قَالَ (علیه السلام): یَا ابْنَ آدَمَ لَا تَحْمِلْ هَمَّ یَوْمِکَ الَّذِی لَمْ یَأْتِکَ عَلَى یَوْمِکَ الَّذِی قَدْ أَتَاکَ فَإِنَّهُ إِنْ یَکُ مِنْ عُمُرِکَ یَأْتِ اللَّهُ فِیهِ بِرِزْقِکَ.


و درود خدا بر او، فرمود: اى فرزند آدم اندوه روز نیامده را به روزى که آمده است میاور؛ زیرا اگر روز نرسیده، از عمر تو باشد خداوند در آن روز، روزی تو را خواهد رساند.

شرح حکمت:
در ذیل این حدیث در بعضى منابع آمده که امام علیه السلام مى فرماید: «بدان که تو چیزى از مال را بیش از نیاز خود به دست نمى آورى مگر اینکه در آن، خزانه دار براى دیگرى هستى».
شک نیست که منظور امام علیه السلام از این کلام، نفى آینده نگرى و تدبیر در امور زندگى به خصوص در سطح جامعه اسلامى و نهى از کار و کوشش نسبت به آینده نیست. چگونه ممکن است نهى از این امور باشد در حالى که خود آن حضرت مى فرماید: «براى دنیایت آنگونه عمل کن که گویى تا ابد زنده اى (و براى آخرتت آنگونه عمل کن که گویا مى خواهى فردا از دنیا بروى)»
منظور امام علیه السلام از کلام بالا این است که اگر چیزى هنوز زمانش فرا نرسیده و به دست تو نیامده غمگین مباش و حسرت و اندوه به خود راه نده. شاید چنین چیزى اصلاً وجود پیدا نکند و نباید شتابزده، غم واندوه را براى آن به خود راه دهى.
در غررالحکم ذیل گفتار حکیمانه بالا این جمله به مضمون آمده است: اگر خداوند عمر فردا را به تو بدهد، وسایل آن را فراهم مى کند و اگر در فردا عمرى نداشته باشى چرا بیهوده خود را مشغول فکر فردا کنى؟

حکمت 266 نهج البلاغه: توجه به حفظ و نگارش احادیث
(علمى)

وَ سَأَلَهُ رَجُلٌ أَنْ یُعَرِّفَهُ الْإِیمَانَ فَقَالَ (علیه السلام) : إِذَا کَانَ الْغَدُ فَأْتِنِی حَتَّى أُخْبِرَکَ عَلَى أَسْمَاعِ النَّاسِ فَإِنْ نَسِیتَ مَقَالَتِی حَفِظَهَا عَلَیْکَ غَیْرُکَ فَإِنَّ الْکَلَامَ کَالشَّارِدَةِ یَنْقُفُهَا هَذَا وَ یُخْطِئُهَا هَذَا.


(شخصى از امام پرسید که ایمان را تعریف کن) درود خدا بر او، فرمود: فردا نزد من بیا تا در جمع مردم پاسخ گویم، که اگر تو گفتارم را فراموش کردی، دیگرى آن را براى تو حفظ کند، زیرا گفتار چونان شکار در حال فرار است، یکى آن را به دست آورد، و دیگرى آن را از دست مى دهد.
(سید رضی گوید: پاسخ امام در حکمت 31 آمد که آن را نقل کردیم که ایمان را بر چهار شعبه تقسیم کرد.)

شرح حکمت:
مقصود امام علیه السلام در گفتار حکیمانه بالا این است که مطالب اساسى و مهم مانند شرح ویژگى هاى ایمان باید در حضور جمع بیان شود تا هیچیک از نکته هاى آن ضایع نگردد و به طور کامل براى غیر حاضران و حتى براى نسلهاى آینده باقى بماند. اضافه بر این، هنگامى که سخنى در حضور جمع گفته شود به یقین در میان آنها افراد فاضل و برجسته کم نیستند؛ آنها مى توانند در فهم مفاهیم آن به دیگران کمک کنند.
امام صادق علیه السلام به شاگرد خود فرمودند: «(این احادیث را) بنویس و معلومات خود را در میان برادرانت منتشر کن و اگر از دنیا رفتى کتابهایت را به یادگار به فرزندانت بسپار، زیرا زمان سختى بر مردم می آید که تنها به کتابهایشان انس مى گیرند.»
نیز از احادیث استفاده مى شود که معصومان اصرار داشتند کلمات آنها بدون کم و زیاد حفظ شود و به دیگران برسد؛ در حدیثى مى خوانیم که فردی از امام صادق علیه السلام تفسیر آیه 18 زمر « آنان که سخن را می شنوند و از بهترینش پیروی می کنند» را پرسید، امام فرمودند: «منظور از این آیه کسانى هستند که احادیث را مى شنوند و عینا بدون کم و زیاد آن را براى دیگران بازگو مى کنند».

حکمت 265 نهج البلاغه: تاثیر سخن بزرگان
(علمى، درمانى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِنَّ کَلَامَ الْحُکَمَاءِ إِذَا کَانَ صَوَاباً کَانَ دَوَاءً وَ إِذَا کَانَ خَطَأً کَانَ دَاءً.
و درود خدا بر او، فرمود: گفتار دانشمندان اگر صحیح و درست باشد دوا (داروى شفابخش) و اگر نادرست وخطا باشد درد و بیمارى است.

شرح حکمت:
این سخن از آنجا سرچشمه مى گیرد که مردم چشم به سخنان دانشمندان مى دوزند و گوش جان به گفتار آنها مى سپارند به خصوص حکیم و دانشمندى که آزمایش خود را در میان مردم پس داده و سابقه تقوا و وارستگى او در میان آنان مشهور باشد. چنین کسى هرچه بگوید بسیارى از مردم آن را به کار مى برند به همین دلیل اگر گفتار درستى باشد داروى دردهاى فردى و اجتماعى مادّى ومعنوى مردم خواهد بود و اگر به راه خطا برود باز ناآگاهانه مردم از آن پیروى مى کنند و موجب دردهاى مادى و معنوى جامعه مى شود.
امیرمؤمنان علیه السلام مى فرمایند: «لغزش عالِم مانند شکستن کشتى است که هم آن کشتى غرق مى شود و هم تمام سرنشینانش.» در حدیث دیگرى امام می فرمایند: «لغزش عالم، جهانى را فاسد مى کند.»
قرآن مجید مى فرماید حتى در قیامت هنگامى که گروهى از مردم به جرم گناهانشان در دادگاه عدل الهى حاضر مى شوند مى گویند: «خداوندا ما از رؤسا و بزرگانمان پیروى کردیم و آنها ما را از راه راست منحرف ساخته و گمراه کردند. (67 احزاب)»

حکمت 264 نهج البلاغه: نیکى به بازماندگان دیگران
(اخلاق اجتماعى)

و قال (علیه السلام): أَحْسِنُوا فِی عَقِبِ غَیْرِکُمْ تُحْفَظُوا فِی عَقِبِکُمْ.
و درود خدا بر او، فرمود: به بازماندگان دیگران نیکى کنید، تا حرمت بازماندگان شما را نگاه دارند.

شرح حکمت:
قرآن مجید می فرماید: «و کسانى که اگر [درگذرند] فرزندانى خرد و ناتوان از خود باقى گذارند، براى ایشان نگرانند، باید که [در کار دیگران هم‏] از خداوند پروا کنند و سنجیده سخن بگویند. (9 نساء)» همچنین مى فرماید: «و اما آن دیوار، از آنِ دو نوجوان یتیم در آن شهر بود؛ و زیر آن، گنجى متعلق به آن دو وجود داشت؛ و پدرشان مرد صالحى بود، پس پروردگار تو مىخواست آنها به حدّ بلوغ برسند وگنجشان را استخراج کنند؛ این رحمتى از پروردگارت بود. (82 کهف)»
در آیه نخست، به کسانى که با یتیمان و فرزندان ناتوان و ضعیف بدرفتارى مى کنند هشدار داده که ممکن است با فرزندان خود آنها این عمل انجام شود و در آیه دوم، صالح بودن پدران را رمز خدمت دو پیامبر به فرزندان آنها شمرده است.
امام صادق علیه السلام مى فرمایند: «در کتاب على علیه السلام آمده است: کسى که مال یتیم را به ناحق بخورد وبال آن، دامن فرزندان او را در دنیا و دامن خودش را در آخرت خواهد گرفت.»
امام علی علیه السلام می فرمایند: «کسى که یتیمان دیگران را سرپرستى کند مردم فرزندان او را مراقبت و سرپرستى خواهند کرد.»

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف


فایل ویدوئی

 سئوالی که پس از ظهور، نوه ات از تو خواهد پرسید...

حکمت 263 نهج البلاغه: مشکل هم نشینى با قدرتمندان
(سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): صَاحِبُ السُّلْطَانِ کَرَاکِبِ الْأَسَدِ یُغْبَطُ بِمَوْقِعِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَوْضِعِهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: همنشین سلطان مانند کسى است که بر شیر سوار است، دیگران به مقام او غبطه مى خورند ولى او خود بهتر مى داند در چه وضع خطرناکى قرار گرفته است.

حکمت 262 نهج البلاغه: مشکل حقّ ناشناسى
(اعتقادى)

وَ قِیلَ إِنَّ الْحَارِثَ بْنَ حَوْطٍ أَتَاهُ فَقَالَ أَ تَرَانِی أَظُنُّ أَصْحَابَ الْجَمَلِ کَانُوا عَلَى ضَلَالَةٍ. فَقَالَ (علیه السلام): یَا حَارِثُ إِنَّکَ نَظَرْتَ تَحْتَکَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَکَ فَحِرْتَ إِنَّکَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ. فَقَالَ الْحَارِثُ: فَإِنِّی أَعْتَزِلُ مَعَ سَعِیدِ بْنِ مَالِکٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ، فَقَالَ ( علیه السلام ) :إِنَّ سَعِیداً وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ یَنْصُرَا الْحَقَّ وَ لَمْ یَخْذُلَا الْبَاطِلَ.

بعضى گفته اند: (شخصى به نام) «حارث بن حوط» (که از یاران آن حضرت علیه السلام محسوب مى شد؛ ولى راه خطا را مى پیمود) خدمت حضرت آمد و عرض کرد : شما فکر مى کنید من هم لشکر جمل را گمراه مى دانم؟ (چنین نیست)
امام علیه السلام فرمود: «اى حارث! تو به پایین نگاه کردى نه به بالاى سرت به همین دلیل حیران و سرگردان شدى، تو حق را نشناختى تا کسانى را که به سراغ حق آمده اند بشناسى. باطل را نیز نشناخته اى تا کسانى را که به سراغ باطل رفته اند شناسایى کنى.»
حارث (براى تبرئه خود) گفت: «من همراه سعید بن مالک (سعد بن مالک، مشهور به سعد ابى وقاص) و عبدالله بن عمر کناره گیرى مى کنم (و بى طرف مى مانم)». امام علیه السلام فرمود: «سعید (سعد) و عبدالله بن عمر حق را یارى نکردند و باطل را نیز خوار نساختند (آنها راه خطا پیمودند، چگونه به آنها اقتدا مى کنى؟)».

حکمت 261 نهج البلاغه: شکایت امام از مردم
(سیاسى، تاریخى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لَمَّا بَلَغَهُ إِغَارَةُ أَصْحَابِ مُعَاوِیَةَ عَلَى الْأَنْبَارِ فَخَرَجَ بِنَفْسِهِ مَاشِیاً حَتَّى أَتَى النُّخَیْلَةَ وَ أَدْرَکَهُ النَّاسُ وَ قَالُوا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ نَحْنُ نَکْفِیکَهُمْ. فَقَالَ: مَا تَکْفُونَنِی أَنْفُسَکُمْ فَکَیْفَ تَکْفُونَنِی غَیْرَکُمْ إِنْ کَانَتِ الرَّعَایَا قَبْلِی لَتَشْکُو حَیْفَ رُعَاتِهَا وَ إِنَّنِی الْیَوْمَ لَأَشْکُو حَیْفَ رَعِیَّتِی کَأَنَّنِی الْمَقُودُ وَ هُمُ الْقَادَةُ أَوِ الْمَوْزُوعُ وَ هُمُ الْوَزَعَةُ. فلما قال (علیه السلام) هذا القول فی کلام طویل قد ذکرنا مختاره فی جملة الخطب، تقدم إلیه رجلان من أصحابه، فقال أحدهما إنی لا أملک إلا نفسی و أخی، فمر بأمرک یا أمیر المؤمنین ننقد له، فقال (علیه السلام): وَ أَیْنَ تَقَعَانِ مِمَّا أُرِیدُ.

و درود خدا بر او، فرمود: این سخن را هنگامى امام علیه السلام بیان فرمود که خبر حمله اصحاب معاویه به انبار (یکى از شهرهاى عراق) و غارت کردن آنجا را شنید. امام علیه السلام شخصآ پیاده به طرف نخیله (منزلگاهى نزدیک کوفه که محل اجتماع لشکر بود) حرکت کرد. مردم خود را به امام علیه السلام رساندند و عرض کردند: اى امیرمؤمنان ما از عهده آنان برمى آییم (و آنها را سر جاى خود مى نشانیم). امام علیه السلام فرمود: شما از عهده مشکلات خود برنمى آیید چگونه مى توانید مشکل دیگران را از من دفع کنید. رعایاى پیش از من از ستم فرمانروایانشان شکایت داشتند؛ اما من امروز از ستم رعیتم شکایت دارم. گویى من پیروم و آنها پیشوا و من محکومم وآنها حاکم. مرحوم سیّد رضى در اینجا مى افزاید: دو نفر از یارانش جلو آمدند. یکى از آنها عرض کرد: من جز اختیار خودم و برادرم را ندارم. امر فرما تا اطاعت کنیم. امام علیه السلام فرمود: شما دو نفر در برابر آنچه من مى خواهم (که بسیج یک سپاه است)، چه کارى مى توانید انجام دهید؟

حکمت 260 نهج البلاغه: قوانین آسمانی
(اعتقادى، معنوى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْوَفَاءُ لِأَهْلِ الْغَدْرِ غَدْرٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْغَدْرُ بِأَهْلِ الْغَدْرِ وَفَاءٌ عِنْدَ اللَّهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: بسا احسان پیاپى خدا، گناهکار را گرفتار کند و پرده پوشى خدا او را مغرور سازد، و با ستایش مردم فریب خورد، و خدا هیچ کس را همانند مهلت دادن، مورد آزمایش قرار نداده است.

شرح حکمت:

این چهار نعمتى که امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه به آن اشاره کرده (احسان پروردگار، پوشاندن خطاها، ذکر خیر بر زبان انسان‌ها و مهلت دادن) قدر مشترکى دارد و آن این است که همه این‌ها در لباس نعمت است؛ اما در بسیارى از افراد سبب غفلت مى‌شود.
این سخن مشابه حکمت 116 می باشد و در آن حکمت شرح طولانی تری بیان شده است.

حکمت 259: بی وفایی در مقابل پیمان شکنان
(اخلاقى اجتماعى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْوَفَاءُ لِأَهْلِ الْغَدْرِ غَدْرٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْغَدْرُ بِأَهْلِ الْغَدْرِ وَفَاءٌ عِنْدَ اللَّهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: وفادارى با پیمان شکنان، در نزد خدا پیمان شکنی به حساب مى آید؛ و پیمان شکنى با پیمان شکنان، در نزد خدا وفادارى به شمار مى رود.

شرح حکمت:
قرآن مى‌فرماید: «و اگر پیمان هایشان را پس از تعهدشان شکستند و در دین شما زبان به طعنه و عیب جویی گشودند، در این صورت با پیشوایان کفر بجنگید که آنان را [نسبت به پیمان هایشان] هیچ تعهدی نیست، باشد که [از طعنه زدن و پیمان شکنی] بازایستند.(۱۲توبه)»
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم مى‌فرمایند: «کسى که ایمان به خدا و روز قیامت دارد باید هرگاه وعده‌اى مى‌دهد (و عهدى مى‌بندد) به آن وفا کند.»
امام زین العابدین علیه السلام در برابر این سؤال که جمیع تعلیمات اسلام در چه چیزى خلاصه مى‌شود؟ فرمودند: «سخن حق گفتن و عادلانه قضاوت کردن و وفاى به عهد نمودن است.»
امام صادق علیه السلام مى‌فرماید: سه چیز است که هیچ‌کس عذرى در مخالفت با آن ندارد. و دومین آن را وفاى به عهد مى‌شمارد خواه در برابر نیکوکار باشد یا بدکار. منظور از وفاى به عهد در برابر بدکاران این نیست که در مقابل پیمان‌شکنان وفاى به عهد کنید، بلکه منظور این است که اگر با کسى که گناهان مختلفى انجام مى‌دهد و پایبند به احکام دین نیست عهد و پیمانى بستید و او به عهد و پیمانش وفادار بود شما هم وفادار باشید. به بیان دیگر، فسق و فجور او خارج از حوزه پیمانى است که با ما بسته است.

حکمت 258 نهج البلاغه: صدقه معامله ای با خدا
(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَةِ.
و درود خدا بر او، فرمود: هر زمان فقیر شدید، با خداوند از طریق صدقه دادن (در راه او) تجارت (پرسود) کنید.

شرح حکمت:
در حکمت 137 امام علیه السلام مى‌فرمایند: «روزى را به‌وسیله صدقه بر خود فرود آورید.»
اشاره به این‌که صدقه در هنگام نیازمندى، اثر معنوى مهمى در زدودن فقر دارد، همان‌گونه که انسان، فقیرى را کمک مى‌کند، عنایت الهى نیز به یارى او برمى‌خیزد. قرآن مجید مى‌فرماید: «کیست که به خدا وام نیکو دهد (و از اموالى که به او ارزانى داشته انفاق کند) تا خداوند آن را براى او چندین برابر کند؟ و براى او پاداش پرارزشى است! (11 حدید)»
رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم می فرمایند: «به نیازمندان زیاد صدقه دهید تا روزى شما وسیع شود.»
قرآن مى‌فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‌اید! از آنچه به شما روزى داده‌ایم، انفاق کنید! پیش از آن‌که روزى فرا رسد که در آن، نه خرید و فروش است (تا بتوانید سعادت و نجات از کیفر را براى خود خریدارى کنید)، و نه دوستى (و رفاقت‌هاى مادى سودى دارد)، و نه شفاعت؛ (زیرا شما شایسته شفاعت نخواهید بود). و کافران، خود ستمگرند؛ (هم به خودشان ستم مى‌کنند، هم به دیگران). (254 بقره)»

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف

فایل صوتی

حکمت 257 نهج البلاغه: پاداش شاد کردن دیگران
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام) لِکمَیلِ بْنِ زِیادٍ النَّخَعِی: یا کمَیلُ مُرْ أَهْلَک أَنْ یرُوحُوا فِی کسْبِ الْمَکارِمِ وَ یدْلِجُوا فِی حَاجَةِ مَنْ هُوَ نَائِمٌ فَوَالَّذِی وَسِعَ سَمْعُهُ الْأَصْوَاتَ مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلَّا وَ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذَلِک السُّرُورِ لُطْفاً فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌ جَرَى إِلَیهَا کالْمَاءِ فِی انْحِدَارِهِ حَتَّى یطْرُدَهَا عَنْهُ کمَا تُطْرَدُ غَرِیبَةُ الْإِبِلِ.


و درود خدا بر او، به کمیل بن زیاد نخعى فرمود: اى کمیل! خانواده‌ات را دستور ده که روزها در کسب نیکی ها و خصال پسندیده بکوشند و شامگاهان در انجام حوائج مردمى که در خوابند تلاش کنند. سوگند به کسى که تمام صداها را مى‌شنود، هر کس دلى را شاد کند، خداوند از آن شادی برایش لطفى مى‌آفریند که هر گاه مصیبت و رنجى بر او فرود آید، آن لطف مانند آبى که در سرازیرى جارى باشد، به سوى آن مصیبت و رنج، جریان پیدا مى کند تا آن را از وى دور مى سازد، به همانگونه که شتر غریب از میان شتران دیگر، طرد مى گردد.

شرح حکمت:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مى فرمایند: «محبوب‌ترین اعمال نزد خداوند، وارد کردن سرور بر مؤمنان است.»
امام علی علیه السلام در نامه 45 نهج البلاغه مى‌فرمایند: «هیهات که هواى نفس بر من چیره شود و حرص و طمع مرا وادار به انتخاب طعام‌هاى لذیذ نماید در حالى که شاید در سرزمین حجاز یا یمامه (یکى از مناطق شرقى عربستان) کسى باشد که حتى امید براى به دست آوردن یک قرص نان نداشته و هرگز شکمى سیر به خود ندیده باشد. آیا من با شکمى سیر بخوابم در حالى که در اطراف من شکم‌هاى گرسنه و جگرهاى تشنه باشد.»
امام صادق علیه السلام می فرمایند: می فرمایند: «مکارم اخلاق ده چیز است. (1) راستگو بودن در اظهار یأس از آنچه در دست مردم است و (2) نظر به لطف خدا داشتن (یا راستگو بودن در مقام ابراز شجاعت در برابر دشمنان) و (3) راستگویى و (4) اداى امانت و (5) صله رحم و (6) پذیرایى از میهمان و (7)سیر کردن گرسنگان و (8) جبران کردن نیکى‌هاى مردم و (9) تعهد داشتن در برابر همسایگان و دوستان و (10) رأس همه آن‌ها حیاست.»

حکمت 256 نهج البلاغه: تاثیر منفی حسادت بر سلامتی
(اخلاقى، بهداشتى)

وَ قَالَ (علیه السلام): صِحَّةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ.
و درود خدا بر او، فرمود: تندرستی بدن از کمی حسادت است .

شرح حکمت:
بسیارى از بیمارى‌هاى جسمانى هیچ عاملى جز ناراحتى روح ندارند؛ مانند زخم معده، بیماری های مغز و اعصاب و... که حسد در میان بیمارى‌هاى روحى یکى از بدترین آن‌هاست؛ حسد گاه چنان شخص حاسد را ناراحت مى‌کند که در آتشى که خود در درون خود برافروخته مى‌سوزد و آثارش در بدن او روزبه روز نمایان‌تر مى‌شود.
قرآن انگیزه بسیارى از کارهاى زشت دشمنان را حسد مى‌شمارد: «بسیارى از اهل کتاب، از روى حسد ـ که در وجود آن‌ها ریشه دوانده ـ آرزو مى‌کردند شما را پس از اسلام و ایمان، به حال کفر بازگردانند؛ با این‌که حق براى آن‌ها کاملاً روشن شده است. (109 بقره)»
امام صادق علیه السلام مى‌فرمایند: «آفت دین انسان، حسد، خودبینى و فخر فروشى است». در حدیثی دیگر مى‌فرمایند: «حسد، ایمان انسان را مى‌خورد همان‌گونه که آتش، هیزم را مى‌خورد و نابود مى‌کند».
در حدیثى از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مى‌خوانیم که خداى متعال به موسى بن عمران علیه السلام فرمود: «اى فرزند عمران! به مردم درباره آنچه از فضلم به آن‌ها داده‌ام حسادت مکن و چشم به آن‌ها مدوز و نفس تو به دنبال آن نرود، زیرا حسود در واقع دشمن نعمت‌هاى من است و مانع از قسمتى است که بین بندگانم کرده‌ام و هرکس چنین باشد من از او نیستم و او هم از من نخواهد بود.»

حکمت 255 نهج البلاغه: تندخویى و جنون
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا یَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ یَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْکِمٌ.
و درود خدا بر او، فرمود: تندخویی نوعی دیوانگی و جنون است، زیرا شخص تندخو از کار خود پشیمان می گردد و اگر پشیمان نشد پس دیوانگى او حتمی و پایدار است.



شرح حکمت:
در آیه شریه 37 سوره «شورى» یکى از نشانه‌هاى افراد با ایمان را این مى‌شمرد که چون از دست کسى عصبانى مى‌شوند او را مى‌بخشند و خشم خود را فرو مى‌خورند. در آیه 134 سوره «آل عمران» در نشانه ‌هاى مؤمنان و نیکوکاران مى‌فرماید: «آن‌ها کسانى هستند که در زمان شادکامى و ناراحتى در راه خدا انفاق مى‌کنند و خشم خود را فرو مى‌برند و از خطاى مردم درمى‌گذرند»
امام باقر علیه السلام مى‌فرمایند: «چه چیزى بدتر از غضب است هنگامى که انسان غضبناک مى‌شود دست به کشتن بى‌گناهان مى‌زند ونسبت ناروا به زنان پاکدامن مى‌دهد.»
در حدیثی مى‌خوانیم مردى در سه مرتبه مختلف خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد وعرض کرد: «اندرزى به من بده تا از آن پند گیرم» و درهر سه مرتبه پیامبر فرمودند: «برو و هرگز غضب مکن»
امام صادق علیه السلام می فرمایند: «غضب، کلید تمام بدى‌هاست.»

حکمت 254 نهج البلاغه: وصى خویشتن باش
(اقتصادی)

وَ قَالَ (علیه السلام): یَا ابْنَ آدَمَ کُنْ وَصِیَّ نَفْسِکَ فِی مَالِکَ وَ اعْمَلْ فِیهِ مَا تُؤْثِرُ أَنْ یُعْمَلَ فِیهِ مِنْ بَعْدِکَ.
و درود خدا بر او، فرمود: اى فرزند آدم! تو خود وصى خویشتن در اموال خود باش و (امروز) به‌گونه‌اى در آن عمل کن که مى‌خواهى پس از تو (مطابق وصیتت) عمل کنند.

شرح حکمت:
بسیارى از مردم با ایمان علاقه‌مند هستند که بخشى از اموالشان پس از آن‌ها در راه خیرات مصرف شود و اسلام نیز به وصیت براى کارهاى خیر تشویق کرده و آن را به یک‌سوم مال محدود نموده تا دو سوم دیگر اموال به ورثه برسد. قرآن مجید مى‌ فرماید: «بر شما نوشته شده: هنگامى که یکى از شما را مرگ فرا رسد، اگر چیز خوبى (مالى) از خود به جاى گذاشته، براى پدر ومادر و نزدیکان، به‌طور شایسته وصیت کند! این حقّى است بر پرهیزکاران! (180 بقره)»
مؤمنان برای این کار سعی می کنند وصی مطمئنی انتخاب کنند تا حتما کارهای خیر انجام دهد. ولی بسیار دیده می شود که وصی عمل به وصیت نمیکند، لذا بهتر است انسان خودش برای کار خیر شخصا اقدام کند زیرا هم کسی دلسوزتر از خویش برای خود نیست هم با دست خود ‌در راه خدا انفاق کند با ارزش تر است. چون در حال حیات علاقه‌مند به اموال خویش است و دل کندن و صرف آن در کارهاى خیر نیاز به ایمانى قوى دارد.
حدیث معروفى است که مى‌گوید: شخصى وصیت کرده بود که انبار خرمایى را پس از او در راه خدا انفاق کنند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم این کار را انجام داد. در آخر، یک عدد خرما ته انبار افتاده بود. آن را به دست گرفت و فرمودند: اگر خود با دست خویش این دانه خرما را در راه خدا داده بود از تمام آنچه من بعد از او انفاق کردم بهتر بود.

حکمت 253 نهج البلاغه: روش سوگند دادن ستمکار
(سیاسى، اعتقادى)

وَ کَانَ (علیه السلام) یَقُولُ أَحْلِفُوا الظَّالِمَ إِذَا أَرَدْتُمْ یَمِینَهُ بِأَنَّهُ بَرِی ءٌ مِنْ حَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ فَإِنَّهُ إِذَا حَلَفَ بِهَا کَاذِباً عُوجِلَ الْعُقُوبَةَ وَ إِذَا حَلَفَ بِاللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَمْ یُعَاجَلْ لِأَنَّهُ قَدْ وَحَّدَ اللَّهَ تَعَالَى.
و درود خدا بر او، فرمود: هرگاه خواستید ظالمى را سوگند دهید این‌ گونه سوگند دهید که از حول و قوه الهى بیزار است (اگر فلان کار را انجام داده باشد) زیرا اگر این قسم دروغ باشد مجازات او به سرعت فرا مى‌رسد (یا به درد سختى مبتلا مى‌گردد و یا مى‌میرد) ولى هرگاه چنین سوگند یاد کند: به خدایى که جز او خدایى نیست (این کار را نکرده‌ام) در کیفرش تعجیل نمى‌شود؛ زیرا خدا را به یگانگى ستوده است.

شرح حکمت:
این سخن امام علیه السلام روشن مى‌شود که تعبیرات سوگندها بسیار متفاوت است؛ تعبیرهایى که مدح و ثناى الهى در آن است سبب تعجیل عقوبت نمى‌شود اما تعبیرات خشنى که بر ضد آن باشد، عقوبت را تعجیل مى‌کند. و چنین سوگندی شبیه این عبارات در فارسی است که بعضى از عوام مردم براى تأکید بر سخنانشان مى‌گویند: بى‌ایمان از دنیا بروم، دشمن خدا و پیغمبر باشم اگر چنین سخنى را گفته باشم.
منصور دوانیقى به امام صادق علیه السلام عرض کرد : یکى از یاران شما به نام «معلى بن خنیس» مردم را به سوى شما فرا مى‌خواند و(براى خروج (قیام) کردن) اموالى ذخیره مى‌کند. امام علیه السلام فرمود: به خدا سوگند چنین چیزى نبوده است. منصور گفت: من کسى را که چنین خبرى داده نزد شما حاضر مى‌کنم. و سپس آن مرد را حاضر کرد. امام علیه السلام رو به آن فرد کرده فرمود: قسم مى‌خورى؟ عرض کرد: آرى؛ سپس گفت: «وَاللهِ الَّذى لا إلهَ إلّا هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهادَةِ الرَّحْمانِ الرَّحیمِ که او این کار را کرده است». امام علیه السلام فرمود: تو خداوند را با اوصاف جلالش مى‌ستایى و او به همین سبب تو را مجازات نمى‌کند. این‌گونه که من مى‌گویم قسم بخور. بگو: «بَرِئْتُ مِنْ حَوْلِ اللَّهِ وَقُوَّتِهِ وَأَلْجَأْتُ إِلَى حَوْلِی وَقُوَّتِی (که تو این سخن را گفته‌اى)» آن مرد این‌گونه قسم خورد. هنوز کلامش تمام نشده بود که بر زمین افتاد و مرد. منصور گفت: بعد از این، کلام هیچ سخن‌چینى را درباره تو نخواهم پذیرفت.
اما این نوع قسم به تعبیر فقها برای تنها مهدور الدم(کسی که شرعا مستحق کشته شدن است) جایز است و احتیاط است جز این مورد ترک شود.

حکمت 252 نهج البلاغه: فلسفه احکام الهى
(اخلاقى، اجتماعى، اعتقادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): فَرَضَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً مِنَ الشِّرْکِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِیهاً عَنِ الْکِبْرِ وَ الزَّکَاةَ تَسْبِیباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّیَامَ ابْتِلَاءً لِإِخْلَاصِ الْخَلْقِ وَ الْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدِّینِ وَ الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَامِ وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوَامِّ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهَاءِ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ وَ إِقَامَةَ الْحُدُودِ إِعْظَاماً لِلْمَحَارِمِ وَ تَرْکَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصِیناً لِلْعَقْلِ وَ مُجَانَبَةَ السَّرِقَةِ إِیجَاباً لِلْعِفَّةِ وَ تَرْکَ الزِّنَى تَحْصِیناً لِلنَّسَبِ وَ تَرْکَ اللِّوَاطِ تَکْثِیراً لِلنَّسْلِ وَ الشَّهَادَاتِ اسْتِظْهَاراً عَلَى الْمُجَاحَدَاتِ وَ تَرْکَ الْکَذِبِ تَشْرِیفاً لِلصِّدْقِ وَ السَّلَامَ أَمَاناً مِنَ الْمَخَاوِفِ وَ الْإِمَامةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ وَ الطَّاعَةَ تَعْظِیماً لِلْإِمَامَةِ.

و درود خدا بر او، فرمود: خدا (1) «ایمان» را براى پاکسازى دل از شرک، و «نماز» را براى پاک بودن از کبر و خودپسندى، (2) و «زکات» را عامل فزونى روزى، (3) و «روزه» را براى آزمودن اخلاص بندگان، (4) و «حج» را براى نزدیکى و همبستگى مسلمانان، (5) و «جهاد» را براى عزّت اسلام، (6) و «امر به معروف» را براى اصلاح توده هاى ناآگاه، (7) و «نهى از منکر» را براى بازداشتن بى خردان از زشتى ها، (8) و «صله رحم» را براى فراوانى خویشاوندان، (9) و «قصاص» را براى پاسدارى از خون ها، (10) و اجراى «حدود» را براى بزرگداشت محرّمات الهى، (11) و ترک «مى گسارى» را براى سلامت عقل، (12) و دورى از «دزدى» را براى تحقّق عفّت، (13) و ترک «زنا» را براى سلامت نسل آدمى، (14) و ترک «لواط» را براى فزونى فرزندان، (15) و «گواهى دادن» را براى به دست آوردن حقوق انکار شده، (16) و ترک «دروغ» را براى حرمت نگهداشتن راستى، (17) و «سلام» کردن را براى امنیّت از ترس ها، (18) و «امامت» را براى سازمان یافتن امور امّت، (19) و «فرمانبردارى از امام» را براى بزرگداشت مقام رهبرى، واجب کرد.

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف

فایل صوتی