رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۴۹۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نهج البلاغه» ثبت شده است

حکمت ۴۶۱ نهج البلاغه: غیبت، تلاش افراد ضعیف
(اخلاقی، اجتماعی)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْغِیبَةُ جُهْدُ الْعَاجِزِ.
و درود خدا بر او، فرمود: غیبت کردن، (آخرین) تلاش شخص ناتوان است.

شرح حکمت:
مرحوم شیخ انصارى از بعضى از بزرگان علما نقل کرده است که اخبار معصومین(علیهم السلام) و اجماع فقها دلالت بر این دارد: حقیقت غیبت این است که از دیگرى در غیاب او چیزى بگوید که اگر بشنود ناراحت شود.
درباره هیچ گناهى چنین تعبیرى دیده نمى شود و آن این که غیبت کننده همچون کسى است که گوشت برادر مرده خود را بخورد. (۱۲ حجرات)
حدیث قدسى آمده است که خداوند به موسى بن عمران(علیه السلام) خطاب کرد و فرمود: «کسى که بمیرد در حالى که از غیبت توبه کرده باشد، آخرین کسى است که وارد بهشت مى شود، و کسى که بمیرد و از غیبت توبه نکرده و بر آن اصرار ورزیده باشد، نخستین کسى است که وارد دوزخ مى شود»
امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «غیبت، حسنات را مى خورد همان گونه که آتش هیزم را مى خورد و نابود مى کند. اصل غیبت از ده چیز ریشه مى گیرد: فرو نشاندن خشم، کمک کردن (نامشروع) به گروهى، متهم ساختن افراد، تصدیق کردن خبرى بدون اطلاع، داشتن سوء ظن، حسد، استهزاء و سخریه، اظهار تعجب، ناراحتى و خودستایى.»

حکمت 460 نهج البلاغه: حلم و درنگ، نتیجه بلند نظری
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْحِلْمُ وَ الْأَنَاةُ تَوْأَمَانِ یُنْتِجُهُمَا عُلُوُّ الْهِمَّةِ.
و درود خدا بر او، فرمود: بردبارى و درنگ (ترک شتاب)، فرزندان دوقلویى هستند که از همّت بلند متولد مى شوند.

شرح حکمت:
«حلم» همان بردبارى در مقابل سفیهان و افراد بى منطق و همچنین در برابر متخلفان و گنهکارانى که گناه سنگینى ندارند و ترک مجازات آن ها مى باشد. «اناة» به معناى شتاب نکردن در انجام کارها پیش از دقت کافى در اطراف و جوانب آن و به تعبیر دیگر صبر و حوصله تا روشن شدن تمام جوانب کار و همچنین شتاب نکردن در مجازات بدکاران. البته این دو، قرابت و نزدیکى با هم دارند اما علو همت به معناى شخصیت والا و برجسته، و بلندنظرى و سعه صدر است. همان گونه که قرآن درباره صفات مؤمنان فرموده است: «و هرگاه مردم جاهل به آنها خطاب (و عتابی) کنند با سلامت نفس (و زبان خوش) جواب دهند. (63 فرقان)» قرآن مجید درباره حضرت سلیمان(علیه السلام) مى گوید: هنگامى که سلیمان پیام هدهد را درباره مردم سرزمین سبا شنید، گفت: «ما تحقیق مى کنیم ببینیم راست گفتى یا از دروغ گویان هستى؟ (27 نمل)» سپس نامه اى براى آن ها فرستاد و با آن ها اتمام حجت کرد و این نشان مى دهد که او در کارها هرگز شتاب نمى کرد. و درباره خبرى که ولید بن مغیره از طائفه ای آورد که آن ها اسلام را رها کرده و مرتد شده و به مقابله با فرستادگان پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) برخاسته اند قرآن مى فرماید: «اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهى، از روى نادانى آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید! (6 حجرات)»
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) مى فرمایند: «ترک شتاب از سوى خداست و عجله از شیطان است.»
البته این دستور مربوط به مواردى است که مسائل روشن نیست و نیاز به تأمل و دقت و تدبیر دارد.
امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «هنگامى که کسى از شما تصمیم بر کار خیر یا کمک به خویشاوند (یا غیر خویشاوند) گرفت باید عجله کند و آن را انجام دهد زیرا از طرف راست و چپ او دو شیطان حاضر مى شوند و او را وسوسه مى کنند.» در حکمت 363 نیز آمده بود: «از نشانه های حماقت شتاب کردن در کار پیش از فراهم آمدن امکان آن؛ و درنگ کردن در آن پس از فرارسیدن فرصت آن است.»

حکمت 459 نهج البلاغه: غلبه تقدیر خدا بر تدبیر انسان
(اعتقادی)

وَ قَالَ (علیه السلام): یَغْلِبُ الْمِقْدَارُ عَلَى التَّقْدِیرِ حَتَّى تَکُونَ الْآفَةُ فِی التَّدْبِیرِ.
و درود خدا بر او، فرمود: مقدرات بر تقدیر و تدبیر (ما) غلبه مى کند تا آن جا که (گاه) آفت انسان در تدبیر اوست.

شرح حکمت:
همین مضمون در حکمت 16 نیز بیان شده است.
این گفتار حکیمانه در واقع سه پیام دارد: پیام اول این که ما را با مسأله خداشناسى و توحید افعالى پروردگار آشناتر مى سازد. هنگامى که مى بینیم براى انجام کارى نقشه هاى فراوان مى کشیم، مشورت بسیار و مدیریت کافى مى کنیم ولى به آن نمى رسیم آگاه مى شویم که پشت این دستگاه خلقت، دست باعظمتى است که چرخه جهان را مى چرخاند. پیام دوم پیام توکل بر خداست و آن این که تنها به تقدیر و تدبیر و قوت فکر خود اعتماد نکنیم بلکه در همه چیز و در هر کار توجه به مسبب الاسباب داشته باشیم و از او مدد بخواهیم و کمک بگیریم.
پیام سوم این که غرور بر ما غلبه پیدا نکند. هنگامى که مى بینیم صاحب قدرت ظاهرى شده ایم و گروه عظیمى سر بر فرمان ما هستند و مشاوران تیزهوشى داریم که در همه کار به ما کمک مى کنند مبادا غرور، ما را بگیرد و از خدا غافل شویم. چراکه گاه مى بینیم همه اسباب فراهم است ولى کارى از پیش نمى رود. یعنى مقدرات طرح دیگرى براى ما ریخته و تلاش هاى ما در برابر تقدیر الهى همچون نقش بر آب است.
امام علی علیه السلام مى فرماید: «قضاى الهى همراه مقدرات، برخلاف اختیار و تدبیر ما جریان مى یابد.»

حکمت 458 نهج البلاغه: نشانه هاى ایمان
(اخلاق اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْإِیمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَیْثُ یَضُرُّکَ عَلَى الْکَذِبِ حَیْثُ یَنْفَعُکَ وَ أَلَّا یَکُونَ فِی حَدِیثِکَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِکَ وَ أَنْ تَتَّقِیَ اللَّهَ فِی حَدِیثِ غَیْرِکَ.
و درود خدا بر او، فرمود: ایمان آن است که راست ‏گویى را در آن‏ جا که به زیان توست بر دروغ‏ گویى در آن‏ جا که به سود توست مقدم دارى و این ‏که گفتارت بیش از عملت نباشد و به ‏هنگام سخن گفتن درباره دیگران تقواى الهى را پیشه کنى.

شرح حکمت:
قرآن مجید مى فرماید: «تنها کسانى دروغ مى بندند که به آیات خدا ایمان ندارند؛ (آرى،) دروغ گویان واقعى آن ها هستند! (105 نحل)» نیز در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که کسى از آن حضرت پرسید: آیا شخص باایمان ممکن است (لغزش پیدا کند و) آلوده زنا شود؟ فرمود: امکان دارد. عرض کرد: ممکن است آلوده سرقت گردد؟ فرمود: گاه ممکن است چنین شود. عرض کرد: ممکن است دروغ بگوید؟ فرمود: نه. (مگر نمى دانى؟) خداوند متعال مى فرماید: «إِنَّما یفْتَرِى الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ (105 نحل)»
قرآن مجید مى فرماید: «ای مؤمنان! چرا چیزی را می گویید که خود عمل نمی کنید؟ نزد خدا به شدت موجب خشم است که چیزی را بگویید که خود عمل نمی کنید.(2 و3 صف)» نیز مى فرماید: «و (ای انسان) هرگز آنچه را که بدان علم و اطمینان نداری دنبال مکن. (36 اسرا)»

حکمت ۴۵۷ نهج البلاغه: تشنگان مال و علم
(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْهُومَانِ لَا یَشْبَعَانِ طَالِبُ عِلْمٍ وَ طَالِبُ دُنْیَا.
و درود خدا بر او، فرمود: دو گرسنه اند که هرگز سیر نمى شوند: طالب علم و طالب دنیا.

شرح حکمت:
این که طالبان علم هرگز از طلب علم سیر نمى شوند به این دلیل است که اولاً علم، حد و مرزى ندارد و به فرموده قرآن: « و برتر از هر صاحب دانشی، دانشمندی است. (76 یوسف)»
و در جاى دیگر تمام معلومات انسان را در مقابل مجهولات، ناچیز مى شمارد و مى فرماید: «و به شما از دانش جز اندکى داده نشده است. (85 اسرا)»
و در مورد علم خداوند و حقایق جهان هستى مى فرماید: «و اگر همه درختان روى زمین قلم شود، و دریا براى آن مرکّب گردد، و هفت دریاچه به آن افزوده شود، این ها همه تمام مى شود ولى کلمات خدا پایان نمى گیرد; خداوند عزیز و حکیم است. (27 لقمان)»
امام کاظم(علیه السلام) می فرمایند: «مَثَل دنیا، مَثَل آب دریاست که هرچه انسانِ تشنه از آن بنوشد، عطش او بیشتر مى شود، به حدّى که او را مى کشد.»

حکمت 456 نهج البلاغه: بهاى جان آدمى
(اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): أَلَا حُرٌّ یَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَیْسَ لِأَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِهَا.
و درود خدا بر او، فرمود: آیا آزاد مردى نیست که این لقمه جویده حرام دنیا را به اهلش واگذارد؟ همانا بهایى براى جان شما جز بهشت نیست، پس به کمتر از آن نفروشید.

شرح حکمت:
انسان پس از فروبردن لقمه با زبان خود آن را از اطراف دهان جمع مى کند و فرو مى برد و گاه زبانش را بر لب ها مى کشد که اگر چیزى از غذا مانده آن را نیز جمع کند، و این تشبیه بسیار گویایى است که امام(علیه السلام) درمورد بى ارزش بودن مواهب مادى دنیا فرموده است. اشاره به این که اقوام زیادى به این دنیا آمده اند و از مواهب آن بهره برده اند و غذاهاى آن را خورده اند گویا ته مانده آن به شما رسیده است، اصل آن ارزشى نداشته تا چه رسد به ته مانده آن.
امام کاظم(علیه السلام) مى فرماید: «گران قدرترین مردم کسى است که دنیا را ارزشى براى وجود خودنمى شمرد. آگاه باشید! که وجود شما بهایى جز بهشت ندارد پس آن را به غیر بهشت نفروشید.»
امیرمؤمنان(علیه السلام) می فرمایند: «دنیا را رها کن چراکه عشق به دنیا انسان را کور و کر و گنگ مى کند و او را ذلیل مى سازد.» نیز می فرمایند: «حب دنیا عقل و خرد را فاسد و قلب را دربرابر شنیدن گفتار حکمت آمیز کر مى کند و موجب کیفرهاى دردناک مى شود.»
انسان سرمایه اى در اختیار دارد که بسیار پرارزش است و این سرمایه همان روح الهى و نفس شریف انسانى و عمرى است که خدا در دنیا به او ارزانى داشته است. این سرمایه را با هیچ ارزش مادى و دنیوى نمى توان برابر ساخت. حتى اگر تمام دنیاى مادى را با آن همه ثروت و مقام و وسیله رفاهى و زرق و برق به انسان بدهند و روح الهى اش را از او بگیرند گرفتار خسران شدیدى شده است. و همان گونه که امام(علیه السلام) در گفتار حکیمانه بالا فرمود، هیچ ثمن و بهایى جز بهشت برین و قرب پروردگارنمى تواند در برابر آن قرار گیرد. قرآن مجید نیز به مى فرماید: «خداوند از مؤمنان جانها و اموالشان را خریداری می‏کند که (در برابرش) بهشت برای آنان باشد (همان کسانی که) در راه خدا پیکار می ‏کنند، می کشند و کشته می ‏شوند، این وعده حقی است بر او که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده، و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است، اکنون بشارت باد بر شما به داد و ستدی که با خدا کرده‏ اید و و این همان رستگارى بزرگ است‏. (111 توبه)»

حکمت 455 نهج البلاغه: بهترین شاعر عرب
(هنرى، علمى)

وَ سُئِلَ مَنْ أَشْعَرُ الشُّعَرَاءِ فَقَالَ (علیه السلام): إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ یَجْرُوا فِی حَلْبَةٍ تُعْرَفُ الْغَایَةُ عِنْدَ قَصَبَتِهَا فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَالْمَلِکُ الضِّلِّیلُ. یرید إمرأ القیس.
از امام(علیه السلام) پرسیدند: برترینِ شعراى عرب کیست؟ امام(علیه السلام) فرمود: شاعران همه یک روش نداشتند و در یک میدان به مسابقه نپرداختند تا پیشگام آن ها مشخص شود و اگر ناگزیر باید به این سوال پاسخ داد باید گفت: برترین آن ها همان سلطان گمراه بود.
منظور امام(علیه السلام) امرؤ القیس، شاعر معروف عرب است (که امام(علیه السلام) او را بر همه ازنظر قدرت شعرى مقدم شمرد هرچند اشعار او محتواى جالبى ندارد.)

شرح حکمت:
در شأن نزول این حکمت آمده شبى از شب ها هنگامى که امام علیه السلام با یارانش غذا مى خوردند سخن از شعرا به میان آمد. هنگامى که از غذا خوردن فارغ شدند امام (علیه السلام) براى آن ها خطبه اى خواند و در ضمن خطبه اش چنین فرمود: «بدانید ملاک کار شما دین است و مایه نگهدارى شما تقواست، زینت شما ادب و حافظ آبروى شما علم است.» سپس امام (علیه السلام) در پاسخ به سوال بهترین شاعر کیست، کلام فوق را بیان فرمودند.
نکته اصلى همان است که امام (علیه السلام) به آن اشاره کرده است. مقایسه کردن دو شخص یا دو چیز با هم در صورتى میسر است که وجه اشتراک زیادى داشته باشند. هرگز نمى توان گفت که فلان طبیب داناتر است یا فلان مهندس راه و ساختمان، فلان عالم نحوى برجسته تر است یا فلان فقیه و فیلسوف. شاعران نیز گرچه همه شاعر بودند ولى مسیرهاى بسیار مختلفى را مى پیمودند. بعضى مهارت در غزل هاى عاشقانه داشتند، بعضى در اشعار حماسى، بعضى به دنبال مسائل اخلاقى مى رفتند و بعضى دیگر قهرمان داستان سرایى بودند. بنابراین مقایسه آن ها با هم چندان صحیح نیست.

حکمت 454نهج البلاغه: انسان ضعیف را با فخر چه کار؟
(اعتقادى، علمى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَا لِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِیفَةٌ وَ لَا یَرْزُقُ نَفْسَهُ وَ لَا یَدْفَعُ حَتْفَهُ.
و درود خدا بر او، فرمود: فرزند آدم را با فخر فروشى چه کار؟ او که در آغاز نطفه اى گندیده، و در پایان مردارى بد بو است، نه مى تواند روزى خویشتن را فراهم کند، و نه مرگ را از خود دور نماید.

شرح حکمت:
البته ممکن است انسان براى تحصیل روزى، زراعت و دامدارى و تجارت داشته باشد ولى اگر خشکسالى شود یا آفتى در زراعت و دام ها بیفتد همه سرمایه او بر باد مى رود. یک طوفان یا آتش سوزى ممکن است مال التجاره او را نابود سازد و به تعبیر دیگر تمام این موارد از سوى خداوند روزى بخش است. انسان آن را جابه جا مى کند و از آن بهره مى گیرد. پس هرگز روزى دهنده خویش نیست. مرگ را هم از طریق درمان بیمارى ها و رعایت بهداشت ممکن است بتوان چند صباحى به تأخیر انداخت ولى چنین نیست که مرگ انسان در اختیار خودش باشد. در حکمت هاى 126 و 419 نیز تعبیرات دیگرى آمده است که به فخرفروشان و متکبران به شدّت هشدار مى دهد.
قرآن مجید مى فرماید: «آیا از نطفه اى که در رحم مى ریزید آگاهید؟ آیا شما آن را مى آفرینید یا ما آفریدگاریم». بعد مى فرماید: «ما در میان شما مرگ را مقّدر ساختیم; و هرگز کسى بر ما پیشى نمى گیرد!...». بعد مى افزاید: «آیا هیچ درباره آنچه کشت مى کنید اندیشیده اید؟! آیا شما آن را مى رویانید یا ما مى رویانیم؟! هرگاه بخواهیم آن را مبدّل به کاه درهم کوبیده مى کنیم که در شگفتى فرو روید! بعد مى افزاید: «آیا درباره آبى که مى نوشید اندیشیده اید؟! آیا شما آن را از ابر نازل کرده اید یا ما نازل مى کنیم؟! هرگاه بخواهیم، این آب گوارا را تلخ و شور قرار مى دهیم; پس چرا شکر نمى کنید؟! (58 – 70 واقعه)»
امیرمؤمنان على(علیه السلام) می فرمایند: «از تکبّر بپرهیزید که سرآغاز طغیان ها و معصیت و نافرمانى خداوند رحمان است.»
امام باقر(علیه السلام) مى فرمایند: «در قلب هیچ انسانى چیزى از کبر وارد نمى شود مگر این که به همان اندازه از عقلش کاسته خواهد شد، کم باشد یا زیاد»

حکمت453 نهج البلاغه: علت انحراف زبیر
(تاریخى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَا زَالَ الزُّبَیْرُ رَجُلًا مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ حَتَّى نَشَأَ ابْنُهُ الْمَشْئُومُ عَبْدُ اللَّهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: زبیر همواره از ما اهل بیت (و از یاران خاص ما) بود تا آن که فرزند شومش عبدالله پا به جوانى گذاشت.

شرح حکمت:
برخی از مورخان گفته اند امام این سخن را حین جنگ جمل با زبیر داشته و برخی نیز گفته اند که پس از مرگ زبیر، امام این سخن را فرموده اند.
زبیر، فرزند عوام و مادرش صفیه، عمه رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بود. در نوجوانى، اسلام را پذیرفت و از افرادى بود که زود اسلام را پذیرفتند. او مرد شجاعى بود و در جنگ هاى اسلامى شجاعت خود را نشان داد. در جنگ هاى متعدد مهمى ازجمله بدر، احد، خندق و حنین شرکت داشت و طرفداران او فضائلى براى او برشمرده اند. او در زمان خلیفه دوم جزء شوراى شش نفرى او بود و جالب این که در آن شورا به على(علیه السلام) رأى داد و در جریان سقیفه نیز از مدافعان على(علیه السلام) بود ولى مع الأسف زندگى او پایان خوبى نداشت چراکه بعد از خلافت ظاهرى امیرمؤمنان على(علیه السلام) براثر حسادت و جاه طلبى و تحریک معاویه و وسوسه هاى طلحه و همچنین فرزندش عبدالله، بیعت خود را با على(علیه السلام) شکست و در جنگ جمل حاضر شد. اما پیش از آغاز جنگ با نصایح على(علیه السلام) به اشتباه خود پى برد و از جنگ کناره گیرى کرد و مردى به نام ابن جرموز او را در یکى از بیابان هاى اطراف بصره به قتل رسانید و هنگامى که این خبر به على(علیه السلام) رسید به شدّت ناراحت شد و بر عاقبت سوء او تأسف خورد.
قرآن مجید مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید، اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند! و کسانى که چنین کنند، زیان کاران اند! (9 منافقون)»

حکمت 452 نهج البلاغه: معیار شناخت فقر و غنا
(اعتقادى، اقتصادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْغِنَى وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: غنا (دارایی و ثروت) و فقر آن گاه آشکار مى شود که اعمال (انسان ها) به پیشگاه خداوند عرضه شود.

شرح حکمت:
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «عثمان دو نفر از خادمین خود را سراغ ابوذر فرستاد و دویست دینار به آن ها داد و گفت: به سراغ ابوذر بروید و بگویید که عثمان به تو سلام رسانده و مى گوید که این دویست دینار را بگیر و مشکلات خود را به کمک آن حل کن. هنگامى که فرستادگان عثمان نزد ابوذر آمدند ابوذر پرسید: آیا به هیچ یک از مسلمانان آنچه را به من عطا کرده، داده است؟ آن ها گفتند: نه. گفت: من یکى از مسلمانان هستم براى من آنقدر سزاوار است که براى سایر مسلمانان سزاوار مى باشد. گفتند: عثمان مى گوید که این از مال شخصى خود من است و به خداوندى که معبودى جز او نیست ذره اى حرام به آن مخلوط نشده و آنچه براى تو فرستاده مال حلال است. ابوذر گفت: من نیازى به آن ندارم، من امروز را صبح کردم در حالى که از غنى ترین مردمم. فرستادگان عثمان گفتند: خداوند تو را به سلامت بدارد ما در خانه تو چیز زیاد و یا حتى کمى که قابل استفاده باشد نمى بینیم. گفت: آرى زیر این پارچه که مى بینید یکى دو گِرده نان جو است که چند روزى از پختن آن گذشته، من این دینارها را براى چه مى خواهم؟ نه به خدا سوگند نمى پذیرم، تا خداوند بداند گرچه من قادر به چیز کم یا زیادى نیستم ولى غنى به ولایت على بن ابى طالب(علیه السلام) و عترت هادیان و مهدیین و راضیین و مرضیین او هستم همان کسانى که هدایت به حق مى کنند و به حق و عدالت حکم مى نمایند. من اینگونه از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم که مى فرمود: براى پیران بسیار زشت است که دروغ بگویند (آنچه گفتم عین حقیقت بود). بنابراین این دینارها را به عثمان بازگردانید و به او بگویید: من نیازى به این دینارها و آنچه نزد اوست ندارم تا خداوندى که پروردگار من است را ملاقات کنم و او حاکم میان من و عثمان خواهد بود.»

حکمت ۴۵۱ نهج البلاغه: ارتباط صحیح بادیگران
(اجتماعی، تربیتی)

وَ قَالَ (علیه السلام): زُهْدُکَ فِی رَاغِبٍ فِیکَ نُقْصَانُ حَظٍّ وَ رَغْبَتُکَ فِی زَاهِدٍ فِیکَ ذُلُّ نَفْسٍ.
و درود خدا بر او، فرمود: اظهار بى میلى به کسى که به تو علاقه مند است سبب کاستى بهره تو در دوستى اوست و اظهار میل به کسى که به تو بى اعتناست سبب خوارى تو خواهد بود.

شرح حکمت:
ضرب المثلى در فارسى هست که مى گوید براى کسى بمیر که براى تو تب کند. در حکمت دوازدهم امام علیه السلام فرمودند: «عاجزترین مردم کسى است که نتواند براى خود دوستى انتخاب کند و از او عاجزتر کسى است که دوستانى را که به دست آورده است از دست بدهد.»
امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «کسى که تو را گرامى مى دارد گرامى اش بدار و کسى که تو را سبک مى سازد خود را از او دور ساز.» و نیز مى فرمایند: «فرد با ایمان، برادر فرد با ایمان است به منزله چشم او و آینه او و راهنماى اوست هرگز به او خیانت نمى کند و نیرنگ نمى زند و ظلم و ستم روا نمى دارد و به او دروغ نمى گوید و غیبت او را نمى کند.»
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «تا مى توانید دوست براى خود انتخاب کنید زیرا هر مؤمنى روز قیامت شفاعتى دارد.» و نیز می فرمایند: «شخص با ایمان در کنار برادر مؤمنش آرامش پیدا مى کند آن گونه که تشنه در کنار آب خنک.»
امیرمؤمنان(علیه السلام) می فرمایند: «تا مى توانى دوستان صادق و صمیمى انتخاب کن زیرا آن ها در حال آرامش کمک کار تواند و در مشکلات سپرى براى تو هستند.» نیز مى فرمایند: «باید در قلب تو، هم نیاز به مردم باشد و هم بى نیازى از آن ها اما نیاز به آن ها در سخنان نرم و روى گشاده باشد و بى نیازى از آن ها در این که آبرو و عزت خود را در برابر آن ها حفظ کنى (و هرگز دست نیازى که تو را خوار مى کند به سوى آن ها دراز نکنى).»

حکمت ۴۵۰ نهج البلاغه: شوخی و عقل
(اخلاق اجتماعی)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَا مَزَحَ امْرُؤٌ مَزْحَةً إِلَّا مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّةً.
و درود خدا بر او، فرمود: هیچ کس شوخى بیجا نکند جز آن که مقدارى از عقل خویش را از دست بدهد.

شرح حکمت:
امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به کسانى که مزاح نامناسب مى کنند یا در مزاح افراط مى ورزند، هشدار مى دهد که مزاح مایه فروریختن قسمتى از عقل انسان است.
امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «مِراء و جدال با افراد مکن که ابهت تو را از بین مى برد و مزاح (با افراد ناآگاه) مکن که آن ها را در برابر تو جسور مى سازد.»
در مدح مزاح پیغمبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «من مزاح مى کنم ولى جز حق نمى گویم.»
امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «مزاح کردن از حُسن خلق است و تو به وسیله آن، سرور در دل برادر مؤمنت وارد مى کنى و پیغمبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) گاهى با افراد شوخى مى کرد تا آن ها را شاد کند.»
پیغمبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) مى فرمایند: «اما آنچه در سفر نشانه شخصیت و جوانمردى است بخشیدن زاد و توشه به دیگران و حسن خلق و مزاح بدون آلودگى به معصیت است.»

حکمت ۴۴۹ نهج البلاغه: شخصیت، عامل بازدارنده از گناه
(اخلاقی)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیْهِ شَهَوَاتُهُ.
و درود خدا بر او، فرمود: کسى که براى خود شخصیت قائل است شهواتش در برابرش خوار خواهند بود.

شرح حکمت:
امام(علیه السلام) در تعبیر دیگرى نیز مى فرمایند: «کسى که براى خود شخصیت قائل است آن را با معصیت موهون نمى کند.»
قرآن مجید در جاى جاى خود اشاره مستقیم یا غیر مستقیم به این حقیقت دارد. در داستان آدم(علیه السلام) مى خوانیم که توجه به یک خواسته نفس، لباس بهشتى را از اندامش فرو ریخت او را از بهشت بیرون کرد. ولى یوسف(علیه السلام) با پا گذاشتن بر هواى نفس از بردگى به پادشاهى رسید.
قرآن مجید خطاب به داود پیامبر(علیه السلام) مى فرماید: «و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف مى سازد. (۲۶ ص)» و نیز مى فرماید: «و آیا گمراه تر از آن کس که پیروى هواى نفس خویش کرده و هیچ هدایت الهى را نپذیرفته، کسى پیدا مى شود؟! (۵۰ قصص)»
در حدیث معروفى که هم از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده و هم از امیرمؤمنان على(علیه السلام)، یکى از دو چیزى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى امتش از آن مى ترسد پیروى از هواى نفس است چراکه انسان را از حق بازمى دارد.
امام جواد (علیه السلام) می فرماید: «آن کس که بر مرکب شهوات سوار شود لغزش هایش قابل جبران نیست.»
امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرمایند: «عقل داراى لشکر الهى است و هواى نفس فرمانده لشکر شیطان است و انسان در میان این دو قرار دارد هرکدام غالب شود انسان در اختیار او قرار مى گیرد.» نیز فرموده اند: «عقل و شهوت ضد یکدیگرند. عقل را علم یارى مى کند و شهوت را هواى نفس زینت مى دهد و روح انسانى در میان این دو در کشمکش است هرکدام از این دو پیروز شود انسان در کنار آن قرار مى گیرد.»

حکمت ۴۴۸ نهج البلاغه: بزرگ ندانستن مشکلات
(اعتقادی، اخلاقی)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِکِبَارِهَا.
و درود خدا بر او، فرمود: کسى که مصیبت هاى کوچک را بزرگ شمارد خدا او را به مصیبت هاى بزرگ مبتلا خواهد کرد.

شرح حکمت:
امام(علیه السلام) در این گفتار کوتاه حکیمانه به تمام کسانى که گرفتار پاره اى از مسائل مى شوند هشدار مى دهد که ناشکرى نکنند مبادا گرفتار مصیبت هاى فزون ترى شوند. بروز این حوادث فلسفه هاى زیادى دارد. گاه آزمایش و امتحان است، گاه کفاره گناهان، گاه زنگ بیدارباش و گاه در ظاهر مصیبت است و در باطن موهبت و رحمت و به طور دقیق نمى توان تعیین کرد که هر مصیبتى از کجا سرچشمه گرفته هرچند در بعضى از موارد قرائنى براى شناخت سرچشمه وجود دارد. اى بسا خداوند رحیم مصیبت کوچک ترى را براى جلوگیرى از مصیبت بزرگ ترى براى بنده اش فرستاده است. در هر حال آن ها که در برابر مصیبت هاى کوچک جزع و فزع و بى تابى مى کنند و زبان به شکایت مى گشایند با این کار خود، مستحق مصیبت هاى بزرگترى مى شوند و به عکس اگر شکر الهى را به جا آورند و حتى آن را به عنوان موهبتى از ناحیه او پذیرا شوند چه بسا خداوند مواهب مهمى نصیب آن ها کند که آن مصیبت در برابر آن کوچک و ناچیز است.

حکمت ۴۴۷ نهج البلاغه: لزوم دانستن احکام برای تجارت
(اقتصادی)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنِ اتَّجَرَ بِغَیْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِی الرِّبَا.
و درود خدا بر او، فرمود: هر که بدون دانستن فقه تجارت کند به ورطهٔ ربا افتد.

شرح حکمت:
امام(علیه السلام) در این جا به تجار هشدار مى دهد که احکام فقه اسلامى را مخصوصاً در مسائل مربوط به ربا فرا گیرند تا گرفتار رباخوارى نشوند.
امیرمؤمنان(علیه السلام) مى فرمایند: «کسى در بازار ننشیند مگر این که احکام خرید و فروش را به خوبى بداند.» نیز نقل است که بر فراز منبر می فرمودند: «اى جمعیت تجار! اول آگاهى بر مسائل سپس تجارت، و این سخن را سه بار تکرار نمود آنگاه فرمود: به خدا سوگند ربا در میان این امت پنهان تر است از جنبش مورچه بر سنگ سخت. ایمان خود را با حق بیامیزید. تاجر، فاجر است و فاجر در دوزخ است مگر کسى که حق بدهد و حق بستاند.»
پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «هر وامى که جذب منفعتى کند نوعى رباست.» نیز فرموده اند: «زمانى براى مردم فرا مى رسد که همه رباخوار مى شوند و اگر کسى رباخوار نباشد گرد و غبار ربا بر دامن او مى نشیند.»
قران مجید خطاب به ربا خواران می فرماید: «اگر دست از رباخوارى برندارید خدا و پیامبرش به شما اعلام جنگ مى کنند. (۲۷۹ بقره)»

حکمت 446 نهج البلاغه: پسندیده ترین راه مصرف اموال
(اقتصادى، حقوقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لِغَالِبِ بْنِ صَعْصَعَةَ أَبِی الْفَرَزْدَقِ فِی کَلَامٍ دَارَ بَیْنَهُمَا :مَا فَعَلَتْ إِبِلُکَ الْکَثِیرَةُ قَالَ دَغْدَغَتْهَا الْحُقُوقُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ (علیه السلام): ذَلِکَ أَحْمَدُ سُبُلِهَا.

امام (علیه السلام) به غالب بن صعصعه فرمود: شتران فراوانت چه شده اند؟ پاسخ داد، اى امیر مؤمنان، پرداخت حقوق (الهی و مردم) آنها را پراکنده ساخت؛ امام فرمود: این بهترین راه مصرف آنها بود.

شرح حکمت:
غالب بن صعصعه پیر مرد با شخصیّتى بود روزى با فرزندش فرزدق، خدمت امام رسید که این سؤال و جواب مطرح شد، امام پرسید این کودک تو است؟ گفت آرى، به او ادبیّات عرب و روش شعر سرودن آموختم چنانکه دارد شاعر لایقى مى‏ شود. امام فرمود، اگر به او قرآن مى‏ آموختى بهتر بود، فرزدق مى‏ گوید این رهنمود امام همواره در گوش من بود تا آنکه کل قرآن را حفظ کردم.
قرآن مجید نیز مى فرماید: «(مَا عِنْدَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِنْدَاللهِ بَاق); آنچه نزد شماست سرانجام از بین مى رود ولى آنچه نزد خدا ذخیره شده باقى و برقرار است.(96 نحل)» نیز مى فرماید: «گروهى از (این) اعراب بادیه نشین، چیزى را که (در راه خدا) انفاق مى کنند، غرامت محسوب مى دارند; و انتظار حوادث دردناکى براى شما مى کشند; حوادث دردناک براى خود آنهاست; و خداوند شنوا و داناست! (98 توبه)»
امام رضا (علیه السلام) می فرماید: «کسانى که صاحب نعمتى هستند در خطرند تا حقوق واجب آن را بپردازند. به خدا سوگند هنگامى که نعمت هایى از سوى خداوند متعال به من مى رسد من ترسانم ـ در این جا امام(علیه السلام) دست خود را به نشانه وحشت و اضطراب تکان داد ـ تا زمانى که حقوقى را که براى خداوند در آن بر من واجب است بپردازم. راوى عرض مى کند: فدایت شوم شما هم با آن مقام و منزلتى که دارید باز بیمناکید؟ فرمود: آرى من خدا را براى نعمت هایى که به من بخشیده است حمد و ستایش مى کنم.»

حکمت ۴۴۵ نهج البلاغه: ارتباط صفات اخلاقی
(اخلاقى)

وَ قَالَ(علیه السلام): إِذَا کَانَ فِی رَجُلٍ خَلَّةٌ رَائِقَةٌ فَانْتَظِرُوا أَخَوَاتِهَا.

و درود خدا بر او فرمود: هرگاه در کسی صفتی شگفت انگیز دیدید منتظر صفات همانند آن باشید.

شرح حکمت:
تقریباً تمام صفات اخلاقى در جهت اخلاق حسنه یا رذیله با هم پیوند دارند و هرکدام همجنس خود را صدا مى زنند.
در میان ویژگى هاى اخلاقى، بعضى جنبه کلیدى داشته و با صفات دیگر که همجنس آن ها هستند پیوند محکمى دارند و در روایات اسلامى نیز به آن اشاره شده است. از جمله آن ها دروغ است که سرچشمه گناهان بسیارى است. امام حسن عسکرى (علیه السلام) مى فرمایند: «تمام زشتى ها در اتاقى گذاشته شده و درِ آن قفل است و کلید آن دروغ مى باشد.»
در روایات اسلامى شراب و مسکرات نیز از گناهان کلیدى ذکر شده امام باقر(علیه السلام) مى فرمایند: «خداوند متعال براى شر و زشتى ها قفل هایى گذاشته و کلیدهاى آن قفل ها را شراب قرار داده و دروغ از شراب هم بدتر است.»
درمورد صفت رذیله بخل نیز امام علی (علیه السلام) در حکمت 378 فرمودند: «بخل، جامع تمام عیب هاست و در حقیقت افسارى است که انسان را به سوى هر بدى اى مى کشاند.»
در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «خشم،کلید همه بدى هاست.»
و از همه فراتر حب افراطى به دنیاست که انسان را وادار به هر کار زشتى مى کند تا به هدف و مقصود خود برسد. به همین دلیل در روایت معروف نبوى آمده است: «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة» در حدیثی امام سجاد (علیه السلام) بعد از آن که تکبر و حرص و حسد را سرچشمه گناهان دیگر مى شمرد در پایان مى فرماید: «همه این ها در حب دنیا جمع است و لذا پیغمبران و (بعد از آنها) دانشمندان با مشاهده این معنا گفته اند: حب دنیا سرچشمه همه گناهان است.»

حب آخرت و عشق به پروردگار و خوف از نافرمانى خداوند سرچشمه همه نیکى هاست همان گونه که در حدیثى از معصومین(علیهم السلام) آمده است: «ریشه هر نیکى در دنیا و آخرت یک چیز است و آن ترس از نافرمانى خداوند است» امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «تمام نیکى ها و خیرات در اتاقى نهاده شده و کلید آن زهد در دنیاست»

پیامی که این گفتار حکیمانه براى ما دارد این است که در تهذیب نفس باید مراقب باشیم که اگر صفت زشتى در ما پیدا شد انتظار نفوذ بقیه زشتى ها را هم داشته باشیم و اگر توانستیم صفت خوبى را در خود ریشه دار کنیم باید به آینده خویش امیدوار باشیم که در پرتو آن، صفات دیگر نیز ممکن است رویش پیدا کند.

حکمت ۴۴۴ نهج البلاغه: آهسته و پیوسته
(علمی)

وَ قَالَ(علیه السلام): قَلِیلٌ مَدُومٌ عَلَیْهِ خَیْرٌ مِنْ کَثِیرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ.

و درود خدا بر او فرمود: کار کمی که دوام یابد بهتر از کار زیادی است که خسته کننده باشد.

شرح حکمت:
مشابه این کلام در حکمت ۲۷۸ نیز بیان گشته است.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) مى فرمایند: «این دین متین و استوار است. با رفق و مدارا در آن رفتار کن و عبادت خداوند را (براثر افراط و زیاده روى) منفور و مبغوض خود نساز زیرا کسى که افراط در سِیر مى کند نه به مقصد مى رسد و نه مرکب خود را سالم باقى مى گذارد.»
امام سجاد(علیه السلام) مى فرماید: «من دوست دارم کارهاى نیک را ادامه دهم هر چند کم باشد.»
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «هنگامى که کسى کار نیکى انجام مى دهد حداقل یک سال آن را ادامه دهد سپس اگر مایل بود کار نیک دیگرى به جاى آن انتخاب کند و این به دلیل آن است که شب قدر در آن یک سال خواهد بود و این چیزى است که خداوند مى خواهد انجام شود. (اشاره به این که خداوند مى خواهد اعمال نیک مصادف با شب قدر شود تا ارزش آن بسیار فزونى یابد).»

حکمت ۴۴۳ نهج البلاغه: اوصاف مالک اشتر
(اخلاقی)

وَ قَالَ(علیه السلام): وَ قَدْ جَاءَهُ نَعْیُ الْأَشْتَرِ رَحِمَهُ اللَّهُ: مَالِکٌ وَ مَا مَالِکٌ وَ اللَّهِ لَوْ کَانَ جَبَلًا لَکَانَ فِنْداً وَ لَوْ کَانَ حَجَراً لَکَانَ صَلْداً لَا یَرْتَقِیهِ الْحَافِرُ وَ لَا یُوفِی عَلَیْهِ الطَّائِرُ.

و درود خدا بر او، (وقتى خبر شهادت مالک اشتر که رحمت خدا بر او باد، به امام رسید فرمود:)
مالک، اما چه مالکى! به خدا سوگند اگر کوه بود یکتا بود و اگر سنگ بود سرسخت و محکم بود. هیچ مرکبى نمى‏ توانست از کوهسار وجودش بالا رود و هیچ پرنده‏ اى به قله آن راه نمى‏ یافت.

شرح حکمت:
آنچه امام(علیه السلام) در مدح و بیان اوصاف مالک اشتر بیان فرموده درباره هیچ یک از اصحاب و یارانش بیان نفرموده است. زمانی که خبر شهادت او به امام(علیه السلام) رسید، امام فوق العاده ناراحت شد و فرمود: «مالک براى من همچون من براى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بود»
امام علیه السلام دو وصف مهم در این حکمت درباره مالک بیان فرموده اند: یکى اوج افکار بلند و همت عالى او و دیگر استقامت و پایدارى اش در برابر دشمنان.
«فِند» به معنای کوه یکه و تنهاست و به این معناست که او در میان اصحاب و یاران بزرگ على(علیه السلام) ازنظر عظمت، یکتا و تنها بود.
امام(علیه السلام) در نامه سیزدهم نهج البلاغه به هنگامى که به او مأموریتى در لشکر صفین مى دهد، درباره او مى فرماید: او کسى است که سستى در عزمش راه ندارد و بیم لغزش در او نمى رود. در جایى که سرعت لازم است کندى نخواهد کرد و در آن جا که ملایمت لازم است سرعت و شتاب به خرج نمى دهد؛ و هنگامى که ولایت کشور مصر را به دست مالک سپرد در نامه اى به مردم آن کشور مرقوم داشت: بعد از حمد و ثناى الهى، من یکى از بندگان خاص خدا را به سوى شما فرستادم; کسى که به هنگام خوف و خطر خواب به چشم او راه نمى یابد و در ساعات ترس و وحشت از دشمن نمى هراسد و فرار نمى کند. در برابر بدکاران از شعله آتش سوزنده تر است و او مالک بن حارث از طایفه مذحج است.

حکمت ۴۴۲ نهج البلاغه: بهترین شهر برای زندگی
(اجتماعی)

وَ قَالَ(علیه السلام): لَیْسَ بَلَدٌ بِأَحَقَّ بِکَ مِنْ بَلَدٍ خَیْرُ الْبِلَادِ مَا حَمَلَکَ.
و درود خدا بر او، فرمود: هیچ شهرى براى تو سزاوارتر از شهر دیگر نیست; بهترین شهرها شهرى است که تو را پذیرا شود (و وسیله آرامش و پیشرفت تو را فراهم کند).

شرح حکمت:
روایات متعددى وجود دارد که نشان مى دهد عشق و علاقه به وطن و زادگاه ازنظر اسلام پسندیده است. امام سجاد(علیه السلام) می فرماید: «از سعادت انسان این است که محل کسب و کار او در شهر خودش باشد و دوستانى صالح و درستکار و فرزندانى که از آن ها کمک بگیرد داشته باشد.»
این عشق و علاقه نباید چنان افراطى باشد که انسان را در وطنش نگه دارد هرچند به فقر و ذلت و عقب ماندگی کشیده شود و یا دینش بر باد برود. در چنین مواقع هجرت کار بسیار پسندیده اى است. همان گونه که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نیز با همه علاقه اى که به مکه به عنوان زادگاه و کانون خانه خدا داشت آن را در شرایط خاصى رها کرد و به مدینه آمد و اسباب پیشرفت اسلام در آن جا به سرعت فراهم شد.
قرآن مجید می فرماید: «اى بندگان من که ایمان آورده اید! زمین من وسیع است، پس تنها مرا بپرستید (و در برابر فشارهاى دشمنان تسلیم نشوید و در چنین شرایطى هجرت کنید) (۵۶ عنکبوت)»