رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

حکمت 302: نیاز به دعا در خوشی و بلا
(معنوى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَا الْمُبْتَلَى الَّذِی قَدِ اشْتَدَّ بِهِ الْبَلَاءُ بِأَحْوَجَ إِلَى الدُّعَاءِ الَّذِی لَا یَأْمَنُ الْبَلَاءَ.
(و درود خدا بر او،) فرمود: آنکس که به شدت به بلا مبتلاست از کسى که مبتلا نیست ولى در هیچ لحظه ایمن از بلا نمى باشد، محتاجتر به دعا نیست.

شرح حکمت:
در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم که شبى از شبها رسول خدا صلی الله علیه و آله در خانه ام سلمه بود. (ام سلمه) ناگهان بیدار شد و حضرت را ندید. و به جستجوى آن حضرت رفت. ناگهان دید پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در گوشه اى از خانه ایستاده ودستها را بلند کرده و مى گوید: «اللَّهُمَّ لا تَنْزِعْ مِنِّی صَالِحَ مَا أَعْطَیْتَنِی أَبَداً اللَّهُمَّ لا تُشْمِتْ بِی عَدُوّاً وَلا حَاسِداً أَبَداً اللَّهُمَّ وَلا تَرُدَّنِی فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِی مِنْهُ أَبَداً اللَّهُمَّ وَلا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً؛ خداوندا! نعمت هاى شایسته اى را که به من داده اى هرگز از من مگیر. خداوندا! دشمنان و حسودان را از شماتت من بازدار. خداوندا! مرا به حال بدى که از آن نجاتم داده اى هرگز بازمگردان. خداوندا! مرا هرگز لحظه اى به خود وامَگذار».
امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «پیش از آنکه بلا نازل شود دعا کنید».
امام صادق علیه السلام می فرمایند: «کسى که دوست دارد به هنگام شدت و بلا دعایش مستجاب شود، در زمانى که در راحتى و آرامش است دعا زیاد کند».
جالب اینکه در حدیث دیگرى از آن حضرت مى خوانیم: «زمانى که بنده اى از بندگان خدا به هنگام بلا دعا کند و در رخاء وآرامش دعا نکند فرشتگان جلوى صداى او را مى گیرند و مى گویند: این صداى ناشناخته اى است، تا امروز کجا بودى؟»

حکمت 301 نهج البلاغه: نماینده عقل و سخن
(اجتماعى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): رَسُولُکَ تَرْجُمَانُ عَقْلِکَ ، وَ کِتَابُکَ أَبْلَغُ مَا یَنْطِقُ عَنْکَ.
(و درود خدا بر او،) فرمود: فرستاده تو نزد دیگران بیانگر میزان عقل توست (که چه کسى را با چه شرایطى براى پیام رساندن، برگزیده اى؟)، و نامه‏ ات رساترین چیزى است که از جانب تو سخن مى‏ گوید.

شرح حکمت:
این سخن در تاریخ زندگى پیغمبر اکرم صلی اله علیه وآله و امیرمؤمنان علیه السلام و سایر اولیاء الله به خوبى دیده مى شود. رسول خدا صلی اله علیه وآله براى پیشگیرى از توطئه مشرکان مکه در حبشه، جعفر بن ابى طالب را که مردى هوشیار و شجاع بود به نمایندگى خویش همراه گروه مهاجران فرستاد. در داستان آیات برائت که مبدأ تحولى در جهان اسلام شد، آن را به وسیله على بن ابى طالب علیه السلام فرستاد و امیرمؤمنان علیه السلام در داستان حَکَمیّت اصرار داشت که ابن عباس یا مالک اشتر حکمیّت از جانب او و اصحابش را بپذیرند، هرچند افراد نادان و ظاهربین مخالفت کردند و ابوموسى را بر حضرت تحمیل کردند ودر مقابل، معاویه عمرو عاص را فرستاد که مردى بسیار حیله گر و دنیاپرست وبى ایمان بود.
در مورد اینکه نامه انسانها از عقل و درایت آنان حکایت مى کند نیز روایات زیادى از معصومان وارد شده است؛ از جمله در حدیثى از امام امیرمؤمنان علیه السلام مى خوانیم: «هنگامى که نامه اى مى نویسى بار دیگر پیش از آنکه آن را مهر و امضا کنى در آن نگاه دقیق کن، زیرا عقل خود را مهر و امضا مى کنى». در حدیث دیگرى از آن حضرت آمده است: «عقول دانشمندان در نوک قلمهاى آنهاست»

حکمت 300 نهج البلاغه: همان کس که روزی دهد حساب کشد
(اعتقادی)

وَ سُئِلَ (علیه السلام) کَیْفَ یُحَاسِبُ اللَّهُ الْخَلْقَ عَلَى کَثْرَتِهِمْ فَقَالَ (علیه السلام): کَمَا یَرْزُقُهُمْ عَلَى کَثْرَتِهِمْ. فَقِیلَ کَیْفَ یُحَاسِبُهُمْ وَ لَا یَرَوْنَهُ فَقَالَ (علیه السلام): کَمَا یَرْزُقُهُمْ وَ لَا یَرَوْنَهُ.


از امام پرسیدند چگونه خداوند با فراوانى انسان ها به حسابشان رسیدگى مى کند؟ (و درود خدا بر او،) فرمود: همان گونه که آنان را با وجود بسیار بودنشان روزى مى دهد. و باز پرسیدند چگونه به حساب انسان ها رسیدگى مى کند در حالى که مردم او را نمى بینند؟ فرمود: همان گونه که آنان را روزى مى دهد و او را نمى بینند.

شرح حکمت:
گویى سؤال کننده گمان مى کرد محاسبه خدا مانند محاسبه یک حسابدار از افراد مختلف است که براى هر یک باید مدتى وقت صرف کند و اگر تعداد آنها زیاد باشد ممکن است ماهها و سالها طول بکشد؛ ولى از قدرت خدا وحسابگرى او غافل بود. امام علیه السلام براى او مثالى زد تا به نکته اصلى مطلب که قدرت وسیع خدا بر همه چیز است پى ببرد.
همانگونه که قرآن مجید در هشت آیه مختلف قرآن فرموده است: خداوند، «سریع الحساب» است. (إِنَّ اللهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ)، (وَاللهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ)، (وَهُوَ سَرِیعُ الْحِسَابِ). در روایات اسلامى نیز مى خوانیم: «خداوند حساب همه بندگان را در زمان کوتاهى به اندازه دوشیدن گوسفند رسیدگى مى کند».

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف

ارتباط دائمی با امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف

فایل صوتی

حکمت 299 نهج البلاغه: با نماز گناه را بشوی
(اعتقادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَا أَهَمَّنِی ذَنْبٌ أُمْهِلْتُ بَعْدَهُ حَتَّى أُصَلِّیَ رَکْعَتَیْنِ وَ أَسْأَلَ اللَّهَ الْعَافِیَةَ.
(و درود خدا بر او،) فرمود: گناهى که پس از آن به اندازه دو رکعت نماز مهلت برایم باشد مرا نگران نمى کند چراکه (در این نماز یا پس از آن، عفو و) عافیت را از خدا مى طلبم (و توبه مى کنم.)

شرح حکمت:
این کلام شریف، تشویق به گناه نیست، بلکه تشویق به توبه است به اینگونه که هشدار مى دهد هر لحظه ممکن است مرگ انسان فرا برسد، بنابراین انسان باید مهلتى را که براى دو رکعت نماز و توبه در پیشگاه خدا دارد از دست ندهد و فورآ شیطان را از خود دور سازد و به درگاه خدا روى آورد و با تعظیم و خضوع و اقرار به گناه و اظهار ندامت، عفو و آمرزش را طلب کند.
جمله «وَأَسْأَلَ اللّهَ الْعَافِیَةَ» مى تواند اشاره اى به این باشد که انسان بعد از آلودگى به گناه و توبه مراقبت کند در آینده آلوده گناه نشود و عافیت در برابر آن داشته باشد و همچنین عافیت از عذاب الهى نسبت به گناه گذشته را تقاضا مى کند. امیرمؤمنان على علیه السلام می فرماید: «ترک گناه آسانتر از درخواست توبه است.»
امام باقر علیه السلام مى فرماید: «نه، به خدا قسم خداوند از بندگانش جز دو چیز نخواسته است: نخست اینکه به نعمت هاى او اقرار کنند (و شکر نعمت به جاى آورند) تا بر آنها بیفزاید. دیگر اینکه به گناهانشان اعتراف (و از آنها توبه) کنند تا آنها را بر آنان ببخشد.»
از جمله مسائلى که به آن هشدار داده شده است تسویف و تاخیر توبه است، چراکه اگر انسان در آستانه رفتن از این جهان قرار گیرد یا نشانه هاى عذاب الهى ظاهر شود، درهاى توبه بسته خواهد شد، ازاینرو امیرمؤمنان على علیه السلام مى فرماید: «اگر مرتکب گناه شدى هرچه زودتر آن را با آب توبه بشوى.»

حکمت 298 نهج البلاغه: خصومت با تقوا سازگار نیست
(اخلاقى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ بَالَغَ فِی الْخُصُومَةِ أَثِمَ وَ مَنْ قَصَّرَ فِیهَا ظُلِمَ وَ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یَتَّقِیَ اللَّهَ مَنْ خَاصَمَ.
(و درود خدا بر او،) فرمود: کسى که در دشمنى با مخالفان افراط کند، آلوده گناه مى شود و کسى که کوتاهى کند بر خود ستم کرده (و حقش ضایع مى گردد) و هرکه گرد منازعه و ستیزه جویى بگردد نمى تواند تقوای الهی را رعایت کند.

شرح حکمت:

قرآن مجید نیز در ذیل آیات نهى از ربا مى فرماید: «(لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ)؛ نه ظلم کنید و نه ظلم به شما شود. (279 بقره)» به گفته بعضى از دانشمندان: «اگر ستمکِش نباشد ستمگر کمتر پیدا مى شود.»
امیرمؤمنان على علیه السلام می فرماید: «از جدال و مراء و خصومت بپرهیزید که دلهاى دوستان را نسبت به یکدیگر بیمار مى سازد و بذر جدایى در میان آنها مى افشاند».
رسول خدا صی الله علیه وآله می فرمودند: «جبرئیل هرگز درباره چیزى مثل این سفارش نکرده بود که: از دشمنى با یکدیگر بپرهیزید.» در تعبیر دیگرى از همان حضرت نقل شده که فرمودند: «جبرئیل نزد من نیامد جز اینکه من را پند و اندرز مى داد. آخرین اندرزش این بود: از خصومت با مردم بپرهیز که عیوب پنهان را آشکار مى سازد و عزت انسان را با خود مى برد.»

حکمت297 نهج البلاغه: عبرت پذیری
(اخلاقی، اجتماعی)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَا أَکْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ.
(و درود خدا بر او،) فرمود: چه فراوان است عبرتها، و چه اندک اند عبرت گیران.

شرح حکمت:

این عبرتها را مى توان در سه بخش خلاصه کرد:
1. عبرت هایى که انسان از تاریخ گذشتگان مى گیرد.
2. درسهاى عبرت انگیزى که در طول عمر خودمان مى بینیم.
3. درس هاى عبرت انگیز از امورات طبیعی همچون خزان و بهار، آتشفشان، سیل، زلزله، ویران شدن عمارتهای بزرگ مستحکم و....

قرآن مجید پس از نقل ماجراى حضرت یوسف علیه السلام مى فرماید: «در سرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان اندیشه بود! (111 یوسف)» و در آیه 105 همین سوره مى فرماید: «و چه بسیار نشانه اى (از خدا) در آسمانها و زمین که آنها از کنارش مى گذرند و از آن روی گردانند!» در آیه 41 سوره «نور» نیز مى فرماید: «خداوند شب و روز را دگرگون مى سازد؛ در این عبرتى است براى صاحبان بصیرت!»
امام علی علیه السلام مى فرماید: «اگر از آنچه از گذشته عمرت ضایع کرده اى عبرت بگیرى، باقیمانده عمر را حفظ خواهى کرد.» نیز می فرمایند: «در دگرگونى هاى حوادث، عبرتى است براى صاحبان عقل و اندیشه»

میلاد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امام صادق علیه السلام مبارک باد

حکمت 296 نهج البلاغه: دشمنی زیانبار
(اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لِرَجُلٍ رَآهُ یَسْعَى عَلَى عَدُوٍّ لَهُ بِمَا فِیهِ إِضْرَارٌ بِنَفْسِهِ إِنَّمَا أَنْتَ کَالطَّاعِنِ نَفْسَهُ لِیَقْتُلَ رِدْفَهُ.
(و درود خدا بر او، به مردى که در زیان رسانیدن به دشمن خود بدانگونه کوشش مى کرد که براى خود او نیز زیان آور بود) فرمود: تو مانند کسى هستى که نیزه اى در تن خود فرو می کند تا کسى را که پشت سرش (بر اسب) سوار شده، به قتل برساند.

حکمت 295 نهج البلاغه: شناخت دوستان و دشمنان
(اخلاقى اجتماعى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): أَصْدِقَاؤُکَ ثَلَاثَةٌ وَ أَعْدَاؤُکَ ثَلَاثَةٌ فَأَصْدِقَاؤُکَ صَدِیقُکَ وَ صَدِیقُ صَدِیقِکَ وَ عَدُوُّ عَدُوِّکَ وَ أَعْدَاؤُکَ عَدُوُّکَ وَ عَدُوُّ صَدِیقِکَ وَ صَدِیقُ عَدُوِّکَ.
(و درود خدا بر او،) فرمود: دوستانت سه گروهند و دشمنانت نیز سه گروه؛ اما دوستانت: دوست تو و دوست دوستت و دشمن دشمنت و اما دشمنانت: دشمن تو و دشمن دوستت و دوست دشمنت هستند.

شرح حکمت:
درست است که همیشه دوستِ دوست انسان ممکن است دوست انسان نباشد؛ با کسى دوستى کند و با دوست دوستش دشمنى؛ ولى غالبآ چنین نیست. دوستى ها و دشمنى ها معمولاً براثر اهداف مشترک است، هنگامى که اهداف مشترک بود، هم دوست انسان هم دوستِ دوست او از در دوستى درمى آیند، بنابراین وجود بعضى استثناها هرگز مانع از یک حکم کلى نیست. و همچنین درمورد دشمنی.
امیرمؤمنان على علیه السلام نقل کرده که مى فرماید: «هرگاه وضع باطنى کسى بر شما مشتبه شود و دین او را نتوانید بشناسید، نگاه به همنشینانش کنید. اگر آنها اهل دین خدا هستند او نیز بر دین خداست و اگر آنها بر غیر دین خدا هستند او نیز بهره اى از دین خدا ندارد».
قرآن مجید مى فرماید: «هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمى یابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛ آنان کسانى هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته است. (22 مجادله).»

حکمت 294 نهج البلاغه: فاصله میان شرق و غرب
(علمى)

وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مَسَافَةِ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فَقَالَ ( علیه السلام ) : مَسِیرَةُ یَوْمٍ لِلشَّمْسِ.
و درود خدا بر او، (از فاصله میان مشرق و مغرب پرسیدند،) فرمود: به اندازه مسیر یک روز خورشید است.

شرح حکمت:
روزى امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود: «(در سینه من دانش فراوانى است) اى کاش حاملانى براى این علم پیدا مى کردم. مردى برخاست که در گردن او کتابى آویخته بود. صداى خود را بلند کرد و گفت: اى کسى که ادعا مى کنى چیزهایى را که دیگران نمى دانند مى دانى و امورى را که دیگران نمى فهمند مى فهمى، من از تو سؤالى دارم جواب بده. یاران على علیه السلام برخاستند تا او را به قتل برسانند (ظاهرآ از مرتدین خوارج بود) امام علیه السلام فرمود: او را به حال خود بگذارید، زیرا دلیل هاى منطقى الهى با خشونت همراه نیست و از طریق باطل نمى توان براهین الهى را ثابت کرد. سپس رو به آن مرد کرد و فرمود: آنچه مى خواهى بپرس که من انشاءالله پاسخ آن را خواهم گفت. آن مرد پرسید: فاصله میان مشرق و مغرب چه مقدار است؟ امام علیه السلام فرمود : به اندازه فاصله فضایى است که در میان آنهاست. عرض کرد: مسافت آن هوا چقدر است؟ امام علیه السلام فرمود: به اندازه دوران فلک. عرض کرد: مسافت دوران فلک چه اندازه است؟ امام علیه السلام فرمود: به اندازه حرکت خورشید در یک روز. عرض کرد: راست گفتى...».
حقیقت این است که گاه بعضى افراد سؤالاتى مى کنند که پاسخ آن جنبه فنى دارد و فراتر از عقل و فهم سؤال کننده است و زمانى جواب هاى فراوانى دارد که هیچ یک از آنها براى پرسش کننده قابل درک نیست. در اینجا گوینده فصیح وبلیغ به جواب اجمالى قناعت مى کند؛ جوابى شفاف که شنونده را قانع سازد ونیاز به پیچ وخم هاى علمى نداشته باشد.
راوی این حکمت، در آغاز کلام دیگری را نیز از امام علیه السلام نقل می کند و می گوید: «از آن حضرت پرسیدند: فاصله میان زمین و آسمان چقدر است؟ فرمود: به اندازه یک دعاى مستجاب».

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف

روایتی از رنج‌های امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) به خاطر شیعیان

فایل ویدوئی

حکمت 293 نهج البلاغه: با احمق منشین
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لَا تَصْحَبِ الْمَائِقَ فَإِنَّهُ یُزَیِّنُ لَکَ فِعْلَهُ وَ یَوَدُّ أَنْ تَکُونَ مِثْلَهُ.
(و درود خدا بر او،) فرمود: با احمق معاشرت مکن که کارهاى احمقانه خود را براى تو زیبا جلوه مى دهد و دوست دارد تو هم مثل او باشى.

شرح حکمت:
در انسان حالتی وجود دارد که پس از معاشرت و دوستی با افراد، کم کم خوی وخلق آنها را به خود می گیرد. چه بسا همنشینى با احمق تأثیر خود را بگذارد و به تدریج انسان به سوى او گرایش پیدا کند به خصوص اگر او کارهاى احمقانه خود را تبلیغ و تزئین کند.
امام صادق علیه السلام مى فرمایند: «کسى که از دوستى با احمق پرهیز نکند بیم آن مى رود که اخلاق او را بپذیرد (و مانند او شود).»
در حکمت 38 امام به فرزندش امام حسن علیه السلام مى فرماید: «فرزندم از دوستى با احمق برحذر باش؛ چراکه او مى خواهد به تو منفعت رساند؛ ولى زیان مى رساند (زیرا براثر حماقتش سود و زیان را تشخیص نمى دهد)».
از امیرمؤمنان علیه السلام آمده است که «دشمن عاقل از دوست احمق بهتر است.»
امام سجاد علیه السلام خطاب به فرزند خود امام باقر علیه السلام مى فرمایند: «فرزندم از همنشینى و معاشرت با احمق بپرهیز و از او دورى کن و با او گفتگو نکن، زیرا احمق، آدم پست و فرو مایه اى است؛ خواه غایب باشد یا ظاهر. اگر سخن بگوید حماقتش او را رسوا مى کند و اگر سکوت کند ناتوانى اش ضعف او را آشکار مى سازد و اگر کارى انجام دهد خراب مى کند، اگر مسئولیتى به عهده او بیندازند ضایع مى سازد. نه علم خودش او را بى نیاز مى کند و نه علم دیگران به حال او سودى دارد. به سخن خیرخواه خود گوش نمى کند و همنشین خود را راحت نمى گذارد. مادرش آرزو مى کند که اى کاش از دنیا برود و همسرش خواهان فقدان اوست و همسایه اش آرزوى رفتن از جوار او مى کند. اگر کمترین فرد مجلس باشد، افراد بالاتر از خود را به رنج مى اندازد و اگر بالاترین فرد مجلس باشد زیردستان را به فساد مى کشاند.»

حکمت 292 نهج البلاغه: مصیبت بزرگ
(اعتقادی)

وَ قَالَ (علیه السلام): وعَلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ( صلى الله علیه وآله) سَاعَةَ دَفْنِهِ : إِنَّ الصَّبْرَ لَجَمِیلٌ إِلَّا عَنْکَ وَ إِنَّ الْجَزَعَ لَقَبِیحٌ إِلَّا عَلَیْکَ وَ إِنَّ الْمُصَابَ بِکَ لَجَلِیلٌ وَ إِنَّهُ قَبْلَکَ وَ بَعْدَکَ لَجَلَلٌ.
(و درود خدا بر او، به هنگام دفن رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: همانا شکیبایى نیکوست جز در غم از دست دادنت، و بى تابى ناپسند است جز در اندوه مرگ تو، مصیبت تو بزرگ، و مصیبت هاى پیش از تو و پس از تو ناچیزند.

شرح حکمت:
در خطبه 235 کلامى از امیرمؤمنان على علیه السلام نقل شد که به هنگام غسل و دفن پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله مى فرماید: «پدر و مادرم فدایت باد اى رسول خدا، با مرگ تو چیزى قطع شد که با مرگ دیگرى قطع نگشت و آن نبوّت و پیام آوردن (از سوى خدا) و اخبار آسمان بود... اگر تو ما را به صبر و شکیبایى امر نفرموده بودى و از جزع و بى تابى نهى نمى کردى، آنقدر بر تو گریه مى کردیم که اشکهایمان تمام شود.»
ظاهر عبارت این است که این کلام در واقع به صورت استثنایى از گفتار حکیمانه اى است که امام پیش از این در حکمت قبل فرموده بودند و همچنین نسبت به تمام روایاتى که دعوت به صبر و نهى از جزع مى کند. بنابراین مفهوم کلام چنین مى شود که زیبایى صبر و شکیبایى نیز در بعضى از موارد استثنایى دارد و همچنین زشتى جزع و بى تابى. آنجا که براى موارد شخصى و فردى باشد (مانند مصیبت از دست دادن فرزند و برادر و عزیزان دیگر) صبر، جمیل است و جزع، قبیح؛ اما آنجا که براى اهداف مهم اجتماعى باشد مانند آنچه امیرمؤمنان علیه السلام پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله انجام داد و همچنین بانوى اسلام فاطمه زهرا سلام الله علیها در مصیبت پدر، و بازماندگان خاندان پیغمبرصلی الله علیه وآله در مصائب کربلا و عاشورا، در این موارد نه صبر جمیل است و نه جزع قبیح، زیرا اهمیت مقام والاى پیامبر صلی الله علیه وآله و شهداى کربلا و مانند آن را نشان مى دهد. البته این گونه مصائب ـ برخلاف مصائب شخصى ـ باید هرگز فراموش نشود. به همین دلیل جزع، جمیل مى شود و صبر قبیح. ولى بعضى از شارحان نهج البلاغه استثنا را در اینجا حقیقى ندانسته و آن را کنایه از عظمت مصیبت پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله شمرده اند، زیرا با فقدان آن حضرت مشکلات عظیمى در جهان اسلام به وجود آمد.

حکمت 291: روش تسلیت گفتن
(اخلاق اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): وَ قَدْ عَزَّى الْأَشْعَثَ بْنَ قَیْسٍ عَنِ ابْنٍ لَهُ. یَا أَشْعَثُ إِنْ تَحْزَنْ عَلَى ابْنِکَ فَقَدِ اسْتَحَقَّتْ مِنْکَ ذَلِکَ الرَّحِمُ وَ إِنْ تَصْبِرْ فَفِی اللَّهِ مِنْ کُلِّ مُصِیبَةٍ خَلَفٌ یَا أَشْعَثُ إِنْ صَبَرْتَ جَرَى عَلَیْکَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ وَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَى عَلَیْکَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْزُورٌ یَا أَشْعَثُ ابْنُکَ سَرَّکَ وَ هُوَ بَلَاءٌ وَ فِتْنَةٌ وَ حَزَنَکَ وَ هُوَ ثَوَابٌ وَ رَحْمَةٌ.

(جهت تسلیت گفتن به اشعث بن قیس در مرگ فرزندش) و درود خدا بر او، فرمود:
اى اشعث! اگر به سبب از دست دادن پسرت محزون شوى (جاى سرزنش نیست، زیرا) این به واسطه پیوند نَسَب (و مقام پدرى) است و اگر شکیبایى پیشه کنى، خداوند به جاى هر مصیبتى عوض و پاداشى قرار مى دهد. اى اشعث! اگر صبر کنى، مقدرات الهى بر تو جارى مى شود و پاداش خواهى داشت و اگر بى تابى کنى بازهم مقدرات، مسیر خود را طى مى کند؛ ولى تو گناهکار خواهى بود. ای اشعث فرزند تو (چون به دنیا آمد و بالندگى و رشد پیدا کرد) تو را خوشحال گردانید در حالى که او بلا و فتنه بود و تو را (با مرگ خود) در اندوه قرار داد در حالى که این امر موجب پاداش و رحمت الهى است.

حکمت 290 نهج البلاغه: به پاس نعمت هایش عصیان مکن
(اعتقادى، اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لَوْ لَمْ یَتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلَى مَعْصِیَتِهِ لَکَانَ یَجِبُ أَلَّا یُعْصَى شُکْراً لِنِعَمِهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: اگر خدا بر گناهان وعده عذاب هم نمى داد، باز لازم بود به خاطر سپاسگزارى از نعمت هایش نافرمانى نشود.

شرح حکمت:
در حدیثى از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مى خوانیم که شبى از شبها عایشه (هنگامى که تلاش و کوشش پیامبر صلی الله علیه و آله را در عبادت پروردگار دید) گفت: چرا اینقدر خود را به زحمت و رنج مى افکنى در حالى که خداوند گذشته و آینده تو را بخشیده است؟ پیامبر صلی اله علیه و آله فرمود: «اى عایشه! آیا بنده شکرگزار خدا نباشم؟»
امام علی علیه السلام می فرمایند: «کمترین چیزى که به عنوان اداى حق بخشنده نعمتها واجب است این است که با نعمت او عصیان او نشود». مثلاً خداوند به انسان چشم و گوش بخشیده است، با چشم و گوش خود او را معصیت نکنیم، اموالى عنایت فرموده، با این اموال به عصیان او برنخیزیم.
اضافه بر اینها مى دانیم، ترک معصیت پروردگار و اطاعت فرمان او چیزى بر جلال و عظمت او نمى افزاید، بلکه تمام واجبات داراى آثار مثبت و مصالحى است که به انجام دهنده آن مى رسد و تمام معاصى و گناهان داراى زیانها و آثار منفى است که از ترک کننده آن دور مى شود.

حکمت 289 نهج البلاغه: برادری خدایی
(اخلاقى، اجتماعى، تربیتى)

وَ قَالَ (علیه السلام): کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ وَ کَانَ یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ وَ کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلَا یَشْتَهِی مَا لَا یَجِدُ وَ لَا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ وَ کَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ وَ نَقَعَ غَلِیلَ السَّائِلِینَ وَ کَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ لَا یُدْلِی بِحُجَّةٍ حَتَّى یَأْتِیَ قَاضِیاً وَ کَانَ لَا یَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا یَجِدُ الْعُذْرَ فِی مِثْلِهِ حَتَّى یَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ وَ کَانَ لَا یَشْکُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ وَ کَانَ یَقُولُ مَا یَفْعَلُ وَ لَا یَقُولُ مَا لَا یَفْعَلُ وَ کَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَى الْکَلَامِ لَمْ یُغْلَبْ عَلَى السُّکُوتِ وَ کَانَ عَلَى مَا یَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ یَتَکَلَّمَ وَ کَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ یَنْظُرُ أَیُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى فَیُخَالِفُهُ فَعَلَیْکُمْ بِهَذِهِ الْخَلَائِقِ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِیهَا فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِیعُوهَا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِیلِ خَیْرٌ مِنْ تَرْکِ الْکَثِیرِ.

و درود خدا بر او، فرمود:
در گذشته برادرى دینى داشتم که (1) کوچک بودن دنیا در نظرش او را در چشم من بزرگ مى نمود، (2) و شکمش بر او تسلّط نداشت پس چیزى را که نمى یافت آرزو نمى کرد و آنچه را مى یافت زیاد مصرف نمى کرد. (3) بیشتر اوقات زندگانى اش ساکت بود و اگر سخنى مى گفت بر گویندگان چیره مى شد و عطش سؤال کنندگان را فرو مى نشاند. (4) (به دلیل نهایت تواضع بر حسب ظاهر) انسان ضعیفى بود و مردم نیز او را ضعیف مى شمردند؛ ولى هرگاه کار مهم و جدى به میان مى آمد همچون شیر بیشه مى خروشید و مانند مار بیابانى به حرکت درمى آمد. (5) هیچ دلیل و حجتى را (در برابر خصم نمى آورد،) مگر در هنگامى که نزد قاضى برود (هر کارى را در محلى مناسب و از راه آن انجام مى داد) (6) کسى را که خطا مى کرد و مى دانست عذرى دارد، تا عذرش را نمى شنید، ملامتش نمى کرد. (7) و از دردى (که مبتلى مى گشت نزد کسى) شکایت نمى نمود مگر وقتى که بهبودى مى یافت (آنهم از روى اخبار و سرگذشت نه از راه شکایت) (8) همواره سخنى مى گفت که خود انجام مى داد و چیزى را که انجام نمى داد نمى گفت. (9) اگر در سخن گفتن مغلوب مى شد هرگز در سکوت، کسى بر او غلبه نمى یافت. او بر شنیدن حریص تر بود تا گفتن. (10) اگر بر سر دو راهى دو کار قرار مى گرفت، مى اندیشید که کدام یک با خواسته نفس نزدیک تر است و با آن مخالفت مى کرد. (11) بر شما باد که این صفات را تحصیل کنید، پیوسته با آن باشید و از یکدیگر در داشتن آنها سبقت بگیرید و اگر نمى توانید همه آنها را انجام دهید (به مقدار توان انجام دهید) و بدانید انجام دادن مقدار کم بهتر از ترک بسیار است.

حکمت 288 نهج البلاغه: گوهر علم را به نااهلان نمی دهند
(علمى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا أَرْذَلَ اللَّهُ عَبْداً حَظَرَ عَلَیْهِ الْعِلْمَ.
و درود خدا بر او، فرمود: هر گاه خدا بخواهد بنده اى را خوار کند، او را از کسب دانش، محروم مى سازد.

شرح حکمت:
بدیهى است خداوند، هم حکیم است و هم عادل، و هرگز کارى برخلاف حکمت و عدالت نخواهد کرد، پست شمردن افراد به یقین بر اثر گناهان ومعاصى آنهاست و مفهوم این سخن آن است که افرادى که بر اثر گناه از درگاه خداوند بیرون شوند خداوند بزرگ ترین موهبت را که موهبت علم است از آنها منع مى کند. امام علیه السلام در این کلام شریف مى خواهد درس مهم اخلاقى به همگان بدهد که اگر علاقه اى به علم و دانش و محضر علما و دانشمندان نداشتید بدانید این براثر تاریکى قلب شما و گناهانى است که مرتکب شده اید. علم، نور است و هیچ انسانى که داراى چشم سالم است از نور نمى گریزد، این خفاش صفت انند که از نور وحشت دارند و در تاریکى ها به حرکت در مى آیند.
در اهمیت علم، همین بس که طبق صریح آیات قرآن مجید، چیزى که سبب فضیلت آدم بر فرشتگان شد و مسجود آنها گردید علم و دانشى بود که خداوند به آدم براثر استعدادش داد. نیز در اهمیت علم همین بس که خداوند در قرآن مجید نام دانشمندان را پس از نام خود و فرشتگان آورده مى فرماید: (شَهِدَ اللهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُوْلُوا الْعِلْمِ). نیز همین فخر براى دانشمندان کافى است که قرآن درباره وزیر سلیمان که توانست در یک چشم برهم زدن تخت ملکه سبا را از یمن به شام بیاورد مى گوید: «کسى که علم و دانشى از کتاب آسمانى داشت...(40 نمل)» همچنین با صراحت مى گوید: عالمان هستند که به آنچه بر تو (اى پیامبر) نازل شده ایمان مى آورند و آن را حق مى دانند؛ (6 سبأ). سرانجام مقامات والا را ویژه مؤمنان و عالمان معرفى مى کند و مى فرماید : « خداوند کسانى را از شما که ایمان آورده اند و کسانى را که صاحب علمند درجات رفیعى مى بخشد. (11 مجادله)»

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف

بیعت می کنیم....

وعده ما: ۲۶ آبان، سالروز آغاز امامت امام زمان در اجتماع بزرگ مردمی عید بیعت با امام عصر در سراسر کشور

فایل ویدویی

حکمت 287: مشکل درک قضا و قدر
(اعتقادى)

وَ سُئِلَ عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ :طَرِیقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُکُوهُ وَ بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلَا تَلِجُوهُ وَ سِرُّ اللَّهِ فَلَا تَتَکَلَّفُوهُ.
از قدر پرسیدند و درود خدا بر او، فرمود: راهى است تاریک، آن را مپیمایید، و دریایى است ژرف (عمیق)، وارد آن نشوید، و رازى است خدایى، خود را به زحمت نیندازید.

شرح حکمت:
مسئله قضا و قدر و جبر و تفویض از بزرگترین و پیچیده ترین مسائلى است که از هزاران سال پیش مورد توجه انسانها بوده و دانشمندان و فلاسفه ومتکلمان در این زمینه سخن بسیار گفته اند. در شرح حکمت 78 به صورت مفصل به توضیح قضا و قدر پرداخته شده است.

حکمت 286 نهج البلاغه: دگرگونی روزگار
(سیاسى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَا قَالَ النَّاسُ لِشَیْ ءٍ طُوبَى لَهُ إِلَّا وَ قَدْ خَبَأَ لَهُ الدَّهْرُ یَوْمَ سَوْءٍ.
و درود خدا بر او، فرمود: هرگز مردم به چیزى نگفتند: «خوشا به حال آن»؛ جز اینکه روزگار ،روز بدى را براى او پنهان (و فراهم) کرد.

شرح حکمت:
براى این جمله کوتاه و پرمعنا دو تفسیر وجود دارد: نخست اینکه چون مردم چیزى را بستایند، حسودان، حسادتشان تحریک مى شود و در زوال آن کوشش مى کنند. به همین دلیل جمعى معتقدند باید نعمت هاى چشمگیر را ازنظر حسودان مخفى داشت که در مقام دشمنى با آن برنیایند. به همین دلیل حضرت یعقوب علیه السلام به فرزندش یوسف علیه السلام سفارش کرد که خواب خود را که نشانه اوج عظمت او در آینده است از برادران حسود پنهان کند.
تفسیر دیگر اینکه همه چیز دنیا در حال دگرگونى و زوال است؛ امروز ممکن است همه درباره شخص معینى تعریف و تمجید کنند و نعمت هاى الهى را براى او کامل بدانند و بگویند: خوشا به حال او که مشمول چنین نعمتهایى است؛ اما چیزى نمى گذرد که دگرگونى هاى طبیعت دنیا، دامان او را مى گیرد.
نمونه این مطلب در داستان قارون، آمده است. .قرآن مجید مى فرماید: «(روزى قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها که خواهان زندگى دنیا بودند گفتند: «اى کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به راستى که او بهره عظیمى دارد! (79 قصص)» اما هنگامى که عذاب الهى آن مغرورِ خودخواهِ خودبرتربین را فرا گرفت وقصرهایش در درون خاک مدفون شدند، گفتند: «آنها که دیروز آرزو می‏کردند بجای او باشند (هنگامی که این صحنه را دیدند) گفتند: وای بر ما گوئی خدا روزی را بر هر کس از بندگانش بخواهد گسترش می‏دهد، یا تنگ می‏گیرد، اگر خدا بر ما منت ننهاده بود ما را نیز به قعر زمین فرو می‏برد! ای وای گوئی کافران هرگز رستگار نمی‏شوند! (82 قصص)»
احتمال سومى در تفسیر این جمله نیز داده شده است که ما آن را چندان مناسب نمى دانیم و آن اینکه هرگاه مردم شخص یا چیزى را بستایند، افراد شورچشم در میان آنها ممکن است چشم بزنند و سبب زوال آن شوند.