رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۴۹۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نهج البلاغه» ثبت شده است

حکمت ۲۷۷ نهج البلاغه: سوگند امام علیه السّلام
(اعتقادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لَا وَ الَّذِی أَمْسَیْنَا مِنْهُ فِی غُبْرِ لَیْلَةٍ دَهْمَاءَ تَکْشِرُ عَنْ یَوْمٍ أَغَرَّ مَا کَانَ کَذَا وَ کَذَا.
و درود خدا بر او، فرمود: نه، سوگند به کسى که ما را در بقایاى شب تاریک نگه داشت؛ شبى که لبخند سپیده دمش از روزى روشن پرده برداشت، که چنین و چنان نبوده است. (هدف از ذکر این عبارت تنها بیان سوگند زیبا و جالب امام علیه السلام است).

شرح حکمت:
هدف جناب سیّد رضى از ذکر این سوگند، نشان دادن فصاحت و زیبایى کلام امام علیه السلام حتى در سوگندهاست. اما اینکه این سوگند براى چه جارى شده است؟ یا مرحوم سیّد رضى به آن دست نیافته است و یا اگر دست یافته ذکر آن را لازم نمى دانسته است. ولى مى توان به قرینه قسمى که امام علیه السلام یاد کرده حدس زد که قسم، اشاره به ظهور اسلام و محو آثار شرک و کفر و بت پرستى و انتقال مردم از دوران تاریک جاهلیت به دوران نورانى اسلام بوده و جمله «ما کانَ کَذا وکَذا» درواقع اشاره به نفى بعضى از بدعت هایى بود که در اسلام گذاشته شد و در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وجود نداشت.

حکمت ۲۷۶ نهج البلاغه: از ریاکارى به خدا پناه بریم
(اخلاقی)

وَ قَالَ (علیه السلام): اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ تُحَسِّنَ فِی لَامِعَةِ الْعُیُونِ عَلَانِیَتِی وَ تُقَبِّحَ فِیمَا أُبْطِنُ لَکَ سَرِیرَتِی مُحَافِظاً عَلَى رِثَاءِ النَّاسِ مِنْ نَفْسِی بِجَمِیعِ مَا أَنْتَ مُطَّلِعٌ عَلَیْهِ مِنِّی فَأُبْدِیَ لِلنَّاسِ حُسْنَ ظَاهِرِی وَ أُفْضِیَ إِلَیْکَ بِسُوءِ عَمَلِی تَقَرُّباً إِلَى عِبَادِکَ وَ تَبَاعُداً مِنْ مَرْضَاتِکَ.

و درود خدا بر او، فرمود: خدایا به تو پناه مى برم که ظاهر من در برابر دیده ها نیکو، و درونم در آنچه که از تو پنهان مى دارم، زشت باشد. (خداوندا چنان نباشم که) خوشبینى مردم را نسبت به خودم در آنچه تو از آن آگاهى جلب کنم (در حالى که در باطن چنین نباشم و از طریق ریا خود را در صف نیکان معرفى کنم. و چنان نباشم) که حُسن ظاهرم را براى مردم آشکار سازم و اعمال بدم را فقط به سوى تو آورم تا به این وسیله به بندگانت نزدیک گردم و از رضا و خشنودى تو دور شوم.

شرح حکمت:

امام علیه السلام در این دعاى نورانى اش در پیشگاه خدا از ریاکارى به او پناه مى برد.
قرآن مجید در آیه 264 سوره «بقره» مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید! بخشش هاى خود را با منّت و آزار، باطل نسازید! همانند کسى که مال خود را براى نشان دادن به مردم، انفاق مى کند؛ و به خدا و روز رستاخیز، ایمان نمى آورد؛ (کار او) همچون قطعه سنگى است که بر آن، (قشر نازکى از) خاک باشد؛ (و بذرهایى در آن افشانده شود؛) و رگبار باران به آن برسد، (و همه خاکها و بذرها را بشوید،) و آن را صاف (و خالى از خاک و بذر) رها کند. آنها از کارى که انجام داده اند، چیزى به دست نمى آورند؛ و خداوند، جمعیت کافران را هدایت نمى کند».
رسول خدا صلی الله علیه وآله در حدیثى از آینده چنین خبر می دهد. «زمانى بر مردم فرا مى رسد که باطن آنها زشت وظاهرشان براى طمع در دنیا زیبا مى شود. هرگز پاداشهایى را که نزد خداست طلب نمى کنند، دینشان ریاسْت و خوف خدا در وجودشان نیست. در آن زمان خدا آنها را به مجازاتى مبتلا مى سازد که حتى اگر مانند دعاى غریق (کسى که با تمام وجودش خدا را مى خواند) خدا را بخوانند دعایشان مستجاب نمى شود.»

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف

فایل ویدوئی

حکمت ۲۷۵ نهج البلاغه: طمع و هلاکت
(اخلاقی، اجتماعی)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَیْرُ مُصْدِرٍ وَ ضَامِنٌ غَیْرُ وَفِیٍّ وَ رُبَّمَا شَرِقَ شَارِبُ الْمَاءِ قَبْلَ رِیِّهِ وَ کُلَّمَا عَظُمَ قَدْرُ الشَّیْ ءِ الْمُتَنَافَسِ فِیهِ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ لِفَقْدِهِ وَ الْأَمَانِیُّ تُعْمِی أَعْیُنَ الْبَصَائِرِ وَ الْحَظُّ یَأْتِی مَنْ لَا یَأْتِیهِ.

و درود خدا بر او، فرمود: طمع، (انسان را) به سرچشمه آب وارد مى کند و او را تشنه باز مى گرداند و ضامنى است که هرگز وفا نمى کند و بسیار مى شود که نوشنده آب پیش از آنکه سیراب شود گلوگیرش شده (و هلاک مى گردد). و هر اندازه ارزش چیزى که آدمى، نسبت به داشتن آن رغبت دارد، زیادتر باشد، به همان اندازه مصیبت از دست دادنش بزرگتر خواهد بود. و آرزوها(ى دور و دراز) چشم بصیرت را کور مى کند و (چه بسا) حظ و بهره به سراغ کسى مى رود که او به دنبالش نیست!

شرح حکمت:
در ابتدا چنین به نظر مى رسد که این نکات، مستقل از یکدیگرند؛ ولى با دقت مى توان رابطه اى در میان آنها یافت.
مقصود امام علیه السلام این است که از طمعِ طمع ورزان بکاهد و آنها را از آلوده شدن به انواع گناهان براى رسیدن به مقاصدشان باز دارد.

حکمت ۲۷۴ نهج البلاغه: ضرورت عمل به دانسته ها
(اخلاقی، تربیتی)

وَ قَالَ (علیه السلام): لَا تَجْعَلُوا عِلْمَکُمْ جَهْلًا وَ یَقِینَکُمْ شَکّاً إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا وَ إِذَا تَیَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا.
و درود خدا بر او، فرمود: علم خویشتن را جهل، و یقینتان را شک قرار ندهید، آنگاه که عالم و آگاه شدید عمل کنید و زمانى که یقین کردید اقدام نمایید (تا علم و یقین شما پایدار بماند).


شرح حکمت:
امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه اش، به عالمان بى عمل اشاره کرده اند.
روشن است کسى که یقین دارد به اینکه فلان غذا مسموم است و از آن مى خورد به منزله کسى است که شک دارد و از یقین بى بهره است. همچنین آنهایى که به قیامت یقین دارند و آماده آن نمى شوند، آثار منفى گناه را مى دانند ومرتکب مى شوند، به آثار مثبت اطاعت پى برده اند و ترک مى کنند، همه به منزله انسان هاى شکاکند.
قرآن مجید درباره انسانهایى که چشم و گوش دارند؛ اما آثارى که از چشم وگوش انتظار مى رود یعنى شنیدن و عمل کردن و دیدن و عبرت گرفتن، در کار آنها نیست، تعبیر به ناشنوا و نابینا کرده و حتى آنها را مردگان بى جانى شمرده است.

حکمت 273 نهج البلاغه: نظام توزیع روزی
(اعتقادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لاعْلَمُوا عِلْماً یَقِیناً أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَجْعَلْ لِلْعَبْدِ وَ إِنْ عَظُمَتْ حِیلَتُهُ وَ اشْتَدَّتْ طَلِبَتُهُ وَ قَوِیَتْ مَکِیدَتُهُ أَکْثَرَ مِمَّا سُمِّیَ لَهُ فِی الذِّکْرِ الْحَکِیمِ وَ لَمْ یَحُلْ بَیْنَ الْعَبْدِ فِی ضَعْفِهِ وَ قِلَّةِ حِیلَتِهِ وَ بَیْنَ أَنْ یَبْلُغَ مَا سُمِّیَ لَهُ فِی الذِّکْرِ الْحَکِیمِ وَ الْعَارِفُ لِهَذَا الْعَامِلُ بِهِ أَعْظَمُ النَّاسِ رَاحَةً فِی مَنْفَعَةٍ وَ التَّارِکُ لَهُ الشَّاکُّ فِیهِ أَعْظَمُ النَّاسِ شُغُلًا فِی مَضَرَّةٍ وَ رُبَّ مُنْعَمٍ عَلَیْهِ مُسْتَدْرَجٌ بِالنُّعْمَى وَ رُبَّ مُبْتَلًى مَصْنُوعٌ لَهُ بِالْبَلْوَى فَزِدْ أَیُّهَا الْمُسْتَنْفِعُ فِی شُکْرِکَ وَ قَصِّرْ مِنْ عَجَلَتِکَ وَ قِفْ عِنْدَ مُنْتَهَى رِزْقِکَ.

و درود خدا بر او، فرمود: یقین بدانید خدا براى بنده اش ـ اگرچه بسیار چاره جو و سختکوش و در طرح نقشه ها قوى باشد ـ بیش از آنچه در کتاب الهى براى او (از روزى) مقدر شده قرار نداده است و (به عکس) ـ هرچند بنده اش ناتوان و کم تدبیر باشد ـ میان او و آنچه برایش در کتاب الهى مقرر گشته مانع نگردیده است و کسى که از این حقیقت آگاه باشد و به آن عمل نماید از همه مردم، آسوده خاطرتر و پرمنفعت تر است و آنکس که آن را ترک کند و در آن شک و تردید داشته باشد، از همه مردم، گرفتارتر و زیانکارتر است و چه بسیارند افرادى که مشمول نعمت (الهى) هستند؛ اما این نعمت مقدمه بلاى هلاکت ایشان محسوب مى شود و چه بسیارند افرادى که در بلا وسختى قرار دارند اما این بلا وسیله اى براى آزمایش و تکامل آنهاست. بنابراین اى کسى که مى خواهى از این گفتار بهره گیرى! بر شکرت بیفزا و از شتاب (براى به دست آوردن دنیا) بکاه و به آن حد و اندازه از روزى که به تو رسیده قانع باش.

حکمت 271 نهج البلاغه: داوری درباره دو دزد
(قضایی)

رُوِیَ أَنَّهُ (علیه السلام) رُفِعَ إِلَیْهِ رَجُلَانِ سَرَقَا مِنْ مَالِ اللَّهِ أَحَدُهُمَا عَبْدٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ وَ الْآخَرُ مِنْ عُرُوضِ النَّاسِ.فَقَالَ (علیه السلام): أَمَّا هَذَا فَهُوَ مِنْ مَالِ اللَّهِ وَ لَا حَدَّ عَلَیْهِ مَالُ اللَّهِ أَکَلَ بَعْضُهُ بَعْضاً ، وَ أَمَّا الْآخَرُ فَعَلَیْهِ الْحَدُّ الشَّدِیدُ فَقَطَعَ یَدَهُ.
روایت شده دو مرد را به حضور امام علیه السلام آوردند که از بیت المال دزدى کرده بودند: یکى از آن دو نفر بنده اى بود از بیت المال، و آن دیگرى غلام مردم. امام فرمود: اما این یکى (برده بیت المال) خودش مال خداست و حدى بر او نیست (چراکه) بخشى از مال خداوند، بخش دیگر را خورده! و اما آن دیگرى باید حد شدید بر او جارى شود (منظور از حد شدید همان حدّ سرقت است. و به دنبال آن دستور داد) دست او را قطع کردند.

شرح حکمت:
یکی از دلایل قطع نکردن دست برده بیت المال این است که اگر چنین برده اى قطع دست شود نه تنها به نفع بیت المال نیست، بلکه ضرر بیشترى به بیت المال مى خورد و مى دانیم یکى از فلسفه هاى اجراى این حد، دفع ضرر است و ضرر را نباید با ضرر دفع کرد.
از امام باقر علیه اسلام نقل شده است که امام علی علیه السلام بعد از قطع دست برده دوم، دستور داد غذاهاى مقوى از گوشت و روغن به او بخورانند تا زمانى که دستهایش التیام پیدا کند و بتواند به خانه خود بازگردد.

حکمت 270نهج البلاغه: تکلیف زیورآلات کعبه
(تاریخى، فقهى، اقتصادى)

روایت شده است که در ایام خلافت عمر بن الخطاب، در حضور او از زیورهاى کعبه و کثرت آن سخن به میان آمد. گروهى (به عمر) گفتند: اگر آنها را مى گرفتى (و مى فروختى) و با آن، لشکرهاى مسلمین را مجهز مى ساختى، اجر آن بیشتر بود. کعبه چه احتیاجى به این زیورها دارد؟ به دنبال آن، عمر تصمیم به این کار گرفت و از امیرمؤمنان علیه السلام دراین باره سؤال کرد. امام علیه السلام در پاسخ او فرمود: این قرآن بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد در حالى که چهار نوع مال وجود داشت: اموال مسلمانان،که آنهارا(طبق دستورقرآن) به عنوان ارث مطابق سهام خاص در میان ورثه تقسیم فرمود، و «فىء» (غنائمى که از طریق جنگ یا غیر جنگ به دست آمده بود) که آن را بر مستحقانش تقسیم کرد، و خمس، که آن را در موارد خود قرار داد، وصدقات (زکوات)،که آنرا درآنجا که لازم بود مقرر داشت (ودر میان مستحقانش تقسیم فرمود). و در آن زمان زیورهاى کعبه وجود داشت و خدا آن را بر همان حال باقى گذاشت (و حکم خاصى براى تقسیم آن بیان نکرد) و این امر نه از روى فراموشى بود و نه به دلیل مخفى بودن مکان آن، بنابراین تو نیز آن را بر همان حال که خدا و پیامبرش آن را قرار داده اند باقى بگذار (و از تصرف در آن صرف نظر کن). عمر (هنگامى که گفتار امام علیه السلام را شنید) عرض کرد: اگر تو نبودى رسوا مى شدیم. و زیورهاى کعبه را به حال خود واگذاشت.

شرح حکمت:

این سؤال پیش مى آید که چرا امام علیه السلام به عمر فرمود زیورآلات کعبه را به حال خود واگذارد؟ در حالى که به طور مداوم زیورآلات تازه اى به کعبه هدیه مى کردند و انباشتن و نگهداشتن همه آنها وجهى نداشت. پاسخ سؤال این است که دستور آن حضرت به ظاهر دستورى موقت بوده است و هدف این بوده که حتى الامکان آن زیورآلات حفظ شود تا اگر نیازى براى مرمت کعبه یا مسجدالحرام پیدا شود از آنها استفاده کنند؛ به خصوص اینکه کعبه و مسجد الحرام، پیوسته در معرض سیلهاى سنگین بود، بنابراین دستور امام علیه السلام دستورى همیشگى به شمار نمى آید.
از روایاتى که در منابع اهل بیت آمده استفاده مى شود که از هدایاى کعبه مى توان براى حجاج نیازمند استفاده کرد؛ از جمله در حدیثى از امام باقر علیه السلام آمده است که شخصى خدمت آن حضرت عرض کرد: به کعبه کنیزى هدیه کرده اند که پانصد دینار ارزش دارد چه دستورى مى فرمایید؟ حضرت فرمود: آن را بفروش و مبلغ آن را به کسانى که در راه مانده اند و حجاجى که نیازمندند بده.

حکمت 269 نهج البلاغه: تفاوت اهل دنیا و آخرت
(اعتقادى، اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): النَّاسُ فِی الدُّنْیَا عَامِلَانِ عَامِلٌ عَمِلَ فِی الدُّنْیَا لِلدُّنْیَا قَدْ شَغَلَتْهُ دُنْیَاهُ عَنْ آخِرَتِهِ یَخْشَى عَلَى مَنْ یَخْلُفُهُ الْفَقْرَ وَ یَأْمَنُهُ عَلَى نَفْسِهِ فَیُفْنِی عُمُرَهُ فِی مَنْفَعَةِ غَیْرِهِ وَ عَامِلٌ عَمِلَ فِی الدُّنْیَا لِمَا بَعْدَهَا فَجَاءَهُ الَّذِی لَهُ مِنَ الدُّنْیَا بِغَیْرِ عَمَلٍ فَأَحْرَزَ الْحَظَّیْنِ مَعاً وَ مَلَکَ الدَّارَیْنِ جَمِیعاً فَأَصْبَحَ وَجِیهاً عِنْدَ اللَّهِ لَا یَسْأَلُ اللَّهَ حَاجَةً فَیَمْنَعُهُ.

و درود خدا بر او، فرمود: مردم در دنیا دو گروهند: گروهى تنها براى دنیا تلاش مى کنند و دنیایشان آنان را از آخرتشان بازداشته است. از فقر کسانی که پس از وی به جای می مانند (مثل اولاد) می ترسد، در عین حال ترسی از فقر خود (در جهان دیگر) ندارد، از اینرو عمر خود را در راه منفعت دیگران سپری می کند.
گروه دیگر براى آنچه بعد از دنیاست (آخرت) تلاش مى کنند؛ سهم آنان بدون نیاز به کار و کوشش (فراوان) از دنیا به آنها مى رسد. چنین کسانى هردو سود را برده اند و هر دو جهان را با هم مالک شده اند. آنها در درگاه خدا آبرومندند و هرچه بخواهند خداوند از آنها دریغ نمى دارد.

شرح حکمت:
در حدیثى از امیرمؤمنان علیه السلام مى خوانیم که وارد بازار بصره شد در حالى که همه حریصانه مشغول خرید و فروش بودند و از یاد خدا غافل. امام علیه السلام آنها را صدا زد و فرمود: «هنگامى که شما در روز (براى به چنگ آوردن ثروت بیشتر) پیوسته سوگند یاد مى کنید و شب در بستر خود مى خوابید و در میان این دو از آخرت غافلید پس کى مى خواهید زاد وتوشه قیامت را فراهم سازید و درباره معاد بیندیشید؟» در این میان مردى عرض کرد: اى امیرمؤمنان! ما چاره اى جز طلب معاش نداریم. اگر نکنیم چه کنیم؟ امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «طلب معاش از طریق حلال هرگز انسان را از آخرت غافل نمى سازد» سپس امام علیه السلام بعد از بیان نکات دیگر در پایان حدیث به این آیات استشهاد فرمود: «اما کسى که طغیان کند و زندگى دنیا را مقدم بشمرد مأواى او دوزخ است. (37 -39 نازعات)»

حکمت 268 نهج البلاغه: اعتدال در دوستى ها و دشمنى ها
(اخلاق اجتماعى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): أَحْبِبْ حَبِیبَکَ هَوْناً مَا عَسَى أَنْ یَکُونَ بَغِیضَکَ یَوْماً مَا وَ أَبْغِضْ بَغِیضَکَ هَوْناً مَا عَسَى أَنْ یَکُونَ حَبِیبَکَ یَوْماً مَا.
و درود خدا بر او، فرمود: دوست خود را در حد اعتدال دوست بدار، چراکه ممکن است روزى دشمنت شود و با دشمنت نیز در حد اعتدال دشمنى کن، زیرا ممکن است روزى دوست تو شود.

شرح حکمت:
امام صادق علیه السلام می فرمایند: «دوستت را از همه اسرارت آگاه مکن مگر اسرارى که اگر دشمنت از آن آگاه شود زیانى به تو نرسد، زیرا دوست ممکن است روزى به دشمن تبدیل گردد».
در اسلام مسئله حب و بغض به صورت دو اصل تولّاى اولیاء الله (دوست داشتن دوستان خدا) و تبرى از اعداء الله (بیزارى از دشمنان خدا) مطرح می شود؛ قرآن مجید می فرماید: «هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمى یابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛ آنان کسانى هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته و با روحى از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده، وآنها را در باغهایى از بهشت وارد مىکند که نهرها از زیر (درختانش) جارى است، جاودانه در آن مى مانند؛ خدا از آنها خشنود است، و آنان نیز از خدا خشنودند؛ آنها «حزب الله» هستند؛ بدانید «حزب الله» پیروزان و رستگارانند. (22 مجادله)» این دوستى هرگز نباید به دشمنى تبدیل شود و نه عکس آن، بنابراین آنچه امام علیه السلام در کلام حکیمانه بالا فرموده است اشاره به دوستى ودشمنى هاى مربوط به امور شخصى است.

حکمت ۲۶۷ نهج البلاغه: غم فردا
(اعتقادى، معنوى)

وَ قَالَ (علیه السلام): یَا ابْنَ آدَمَ لَا تَحْمِلْ هَمَّ یَوْمِکَ الَّذِی لَمْ یَأْتِکَ عَلَى یَوْمِکَ الَّذِی قَدْ أَتَاکَ فَإِنَّهُ إِنْ یَکُ مِنْ عُمُرِکَ یَأْتِ اللَّهُ فِیهِ بِرِزْقِکَ.


و درود خدا بر او، فرمود: اى فرزند آدم اندوه روز نیامده را به روزى که آمده است میاور؛ زیرا اگر روز نرسیده، از عمر تو باشد خداوند در آن روز، روزی تو را خواهد رساند.

شرح حکمت:
در ذیل این حدیث در بعضى منابع آمده که امام علیه السلام مى فرماید: «بدان که تو چیزى از مال را بیش از نیاز خود به دست نمى آورى مگر اینکه در آن، خزانه دار براى دیگرى هستى».
شک نیست که منظور امام علیه السلام از این کلام، نفى آینده نگرى و تدبیر در امور زندگى به خصوص در سطح جامعه اسلامى و نهى از کار و کوشش نسبت به آینده نیست. چگونه ممکن است نهى از این امور باشد در حالى که خود آن حضرت مى فرماید: «براى دنیایت آنگونه عمل کن که گویى تا ابد زنده اى (و براى آخرتت آنگونه عمل کن که گویا مى خواهى فردا از دنیا بروى)»
منظور امام علیه السلام از کلام بالا این است که اگر چیزى هنوز زمانش فرا نرسیده و به دست تو نیامده غمگین مباش و حسرت و اندوه به خود راه نده. شاید چنین چیزى اصلاً وجود پیدا نکند و نباید شتابزده، غم واندوه را براى آن به خود راه دهى.
در غررالحکم ذیل گفتار حکیمانه بالا این جمله به مضمون آمده است: اگر خداوند عمر فردا را به تو بدهد، وسایل آن را فراهم مى کند و اگر در فردا عمرى نداشته باشى چرا بیهوده خود را مشغول فکر فردا کنى؟

حکمت 266 نهج البلاغه: توجه به حفظ و نگارش احادیث
(علمى)

وَ سَأَلَهُ رَجُلٌ أَنْ یُعَرِّفَهُ الْإِیمَانَ فَقَالَ (علیه السلام) : إِذَا کَانَ الْغَدُ فَأْتِنِی حَتَّى أُخْبِرَکَ عَلَى أَسْمَاعِ النَّاسِ فَإِنْ نَسِیتَ مَقَالَتِی حَفِظَهَا عَلَیْکَ غَیْرُکَ فَإِنَّ الْکَلَامَ کَالشَّارِدَةِ یَنْقُفُهَا هَذَا وَ یُخْطِئُهَا هَذَا.


(شخصى از امام پرسید که ایمان را تعریف کن) درود خدا بر او، فرمود: فردا نزد من بیا تا در جمع مردم پاسخ گویم، که اگر تو گفتارم را فراموش کردی، دیگرى آن را براى تو حفظ کند، زیرا گفتار چونان شکار در حال فرار است، یکى آن را به دست آورد، و دیگرى آن را از دست مى دهد.
(سید رضی گوید: پاسخ امام در حکمت 31 آمد که آن را نقل کردیم که ایمان را بر چهار شعبه تقسیم کرد.)

شرح حکمت:
مقصود امام علیه السلام در گفتار حکیمانه بالا این است که مطالب اساسى و مهم مانند شرح ویژگى هاى ایمان باید در حضور جمع بیان شود تا هیچیک از نکته هاى آن ضایع نگردد و به طور کامل براى غیر حاضران و حتى براى نسلهاى آینده باقى بماند. اضافه بر این، هنگامى که سخنى در حضور جمع گفته شود به یقین در میان آنها افراد فاضل و برجسته کم نیستند؛ آنها مى توانند در فهم مفاهیم آن به دیگران کمک کنند.
امام صادق علیه السلام به شاگرد خود فرمودند: «(این احادیث را) بنویس و معلومات خود را در میان برادرانت منتشر کن و اگر از دنیا رفتى کتابهایت را به یادگار به فرزندانت بسپار، زیرا زمان سختى بر مردم می آید که تنها به کتابهایشان انس مى گیرند.»
نیز از احادیث استفاده مى شود که معصومان اصرار داشتند کلمات آنها بدون کم و زیاد حفظ شود و به دیگران برسد؛ در حدیثى مى خوانیم که فردی از امام صادق علیه السلام تفسیر آیه 18 زمر « آنان که سخن را می شنوند و از بهترینش پیروی می کنند» را پرسید، امام فرمودند: «منظور از این آیه کسانى هستند که احادیث را مى شنوند و عینا بدون کم و زیاد آن را براى دیگران بازگو مى کنند».

حکمت 265 نهج البلاغه: تاثیر سخن بزرگان
(علمى، درمانى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِنَّ کَلَامَ الْحُکَمَاءِ إِذَا کَانَ صَوَاباً کَانَ دَوَاءً وَ إِذَا کَانَ خَطَأً کَانَ دَاءً.
و درود خدا بر او، فرمود: گفتار دانشمندان اگر صحیح و درست باشد دوا (داروى شفابخش) و اگر نادرست وخطا باشد درد و بیمارى است.

شرح حکمت:
این سخن از آنجا سرچشمه مى گیرد که مردم چشم به سخنان دانشمندان مى دوزند و گوش جان به گفتار آنها مى سپارند به خصوص حکیم و دانشمندى که آزمایش خود را در میان مردم پس داده و سابقه تقوا و وارستگى او در میان آنان مشهور باشد. چنین کسى هرچه بگوید بسیارى از مردم آن را به کار مى برند به همین دلیل اگر گفتار درستى باشد داروى دردهاى فردى و اجتماعى مادّى ومعنوى مردم خواهد بود و اگر به راه خطا برود باز ناآگاهانه مردم از آن پیروى مى کنند و موجب دردهاى مادى و معنوى جامعه مى شود.
امیرمؤمنان علیه السلام مى فرمایند: «لغزش عالِم مانند شکستن کشتى است که هم آن کشتى غرق مى شود و هم تمام سرنشینانش.» در حدیث دیگرى امام می فرمایند: «لغزش عالم، جهانى را فاسد مى کند.»
قرآن مجید مى فرماید حتى در قیامت هنگامى که گروهى از مردم به جرم گناهانشان در دادگاه عدل الهى حاضر مى شوند مى گویند: «خداوندا ما از رؤسا و بزرگانمان پیروى کردیم و آنها ما را از راه راست منحرف ساخته و گمراه کردند. (67 احزاب)»

حکمت 264 نهج البلاغه: نیکى به بازماندگان دیگران
(اخلاق اجتماعى)

و قال (علیه السلام): أَحْسِنُوا فِی عَقِبِ غَیْرِکُمْ تُحْفَظُوا فِی عَقِبِکُمْ.
و درود خدا بر او، فرمود: به بازماندگان دیگران نیکى کنید، تا حرمت بازماندگان شما را نگاه دارند.

شرح حکمت:
قرآن مجید می فرماید: «و کسانى که اگر [درگذرند] فرزندانى خرد و ناتوان از خود باقى گذارند، براى ایشان نگرانند، باید که [در کار دیگران هم‏] از خداوند پروا کنند و سنجیده سخن بگویند. (9 نساء)» همچنین مى فرماید: «و اما آن دیوار، از آنِ دو نوجوان یتیم در آن شهر بود؛ و زیر آن، گنجى متعلق به آن دو وجود داشت؛ و پدرشان مرد صالحى بود، پس پروردگار تو مىخواست آنها به حدّ بلوغ برسند وگنجشان را استخراج کنند؛ این رحمتى از پروردگارت بود. (82 کهف)»
در آیه نخست، به کسانى که با یتیمان و فرزندان ناتوان و ضعیف بدرفتارى مى کنند هشدار داده که ممکن است با فرزندان خود آنها این عمل انجام شود و در آیه دوم، صالح بودن پدران را رمز خدمت دو پیامبر به فرزندان آنها شمرده است.
امام صادق علیه السلام مى فرمایند: «در کتاب على علیه السلام آمده است: کسى که مال یتیم را به ناحق بخورد وبال آن، دامن فرزندان او را در دنیا و دامن خودش را در آخرت خواهد گرفت.»
امام علی علیه السلام می فرمایند: «کسى که یتیمان دیگران را سرپرستى کند مردم فرزندان او را مراقبت و سرپرستى خواهند کرد.»

حکمت 263 نهج البلاغه: مشکل هم نشینى با قدرتمندان
(سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): صَاحِبُ السُّلْطَانِ کَرَاکِبِ الْأَسَدِ یُغْبَطُ بِمَوْقِعِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَوْضِعِهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: همنشین سلطان مانند کسى است که بر شیر سوار است، دیگران به مقام او غبطه مى خورند ولى او خود بهتر مى داند در چه وضع خطرناکى قرار گرفته است.

حکمت 262 نهج البلاغه: مشکل حقّ ناشناسى
(اعتقادى)

وَ قِیلَ إِنَّ الْحَارِثَ بْنَ حَوْطٍ أَتَاهُ فَقَالَ أَ تَرَانِی أَظُنُّ أَصْحَابَ الْجَمَلِ کَانُوا عَلَى ضَلَالَةٍ. فَقَالَ (علیه السلام): یَا حَارِثُ إِنَّکَ نَظَرْتَ تَحْتَکَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَکَ فَحِرْتَ إِنَّکَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ. فَقَالَ الْحَارِثُ: فَإِنِّی أَعْتَزِلُ مَعَ سَعِیدِ بْنِ مَالِکٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ، فَقَالَ ( علیه السلام ) :إِنَّ سَعِیداً وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ یَنْصُرَا الْحَقَّ وَ لَمْ یَخْذُلَا الْبَاطِلَ.

بعضى گفته اند: (شخصى به نام) «حارث بن حوط» (که از یاران آن حضرت علیه السلام محسوب مى شد؛ ولى راه خطا را مى پیمود) خدمت حضرت آمد و عرض کرد : شما فکر مى کنید من هم لشکر جمل را گمراه مى دانم؟ (چنین نیست)
امام علیه السلام فرمود: «اى حارث! تو به پایین نگاه کردى نه به بالاى سرت به همین دلیل حیران و سرگردان شدى، تو حق را نشناختى تا کسانى را که به سراغ حق آمده اند بشناسى. باطل را نیز نشناخته اى تا کسانى را که به سراغ باطل رفته اند شناسایى کنى.»
حارث (براى تبرئه خود) گفت: «من همراه سعید بن مالک (سعد بن مالک، مشهور به سعد ابى وقاص) و عبدالله بن عمر کناره گیرى مى کنم (و بى طرف مى مانم)». امام علیه السلام فرمود: «سعید (سعد) و عبدالله بن عمر حق را یارى نکردند و باطل را نیز خوار نساختند (آنها راه خطا پیمودند، چگونه به آنها اقتدا مى کنى؟)».

حکمت 261 نهج البلاغه: شکایت امام از مردم
(سیاسى، تاریخى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لَمَّا بَلَغَهُ إِغَارَةُ أَصْحَابِ مُعَاوِیَةَ عَلَى الْأَنْبَارِ فَخَرَجَ بِنَفْسِهِ مَاشِیاً حَتَّى أَتَى النُّخَیْلَةَ وَ أَدْرَکَهُ النَّاسُ وَ قَالُوا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ نَحْنُ نَکْفِیکَهُمْ. فَقَالَ: مَا تَکْفُونَنِی أَنْفُسَکُمْ فَکَیْفَ تَکْفُونَنِی غَیْرَکُمْ إِنْ کَانَتِ الرَّعَایَا قَبْلِی لَتَشْکُو حَیْفَ رُعَاتِهَا وَ إِنَّنِی الْیَوْمَ لَأَشْکُو حَیْفَ رَعِیَّتِی کَأَنَّنِی الْمَقُودُ وَ هُمُ الْقَادَةُ أَوِ الْمَوْزُوعُ وَ هُمُ الْوَزَعَةُ. فلما قال (علیه السلام) هذا القول فی کلام طویل قد ذکرنا مختاره فی جملة الخطب، تقدم إلیه رجلان من أصحابه، فقال أحدهما إنی لا أملک إلا نفسی و أخی، فمر بأمرک یا أمیر المؤمنین ننقد له، فقال (علیه السلام): وَ أَیْنَ تَقَعَانِ مِمَّا أُرِیدُ.

و درود خدا بر او، فرمود: این سخن را هنگامى امام علیه السلام بیان فرمود که خبر حمله اصحاب معاویه به انبار (یکى از شهرهاى عراق) و غارت کردن آنجا را شنید. امام علیه السلام شخصآ پیاده به طرف نخیله (منزلگاهى نزدیک کوفه که محل اجتماع لشکر بود) حرکت کرد. مردم خود را به امام علیه السلام رساندند و عرض کردند: اى امیرمؤمنان ما از عهده آنان برمى آییم (و آنها را سر جاى خود مى نشانیم). امام علیه السلام فرمود: شما از عهده مشکلات خود برنمى آیید چگونه مى توانید مشکل دیگران را از من دفع کنید. رعایاى پیش از من از ستم فرمانروایانشان شکایت داشتند؛ اما من امروز از ستم رعیتم شکایت دارم. گویى من پیروم و آنها پیشوا و من محکومم وآنها حاکم. مرحوم سیّد رضى در اینجا مى افزاید: دو نفر از یارانش جلو آمدند. یکى از آنها عرض کرد: من جز اختیار خودم و برادرم را ندارم. امر فرما تا اطاعت کنیم. امام علیه السلام فرمود: شما دو نفر در برابر آنچه من مى خواهم (که بسیج یک سپاه است)، چه کارى مى توانید انجام دهید؟

حکمت 260 نهج البلاغه: قوانین آسمانی
(اعتقادى، معنوى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْوَفَاءُ لِأَهْلِ الْغَدْرِ غَدْرٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْغَدْرُ بِأَهْلِ الْغَدْرِ وَفَاءٌ عِنْدَ اللَّهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: بسا احسان پیاپى خدا، گناهکار را گرفتار کند و پرده پوشى خدا او را مغرور سازد، و با ستایش مردم فریب خورد، و خدا هیچ کس را همانند مهلت دادن، مورد آزمایش قرار نداده است.

شرح حکمت:

این چهار نعمتى که امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه به آن اشاره کرده (احسان پروردگار، پوشاندن خطاها، ذکر خیر بر زبان انسان‌ها و مهلت دادن) قدر مشترکى دارد و آن این است که همه این‌ها در لباس نعمت است؛ اما در بسیارى از افراد سبب غفلت مى‌شود.
این سخن مشابه حکمت 116 می باشد و در آن حکمت شرح طولانی تری بیان شده است.

حکمت 259: بی وفایی در مقابل پیمان شکنان
(اخلاقى اجتماعى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْوَفَاءُ لِأَهْلِ الْغَدْرِ غَدْرٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْغَدْرُ بِأَهْلِ الْغَدْرِ وَفَاءٌ عِنْدَ اللَّهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: وفادارى با پیمان شکنان، در نزد خدا پیمان شکنی به حساب مى آید؛ و پیمان شکنى با پیمان شکنان، در نزد خدا وفادارى به شمار مى رود.

شرح حکمت:
قرآن مى‌فرماید: «و اگر پیمان هایشان را پس از تعهدشان شکستند و در دین شما زبان به طعنه و عیب جویی گشودند، در این صورت با پیشوایان کفر بجنگید که آنان را [نسبت به پیمان هایشان] هیچ تعهدی نیست، باشد که [از طعنه زدن و پیمان شکنی] بازایستند.(۱۲توبه)»
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم مى‌فرمایند: «کسى که ایمان به خدا و روز قیامت دارد باید هرگاه وعده‌اى مى‌دهد (و عهدى مى‌بندد) به آن وفا کند.»
امام زین العابدین علیه السلام در برابر این سؤال که جمیع تعلیمات اسلام در چه چیزى خلاصه مى‌شود؟ فرمودند: «سخن حق گفتن و عادلانه قضاوت کردن و وفاى به عهد نمودن است.»
امام صادق علیه السلام مى‌فرماید: سه چیز است که هیچ‌کس عذرى در مخالفت با آن ندارد. و دومین آن را وفاى به عهد مى‌شمارد خواه در برابر نیکوکار باشد یا بدکار. منظور از وفاى به عهد در برابر بدکاران این نیست که در مقابل پیمان‌شکنان وفاى به عهد کنید، بلکه منظور این است که اگر با کسى که گناهان مختلفى انجام مى‌دهد و پایبند به احکام دین نیست عهد و پیمانى بستید و او به عهد و پیمانش وفادار بود شما هم وفادار باشید. به بیان دیگر، فسق و فجور او خارج از حوزه پیمانى است که با ما بسته است.

حکمت 258 نهج البلاغه: صدقه معامله ای با خدا
(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَةِ.
و درود خدا بر او، فرمود: هر زمان فقیر شدید، با خداوند از طریق صدقه دادن (در راه او) تجارت (پرسود) کنید.

شرح حکمت:
در حکمت 137 امام علیه السلام مى‌فرمایند: «روزى را به‌وسیله صدقه بر خود فرود آورید.»
اشاره به این‌که صدقه در هنگام نیازمندى، اثر معنوى مهمى در زدودن فقر دارد، همان‌گونه که انسان، فقیرى را کمک مى‌کند، عنایت الهى نیز به یارى او برمى‌خیزد. قرآن مجید مى‌فرماید: «کیست که به خدا وام نیکو دهد (و از اموالى که به او ارزانى داشته انفاق کند) تا خداوند آن را براى او چندین برابر کند؟ و براى او پاداش پرارزشى است! (11 حدید)»
رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم می فرمایند: «به نیازمندان زیاد صدقه دهید تا روزى شما وسیع شود.»
قرآن مى‌فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‌اید! از آنچه به شما روزى داده‌ایم، انفاق کنید! پیش از آن‌که روزى فرا رسد که در آن، نه خرید و فروش است (تا بتوانید سعادت و نجات از کیفر را براى خود خریدارى کنید)، و نه دوستى (و رفاقت‌هاى مادى سودى دارد)، و نه شفاعت؛ (زیرا شما شایسته شفاعت نخواهید بود). و کافران، خود ستمگرند؛ (هم به خودشان ستم مى‌کنند، هم به دیگران). (254 بقره)»