رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۴۹۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نهج البلاغه» ثبت شده است

حکمت 257 نهج البلاغه: پاداش شاد کردن دیگران
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام) لِکمَیلِ بْنِ زِیادٍ النَّخَعِی: یا کمَیلُ مُرْ أَهْلَک أَنْ یرُوحُوا فِی کسْبِ الْمَکارِمِ وَ یدْلِجُوا فِی حَاجَةِ مَنْ هُوَ نَائِمٌ فَوَالَّذِی وَسِعَ سَمْعُهُ الْأَصْوَاتَ مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلَّا وَ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذَلِک السُّرُورِ لُطْفاً فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌ جَرَى إِلَیهَا کالْمَاءِ فِی انْحِدَارِهِ حَتَّى یطْرُدَهَا عَنْهُ کمَا تُطْرَدُ غَرِیبَةُ الْإِبِلِ.


و درود خدا بر او، به کمیل بن زیاد نخعى فرمود: اى کمیل! خانواده‌ات را دستور ده که روزها در کسب نیکی ها و خصال پسندیده بکوشند و شامگاهان در انجام حوائج مردمى که در خوابند تلاش کنند. سوگند به کسى که تمام صداها را مى‌شنود، هر کس دلى را شاد کند، خداوند از آن شادی برایش لطفى مى‌آفریند که هر گاه مصیبت و رنجى بر او فرود آید، آن لطف مانند آبى که در سرازیرى جارى باشد، به سوى آن مصیبت و رنج، جریان پیدا مى کند تا آن را از وى دور مى سازد، به همانگونه که شتر غریب از میان شتران دیگر، طرد مى گردد.

شرح حکمت:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مى فرمایند: «محبوب‌ترین اعمال نزد خداوند، وارد کردن سرور بر مؤمنان است.»
امام علی علیه السلام در نامه 45 نهج البلاغه مى‌فرمایند: «هیهات که هواى نفس بر من چیره شود و حرص و طمع مرا وادار به انتخاب طعام‌هاى لذیذ نماید در حالى که شاید در سرزمین حجاز یا یمامه (یکى از مناطق شرقى عربستان) کسى باشد که حتى امید براى به دست آوردن یک قرص نان نداشته و هرگز شکمى سیر به خود ندیده باشد. آیا من با شکمى سیر بخوابم در حالى که در اطراف من شکم‌هاى گرسنه و جگرهاى تشنه باشد.»
امام صادق علیه السلام می فرمایند: می فرمایند: «مکارم اخلاق ده چیز است. (1) راستگو بودن در اظهار یأس از آنچه در دست مردم است و (2) نظر به لطف خدا داشتن (یا راستگو بودن در مقام ابراز شجاعت در برابر دشمنان) و (3) راستگویى و (4) اداى امانت و (5) صله رحم و (6) پذیرایى از میهمان و (7)سیر کردن گرسنگان و (8) جبران کردن نیکى‌هاى مردم و (9) تعهد داشتن در برابر همسایگان و دوستان و (10) رأس همه آن‌ها حیاست.»

حکمت 256 نهج البلاغه: تاثیر منفی حسادت بر سلامتی
(اخلاقى، بهداشتى)

وَ قَالَ (علیه السلام): صِحَّةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ.
و درود خدا بر او، فرمود: تندرستی بدن از کمی حسادت است .

شرح حکمت:
بسیارى از بیمارى‌هاى جسمانى هیچ عاملى جز ناراحتى روح ندارند؛ مانند زخم معده، بیماری های مغز و اعصاب و... که حسد در میان بیمارى‌هاى روحى یکى از بدترین آن‌هاست؛ حسد گاه چنان شخص حاسد را ناراحت مى‌کند که در آتشى که خود در درون خود برافروخته مى‌سوزد و آثارش در بدن او روزبه روز نمایان‌تر مى‌شود.
قرآن انگیزه بسیارى از کارهاى زشت دشمنان را حسد مى‌شمارد: «بسیارى از اهل کتاب، از روى حسد ـ که در وجود آن‌ها ریشه دوانده ـ آرزو مى‌کردند شما را پس از اسلام و ایمان، به حال کفر بازگردانند؛ با این‌که حق براى آن‌ها کاملاً روشن شده است. (109 بقره)»
امام صادق علیه السلام مى‌فرمایند: «آفت دین انسان، حسد، خودبینى و فخر فروشى است». در حدیثی دیگر مى‌فرمایند: «حسد، ایمان انسان را مى‌خورد همان‌گونه که آتش، هیزم را مى‌خورد و نابود مى‌کند».
در حدیثى از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مى‌خوانیم که خداى متعال به موسى بن عمران علیه السلام فرمود: «اى فرزند عمران! به مردم درباره آنچه از فضلم به آن‌ها داده‌ام حسادت مکن و چشم به آن‌ها مدوز و نفس تو به دنبال آن نرود، زیرا حسود در واقع دشمن نعمت‌هاى من است و مانع از قسمتى است که بین بندگانم کرده‌ام و هرکس چنین باشد من از او نیستم و او هم از من نخواهد بود.»

حکمت 255 نهج البلاغه: تندخویى و جنون
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا یَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ یَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْکِمٌ.
و درود خدا بر او، فرمود: تندخویی نوعی دیوانگی و جنون است، زیرا شخص تندخو از کار خود پشیمان می گردد و اگر پشیمان نشد پس دیوانگى او حتمی و پایدار است.



شرح حکمت:
در آیه شریه 37 سوره «شورى» یکى از نشانه‌هاى افراد با ایمان را این مى‌شمرد که چون از دست کسى عصبانى مى‌شوند او را مى‌بخشند و خشم خود را فرو مى‌خورند. در آیه 134 سوره «آل عمران» در نشانه ‌هاى مؤمنان و نیکوکاران مى‌فرماید: «آن‌ها کسانى هستند که در زمان شادکامى و ناراحتى در راه خدا انفاق مى‌کنند و خشم خود را فرو مى‌برند و از خطاى مردم درمى‌گذرند»
امام باقر علیه السلام مى‌فرمایند: «چه چیزى بدتر از غضب است هنگامى که انسان غضبناک مى‌شود دست به کشتن بى‌گناهان مى‌زند ونسبت ناروا به زنان پاکدامن مى‌دهد.»
در حدیثی مى‌خوانیم مردى در سه مرتبه مختلف خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد وعرض کرد: «اندرزى به من بده تا از آن پند گیرم» و درهر سه مرتبه پیامبر فرمودند: «برو و هرگز غضب مکن»
امام صادق علیه السلام می فرمایند: «غضب، کلید تمام بدى‌هاست.»

حکمت 254 نهج البلاغه: وصى خویشتن باش
(اقتصادی)

وَ قَالَ (علیه السلام): یَا ابْنَ آدَمَ کُنْ وَصِیَّ نَفْسِکَ فِی مَالِکَ وَ اعْمَلْ فِیهِ مَا تُؤْثِرُ أَنْ یُعْمَلَ فِیهِ مِنْ بَعْدِکَ.
و درود خدا بر او، فرمود: اى فرزند آدم! تو خود وصى خویشتن در اموال خود باش و (امروز) به‌گونه‌اى در آن عمل کن که مى‌خواهى پس از تو (مطابق وصیتت) عمل کنند.

شرح حکمت:
بسیارى از مردم با ایمان علاقه‌مند هستند که بخشى از اموالشان پس از آن‌ها در راه خیرات مصرف شود و اسلام نیز به وصیت براى کارهاى خیر تشویق کرده و آن را به یک‌سوم مال محدود نموده تا دو سوم دیگر اموال به ورثه برسد. قرآن مجید مى‌ فرماید: «بر شما نوشته شده: هنگامى که یکى از شما را مرگ فرا رسد، اگر چیز خوبى (مالى) از خود به جاى گذاشته، براى پدر ومادر و نزدیکان، به‌طور شایسته وصیت کند! این حقّى است بر پرهیزکاران! (180 بقره)»
مؤمنان برای این کار سعی می کنند وصی مطمئنی انتخاب کنند تا حتما کارهای خیر انجام دهد. ولی بسیار دیده می شود که وصی عمل به وصیت نمیکند، لذا بهتر است انسان خودش برای کار خیر شخصا اقدام کند زیرا هم کسی دلسوزتر از خویش برای خود نیست هم با دست خود ‌در راه خدا انفاق کند با ارزش تر است. چون در حال حیات علاقه‌مند به اموال خویش است و دل کندن و صرف آن در کارهاى خیر نیاز به ایمانى قوى دارد.
حدیث معروفى است که مى‌گوید: شخصى وصیت کرده بود که انبار خرمایى را پس از او در راه خدا انفاق کنند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم این کار را انجام داد. در آخر، یک عدد خرما ته انبار افتاده بود. آن را به دست گرفت و فرمودند: اگر خود با دست خویش این دانه خرما را در راه خدا داده بود از تمام آنچه من بعد از او انفاق کردم بهتر بود.

حکمت 253 نهج البلاغه: روش سوگند دادن ستمکار
(سیاسى، اعتقادى)

وَ کَانَ (علیه السلام) یَقُولُ أَحْلِفُوا الظَّالِمَ إِذَا أَرَدْتُمْ یَمِینَهُ بِأَنَّهُ بَرِی ءٌ مِنْ حَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ فَإِنَّهُ إِذَا حَلَفَ بِهَا کَاذِباً عُوجِلَ الْعُقُوبَةَ وَ إِذَا حَلَفَ بِاللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَمْ یُعَاجَلْ لِأَنَّهُ قَدْ وَحَّدَ اللَّهَ تَعَالَى.
و درود خدا بر او، فرمود: هرگاه خواستید ظالمى را سوگند دهید این‌ گونه سوگند دهید که از حول و قوه الهى بیزار است (اگر فلان کار را انجام داده باشد) زیرا اگر این قسم دروغ باشد مجازات او به سرعت فرا مى‌رسد (یا به درد سختى مبتلا مى‌گردد و یا مى‌میرد) ولى هرگاه چنین سوگند یاد کند: به خدایى که جز او خدایى نیست (این کار را نکرده‌ام) در کیفرش تعجیل نمى‌شود؛ زیرا خدا را به یگانگى ستوده است.

شرح حکمت:
این سخن امام علیه السلام روشن مى‌شود که تعبیرات سوگندها بسیار متفاوت است؛ تعبیرهایى که مدح و ثناى الهى در آن است سبب تعجیل عقوبت نمى‌شود اما تعبیرات خشنى که بر ضد آن باشد، عقوبت را تعجیل مى‌کند. و چنین سوگندی شبیه این عبارات در فارسی است که بعضى از عوام مردم براى تأکید بر سخنانشان مى‌گویند: بى‌ایمان از دنیا بروم، دشمن خدا و پیغمبر باشم اگر چنین سخنى را گفته باشم.
منصور دوانیقى به امام صادق علیه السلام عرض کرد : یکى از یاران شما به نام «معلى بن خنیس» مردم را به سوى شما فرا مى‌خواند و(براى خروج (قیام) کردن) اموالى ذخیره مى‌کند. امام علیه السلام فرمود: به خدا سوگند چنین چیزى نبوده است. منصور گفت: من کسى را که چنین خبرى داده نزد شما حاضر مى‌کنم. و سپس آن مرد را حاضر کرد. امام علیه السلام رو به آن فرد کرده فرمود: قسم مى‌خورى؟ عرض کرد: آرى؛ سپس گفت: «وَاللهِ الَّذى لا إلهَ إلّا هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهادَةِ الرَّحْمانِ الرَّحیمِ که او این کار را کرده است». امام علیه السلام فرمود: تو خداوند را با اوصاف جلالش مى‌ستایى و او به همین سبب تو را مجازات نمى‌کند. این‌گونه که من مى‌گویم قسم بخور. بگو: «بَرِئْتُ مِنْ حَوْلِ اللَّهِ وَقُوَّتِهِ وَأَلْجَأْتُ إِلَى حَوْلِی وَقُوَّتِی (که تو این سخن را گفته‌اى)» آن مرد این‌گونه قسم خورد. هنوز کلامش تمام نشده بود که بر زمین افتاد و مرد. منصور گفت: بعد از این، کلام هیچ سخن‌چینى را درباره تو نخواهم پذیرفت.
اما این نوع قسم به تعبیر فقها برای تنها مهدور الدم(کسی که شرعا مستحق کشته شدن است) جایز است و احتیاط است جز این مورد ترک شود.

حکمت 252 نهج البلاغه: فلسفه احکام الهى
(اخلاقى، اجتماعى، اعتقادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): فَرَضَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً مِنَ الشِّرْکِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِیهاً عَنِ الْکِبْرِ وَ الزَّکَاةَ تَسْبِیباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّیَامَ ابْتِلَاءً لِإِخْلَاصِ الْخَلْقِ وَ الْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدِّینِ وَ الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَامِ وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوَامِّ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهَاءِ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ وَ إِقَامَةَ الْحُدُودِ إِعْظَاماً لِلْمَحَارِمِ وَ تَرْکَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصِیناً لِلْعَقْلِ وَ مُجَانَبَةَ السَّرِقَةِ إِیجَاباً لِلْعِفَّةِ وَ تَرْکَ الزِّنَى تَحْصِیناً لِلنَّسَبِ وَ تَرْکَ اللِّوَاطِ تَکْثِیراً لِلنَّسْلِ وَ الشَّهَادَاتِ اسْتِظْهَاراً عَلَى الْمُجَاحَدَاتِ وَ تَرْکَ الْکَذِبِ تَشْرِیفاً لِلصِّدْقِ وَ السَّلَامَ أَمَاناً مِنَ الْمَخَاوِفِ وَ الْإِمَامةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ وَ الطَّاعَةَ تَعْظِیماً لِلْإِمَامَةِ.

و درود خدا بر او، فرمود: خدا (1) «ایمان» را براى پاکسازى دل از شرک، و «نماز» را براى پاک بودن از کبر و خودپسندى، (2) و «زکات» را عامل فزونى روزى، (3) و «روزه» را براى آزمودن اخلاص بندگان، (4) و «حج» را براى نزدیکى و همبستگى مسلمانان، (5) و «جهاد» را براى عزّت اسلام، (6) و «امر به معروف» را براى اصلاح توده هاى ناآگاه، (7) و «نهى از منکر» را براى بازداشتن بى خردان از زشتى ها، (8) و «صله رحم» را براى فراوانى خویشاوندان، (9) و «قصاص» را براى پاسدارى از خون ها، (10) و اجراى «حدود» را براى بزرگداشت محرّمات الهى، (11) و ترک «مى گسارى» را براى سلامت عقل، (12) و دورى از «دزدى» را براى تحقّق عفّت، (13) و ترک «زنا» را براى سلامت نسل آدمى، (14) و ترک «لواط» را براى فزونى فرزندان، (15) و «گواهى دادن» را براى به دست آوردن حقوق انکار شده، (16) و ترک «دروغ» را براى حرمت نگهداشتن راستى، (17) و «سلام» کردن را براى امنیّت از ترس ها، (18) و «امامت» را براى سازمان یافتن امور امّت، (19) و «فرمانبردارى از امام» را براى بزرگداشت مقام رهبرى، واجب کرد.

حکمت 251: تلخى ها و شیرینى هاى دنیا و آخرت
(اخلاقى، اعتقادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَرَارَةُ الدُّنْیَا حَلَاوَةُ الْآخِرَةِ، وَ حَلَاوَةُ الدُّنْیَا مَرَارَةُ الْآخِرَةِ.
و درود خدا بر او، فرمود: تلخی دنیا شیرینی آخرت است و شیرینی دنیا تلخی آخرت .

شرح حکمت:
مقصود امام علیه السلام این است که اگر در مسیر اطاعت، مشکلات و شاید ناراحتى‌ها و مرارت‌هایى وجود داشته باشد، نگران نشویم، آن‌ها را به جان و دل بپذیریم به امید وعده‌هاى الهى در آخرت و به عکس اگر در گناه، لذّتى باشد از عواقب تلخ آن غافل نگردیم و کوتاه سخن این‌که هدف امام علیه السلام تشویق به طاعات و ترک گناهان است.
امام علیه السلام در خطبه 174 مى‌فرمایند: «بهشت در لابه‌لاى ناراحتى‌ها پیچیده شده و دوزخ در لابه‌لاى شهوات.»
البته آنچه امام علیه السلام در این‌ جا فرموده بیان حکم غالبى است وگرنه موارد استثنایى نیز وجود دارد که انسان از انجام دادن حق لذت ببرد و از انجام دادن باطل ناراحت شود. حدیث معروفى که مى‌گوید: «مؤمن اوقات شبانه‌روز خود را به سه بخش تقسیم مى‌کند: بخشى براى عبادت و بندگى پروردگار و بخشى براى سامان دادن به وضع زندگى و در بخش دیگرى به لذات حلال مى‌پردازد تا نیرو وآرامش براى انجام وظایف پیدا کند»، دلیل روشنى بر این استثناست.

حکمت 250 نهج البلاغه: اراده ای برتر از همه ی اراده ها
(اعتقادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ.
و درود خدا بر او، فرمود: خدا را از سست شدن اراده هاى قوى، گشوده شدن گره هاى دشوار، و درهم شکسته شدن تصمیم ها، شناختم.

شرح حکمت:
امام باقر علیه السلام پایان مى‌فرماید: «کسى از جدم امیرمؤمنان علیه السلام سؤال کرد با چه وسیله‌اى پروردگارت را شناخته‌اى؟ امام فرمود: خدا را به‌وسیله فسخ اراده و نقض تصمیم‌ها شناختم اى بسا تصمیم بر کارى گرفتم و او میان من و خواسته‌ام جدایى افکند و عزم انجام برنامه‌اى را داشتم و قضاى او عزم من را بَرهم زد، از این‌جا دانستم که مدبّر، غیر من است.»
هیچ‌کس نمى‌تواند نقش تصمیم و اراده انسان را در پیشرفت کارها انکار کند، سخن در این‌جاست که گاه موارد استثنایى پیش مى‌آید که انسان تصمیمى مى‌گیرد و عزم خود را بر انجام کارى راسخ مى‌کند و ناگهان به علل ناشناخته‌اى بَرهم مى‌خورد، در این موارد استثنایى انسان احساس مى‌کند که اراده‌اى مافوق اراده او وجود دارد. البته دلایل خداشناسى بسیار است.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم می فرماید: «هیچ انسانى نیست مگر این‌که قلب او در میان دو انگشت از انگشت‌هاى قدرت پروردگار قرار دارد» قرآن مجید می فرماید: «بدانید که خداوند میان انسان و قلب او حائل مى‌شود و بدانید که به‌سوى او باز مى‌گردید و محشور مى‌شوید. (24 انفال)»

حکمت 249 نهج البلاغه: مجبور کردن نفس
(اخلاقى، تربیتى)

وَ قَالَ (علیه السلام): أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ مَا أَکْرَهْتَ نَفْسَکَ عَلَیْهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: برترین اعمال، عملی است که نفس (اماره ات) را با وجود اکراهش، به انجام آن وادار کنی.

شرح حکمت:
اشاره به کارى است برخلاف خواسته نفس؛ مثل این‌که انسان مى‌خواهد مالى ببخشد و نفس او به سبب علاقه به مال با آن موافق نیست، یا از ارتباط نامشروعى بپرهیزد که نفس تمایل به آن دارد و یا قدرت بر انتقام پیدا کرده و نفس تمایل به آن دارد و او از انتقام‌جویى بپرهیزد. در تمام این موارد عملى بسیار پرفضیلت انجام داده‌اند، چراکه هم کار خیر انجام شده و هم نفس سرکش تحت ریاضت قرار گرفته و از طغیان آن پیشگیرى شده است.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم می فرمایند: «بهترین اعمال عملى است که سخت‌تر و قوى‌تر و پرمشقت‌تر باشد.»

حکمت 248: تقویت خوشبینى ها
(اخلاق اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ ظَنَّ بِکَ خَیْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ.
و درود خدا بر او، فرمود: کسى که به تو گمان خوبى دارد گمانش را (با عمل) تصدیق کن.

شرح حکمت:
اشاره به این دارد که اگر کسى مثلا تو را اهل خیر و بذل و بخشش وسخاوت مى‌داند و از تو چیزى مى‌خواهد به او کمک کن تا گمان او را تصدیق کرده باشى وبزرگوارى تو تثبیت شود. این‌گونه رفتار دو مزیّت دارد؛ هم خوش‌بینى و حسن ظن مردم را تثبیت مى‌کند و هم به نوعى توفیق اجبارى است که براى نیکوکاران حاصل مى‌شود.
امام امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: «حسن ظن از بهترین خویها و برتــرین بهره هــاست.» در حدیث دیگرى در برحذر داشتن سوءظن می فرمایند: «هرگز نسبت به سخنى که از برادر مسلمانت صادر شده گمان بد مبر در حالى که محمل (احتمال) صحیح نیکویى براى آن دارى.» همان حضرت مى‌فرماید: «شخص بدگمان از همه مى‌ترسد.» درحدیث دیگرى ازآن حضرت آمده است: «کسى که به مردم، بدگمان است معتقد به خیانت کردن به کسى مى‌شود که به او خیانت نکرده است.»
قرآن مجید می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‏ اید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمانها گناه است. (12 حجرات)»

حکمت 247 نهج البلاغه: کرامت و مهرآوری
(اقتصادى، اجتماعی)


وَ قَالَ (علیه السلام): الْکَرَمُ أَعْطَفُ مِنَ الرَّحِمِ.
و درود خدا بر او، فرمود: بخشش بیش از خویشاوندى محبّت آورد.

شرح حکمت:
براى این کلام دو تفسیر کرده‌اند:
1. تأثیرى که کرم و بخشش دارد بیش از تأثیر خویشاوندى است، زیرا بخشش جزء طبیعت شخص کریم است، ازاین‌رو بدون هیچ‌گونه تکلفى آن را اعمال مى‌کند؛ ولى خویشاوندى گاه در حدى نیست که انسان را وادار به سخاوت و بخشش کند.
2. کرم و سخاوت سبب توجه مردم به شخص کریم مى‌شود و چه بسا او را حتى بیش از نزدیکان خود دوست دارند و رابطه عاطفى که از کرم سرچشمه مى‌گیرد گاه قوى‌تر از روابط عاطفى‌اى است که از خویشاوندى ناشى مى‌شود.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم می فرمایند: «سخاوت، درختى از درختان بهشت است که شاخه‌هاى آن در دنیا آویزان شده، هرکس سخاوتمند باشد به یکى از این شاخه‌ها مى‌چسبد و او را به بهشت مى‌رساند.» در حدیثى دیگر مى‌ فرمایند: «انسان‌ها چهار گونه‌اند: سخاوتمند و کریم و بخیل و لئیم. سخاوتمند کسى است که هم خودش مى‌خورد و هم به دیگران مى‌بخشد و کریم کسى است که خودش نمى‌خورد (و ایثار مى‌کند) و به دیگران عطا مى‌نماید و بخیل کسى است که خودش مى‌خورد اما چیزى به دیگرى نمى‌دهد و لئیم آن‌کس است که نه خود مى‌خورد و نه به دیگرى مى‌بخشد.»
امام علی علیه السلام فرمود: «کریم کسى است که بى‌آن‌که از او طلب کنند احسان مى‌کند.»

حکمت 246 نهج البلاغه: هشدار از پشت کردن نعمت ها
(معنوى)

وَ قَالَ (علیه السلام): احْذَرُوا نِفَارَ النِّعَمِ فَمَا کُلُّ شَارِدٍ بِمَرْدُودٍ.
و درود خدا بر او، فرمود: از فرار کردن (و رمیدن) نعمت‌ها برحذر باشید که هر فرارى بازنمى‌گردد.

شرح حکمت:

امام رضا علیه السلام خطاب به یکى از اصحابش چنین مى‌فرمایند: «نعمت‌ها همچون شترى است که مهار وبسته شده است. مادامى که صاحبانش با آن خوش‌رفتارى کنند در جایگاه خود مى‌ماند ولى هنگامى که بدرفتارى نمایند (اى بسا مهار خود را پاره و) از آن‌ها فرار کند.»
قرآن مجید می فرماید: «خداوند سرنوشت قومى را تغییر نمى‌دهد مگر آن‌که آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند. (11 رعد)»
تمام نعمت‌ها اعم از نعمت‌هاى فردى یا اجتماعى، مادى یا معنوى، همواره در معرض زوالند؛ زوالى که گاه امکان بازگشت در آن هست وگاه زوالى است که هرگز امکان بازگشت ندارد. البته چیزى که باعث رمیدن نعمت‌هاست در درجه اوّل، ناسپاسى است؛ همان چیزى که در حکمت 244، امام علیه السلام به آن اشاره فرمود که هر نعمتى حقى دارد، کسى که حق آن را ادا کند خداوند آن را افزون مى‌سازد و هرکس در اداى حق نعمت کوتاهى نماید آن را در معرض زوال قرار خواهد داد.

حکمت 245 نهج البلاغه: تاثیر توانایی در کاهش تمنا
(اخلاقى، علمى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا کَثُرَتِ الْمَقْدِرَةُ قَلَّتِ الشَّهْوَةُ.
و درود خدا بر او، فرمود: هنگامى که قدرت بر چیزى فزونى یابد علاقه به آن کم مى‌شود.

شرح حکمت:
به گفته مرحوم «کمره ‌اى» این گفتار حکیمانه از یک اصل روانى معروف سرچشمه مى‌گیرد که مى‌گوید: «انسان نسبت به چیزى که براى او ممنوع شده حرص فراوان دارد.» دلیل آن هم روشن است؛ چیزى که در دسترس انسان باشد و هر زمان بخواهد به آن برسد، نه براى ذخیره کردن آن دست و پا مى‌زند، نه به علّت ازدست دادنش اضطراب دارد. به عکس، چیزى که در دسترس او نیست یا به زحمت پیدا مى‌شود به آن علاقه نشان مى‌دهد و گاه اصرار دارد بیش از مقدار حاجت خود از آن ذخیره کند. به همین دلیل هنگامى که چیزى از مواد غذایى کم مى‌شود، مردم به فروشگاه‌ها هجوم مى‌برند و هرکس چند برابر نیازش خریدارى مى‌کند و براثر آن، نوعى قحطى مصنوعى حاصل مى‌گردد.

حکمت 244 نهج البلاغه: عامل افزایش نعمت الهی و زوال آن
(اعتقادى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِنَّ لِلَّهِ فِی کُلِّ نِعْمَةٍ حَقّاً فَمَنْ أَدَّاهُ زَادَهُ مِنْهَا وَ مَنْ قَصَّرَ فِیهِ خَاطَرَ بِزَوَالِ نِعْمَتِهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: خداوند در هر نعمتى حقى دارد. کسى که حق آن را ادا کند، آن نعمت را بر او افزون مى‌کند و کسى که در آن کوتاهى نماید آن نعمت را در خطر زوال قرار مى‌دهد.

شرح حکمت:
خداوند در قرآن مجید می فرماید: «شما بندگان اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما می‌افزایم و اگر کفران کنید عذاب من بسیار سخت است. (7 ابراهیم)»
منظور امام علیه السلام از حق نعمت، همان شکر است؛ نه تنها شکر زبانى و قلبى بلکه اساس شکر، شکر عملى است؛ یعنى از آن نعمت خداداد به نفع مظلومان استفاده کردن، صله رحم به‌جا آوردن، آلام بیماران را تخفیف دادن و امثال این‌ها. شکر نعمت‌هایى مانند چشم و گوش و عقل و هوش، این است که آن‌ها را در مسیر اهدافى که براى آن آفریده شده‌اند به کار بگیریم، از بعضى روایات استفاده مى‌شود که علاوه بر این‌ها انسان باید از واسطه نعمت هم تشکر کند تا شکر او کامل گردد. در احادیث متعددى آمده است که شکر هر نعمتى پرهیز از گناهان است.
امام صادق علیه السلام مى فرمایند: «با نعمت‌هاى پروردگار به خوبى رفتار کنید و بترسید که (براثر کفران) آن نعمت‌ها از شما گرفته شود و به دیگران داده شود بدانید هیچ نعمتى از کسى منتقل نشد که به این آسانى به او بازگردد.»
امام على علیه السلام مى‌فرمود: «کمتر مى‌شود که نعمتى به انسان پشت کند و سپس بار دیگر بازگردد.»

حکمت 243 نهج البلاغه: زیان پاسخ های زیاد
(علمى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا ازْدَحَمَ الْجَوَابُ خَفِیَ الصَّوَابُ.
و درود خدا بر او، فرمود: هنگامى که جواب‌ها زیاد (و دَرهم) شود، پاسخ درست مخفى مى‌گردد.

شرح حکمت:
بسیار دیده‌ایم که سؤالى در مجلسى مطرح مى‌شود و هرکس هرچیزى که به ذهنش آمد به عنوان جواب ذکر مى‌کند و حتى احتمالات ضعیف و پاسخ‌هاى بى‌ پایه نیز عنوان مى‌شود، در چنین مجلس و چنان شرایطى روشن است که حق براى بسیارى مخفى مى‌ماند، زیرا جدا کردن پاسخ حقیقى از آن همه احتمالات گوناگون کار آسانى نیست. شاید در این دستور حکیمانه توصیه‌اى به سؤال کنندگان نیز باشد که یک مسئله را از افراد زیادى پرسش نکنند، زیرا جواب‌هاى متعدد سبب مى‌شود آن‌ها در تشخیص حق، گرفتار شک و تردید شوند.
آداب پاسخ‌گفتن:
امام علی علیه السلام می فرمایند: «کسى که در پاسخ‌گویى شتاب کند به پاسخ صحیح نخواهد رسید.» نیز از حدّت و شدّت برحذر داشته مى‌فرمایند: «تندى را رها کن و در دلیل بیندیش و از یاوه گفتن برحذر باش تا از لغزش‌ها در امان باشى.» نیز به بعضى از سؤالات بى‌جا اشاره کرده مى‌فرمایند: « چه بسا سخنى که جوابش سکوت است.» همچنین توصیه مى فرمایند که هنگام عاجز ماندن از جواب نباید سکوت را فراموش کرد: «هرگاه در سخن گفتن مغلوب شدى مبادا در سکوت کردن مغلوب گردى.» در حکمت 85 نیز حضرت فرمودند: «کسى که جمله نمى‌دانم را ترک کند (گاه) خود را به کشتن داده است.»
امام صادق علیه السلام نیز توصیه مى‌فرمایند که انسان نباید هر سؤالى را که از او کردند پاسخ گوید که این کار عاقلان نیست.

حکمت 242 نهج البلاغه: تقوا پیشه کن ولو اندک
(اخلاقى، اعتقادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): اتَّقِ اللَّهَ بَعْضَ التُّقَى وَ إِنْ قَلَّ وَ اجْعَلْ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللَّهِ سِتْراً وَ إِنْ رَقَّ.
و درود خدا بر او، فرمود: تقوا و پرهیزکارى پیشه کن هرچند کم باشد و میان خود و خدا پرده‌اى قرار ده هرچند نازک باشد.

شرح حکمت:
امام علیه السلام خطاب به ما مى‌فرماید: اگر لغزشى پیدا کردید، پرده‌درى کامل نکنید؛ لااقل بخشى از تقوا را حفظ کنید که امید است شما را به سوى خدا بازگرداند و توفیق توبه کامل پیدا کرده از هرگونه گناه پاک شوید. کوتاه سخن این‌که اگر انسان راه خطا را مى‌رود لااقل باید چنان باشد که روى برگشت به درگاه خدا و تقاضاى عفو را داشته باشد و تمام پل‌ها را پشت سر خود ویران نسازد.
در آیه 31 سوره «نساء» مى‌خوانیم: «اگر از گناهان بزرگى که از آن نهى مى‌شوید پرهیز کنید، گناهان کوچک شما را مى‌پوشانیم؛ و شما را در جایگاه خوبى وارد مى‌سازیم.»
همچنین در آیه 32 سوره «نجم» مى‌خوانیم: «همانان که از گناهان بزرگ و اعمال زشت دورى مى‌کنند، جز گناهان صغیره (که گاه آلوده آن مى‌شوند)؛ آمرزش پروردگار تو گسترده است.»

صلی الله علیک یا مظلوم یا ابا عبدالله

حکمت 241 نهج البلاغه: انتقام مظلوم از ظالم
(سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): یَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ یَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى الْمَظْلُومِ.
و درود خدا بر او، فرمود: روزى که ستمدیده از ستمکار انتقام کشد، سخت تر از روزى است که ستمکار بر او ستم روا مى داشت.

شرح حکمت:
جمعى از شارحان نهج البلاغه این سخن را اشاره به انتقام الهى در روز قیامت دانسته اند. در این صورت شدیدتر بودن روز انتقام مظلوم آشکار است، در حالى که بعضى دیگر آن را اشاره به انتقامهاى الهى در دنیا و آخرت، هر دو دانسته اند.
در قرآن مجید نیز بارها به این حقیقت اشاره شده که بسیارى از ظالمان در همین دنیا نیز گرفتار کیفرهاى شدیدى مى شوند؛ از جمله در آیه 45 سوره «حج» نیز آمده است: «چه بسیار شهرها و آبادى هایى که آنها را نابود و هلاک کردیم در حالى که (مردمش) ستمگر بودند، به گونه اى که بر سقفهاى خود فروریخت! (نخست سقفها ویران گشت؛ و بعد دیوارها بر روى سقفها!) و چه بسیار چاه پرآب که بى صاحب ماند؛ و چه بسیار قصرهاى محکم و مرتفع!».
امام (علیه السلام) در عهدنامه مالک اشتر مى فرمایند : «(بدان) هیچ چیز در تغییر نعمتهاى خداوند و تعجیل انتقام و کیفر او از اصرار بر ظلم و ستم سریعتر نیست، زیرا خداوند دعاى مظلومان را می شنود و در کمین ستمکاران است». در حدیث دیگرى امام می فرمایند: «ظلم در دنیا مایه نابودى و در آخرت موجب هلاکت است.» در حدیث دیگرى از حضرت آمده است: «ظلم موجب لغزش و سلب نعمت و سبب هلاکت امتهاست.»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «در میان بهشت و انسان هفت گردنه مخوف است که ساده ترین آنها مرگ است. اَنَس (از اصحاب رسول الله) مى گوید: عرض کردم اى رسول خدا! سختترین آنها کدام است؟ فرمود: حضور در پیشگاه خداوند متعال در زمانى که مظلومان دامن ظالمان را مى گیرند.»

حکمت 240 نهج البلاغه: آثار تخریبی غصب
(اقتصادى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْحَجَرُ الْغَصِیبُ فِی الدَّارِ رَهْنٌ عَلَى خَرَابِهَا.
و درود خدا بر او، فرمود: سنگ غصبى در بناى خانه، مایه ویران شدن آن است.

شرح حکمت:
ابن عباس مى گوید: من از قرآن به خوبى استفاه کرده ام که ظلم و ستم خانه ها را ویران مى سازد. سپس به آیه شریفه 52 سوره «نمل» تمسک مى کند که مى فرماید: «این خانه هاى آنهاست در حالى که به خاطر ظلم و ستمشان فرو ریخته; و در این نشانه روشنى است براى کسانى که آگاهند.»
این سخن از پیامبر(صلى الله علیه وآله و سلم) نیز چنین نقل شده که می فرمایند: «پنج جمله در تورات آمده است که سزاوار است با آب طلا نوشته شود: نخستین آنها این است که سنگ غصبى در بناى خانه گروگان ویرانى آن است و آن کس که با ظلم غلبه مى کند در حقیقت مغلوب و شکست خورده است و کسى که از طریق گناه پیروز شود در واقع پیروز نشده است و کمترین حق خداوند بر تو این است که از نعمت هاى او براى معصیتش کمک نگیرید و آبروى تو همچون آب منجمدى است که تقاضا آن را آب مى کند مراقب باش نزد چه کسى آن را آب مى کنى.» در حدیث دیگرى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «از به کار گرفتن اشیاى حرام در بناها بپرهیزید که سبب خرابى آن خواهد شد.»

حکمت 239 نهج البلاغه: زیان سستى و سخن چینى
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ أَطَاعَ التَّوَانِیَ ضَیَّعَ الْحُقُوقَ وَ مَنْ أَطَاعَ الْوَاشِیَ ضَیَّعَ الصَّدِیقَ.
و درود خدا بر او، فرمود: آن کس که از سستى اطاعت کند حقوق (افراد) را ضایع مى سازد و کسى که از سخن چین پیروى کند دوستان خود را از دست خواهد داد.

شرح حکمت:
سستى در انجام کارها در موقع مناسب سبب تراکم آنها مى گردد و تراکم آنها سبب ضایع شدن بخشى از آن مى شود. به یقین چنین کسى هم حق خالق را ضایع مى کند و هم حق مخلوق را که ساده ترین نمونه آن کاهل بودن در نماز است.
قرآن مجید نیز پیامبر(صلى الله علیه وآله) را از گوش دادن به گفتار سخن چینان و عیب جویان نهى کرده خطاب به رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «و از کسى که سوگند یاد مى کند و پست است اطاعت مکن. کسى که عیب جو و سخن چین است. (10 و 11 قلم)»
امیرمؤمنان (علیه السلام) مى فرمایند: «کسى که از سستى پیروى کند پشیمانى از هر سو او را احاطه خواهد کرد.»
امام باقر(علیه السلام) می فرمایند: «از سستى کردن در آنجا که عذرى ندارى بپرهیز که پناه گاه پشیمان ها است.»
امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرمایند: «از سخن چینى بپرهیز که بذر عداوت مى افشاند و انسان را از خدا و مردم دور مى سازد.»
رسول خدا(صلى الله علیه وآله و سلم)فرمودند: «آیا بدترین افراد شما را به شما معرفى نکنم؟ عرض کردند: آرى اى رسول خدا. فرمود: آنهایى که پیوسته سخن چینى مى کنند و در میان دوستان جدایى مى افکنند و براى بى گناهان عیب مى تراشند.»

حکمت 238 نهج البلاغه: مشکلات تشکیل خانواده
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْمَرْأَةُ شَرٌّ کُلُّهَا وَ شَرُّ مَا فِیهَا أَنَّهُ لَا بُدَّ مِنْهَا.
و درود خدا بر او، فرمود: زن (و زندگى)، همه اش زحمت و دردسر است و زحمت بارتر اینکه چاره اى جز بودن با او نیست.

شرح حکمت:
روشن است که منظور امام(علیه السلام) در این کلام تمام زنان نیستند زیرا زنان برجسته در اسلام فراوان بوده اند که پیامبر، امام و سایر ائمه(علیهم السلام) براى آنها احترام فراوان قائل بودند. حدیث معروف رسول اکرم (صلى الله علیه وآله و سلم) که مى فرمایند: «سه چیز از دنیاى شما محبوب من است: بوى خوش و زنان و نور چشمانم نماز است.» شاهد گویاى این مطلب است.
در تفسیری آمده است هنگامى که همسر جعفر بن ابى طالب از حبشه آمد بر زنان پیغمبر وارد شد و از آنها سؤال کرد: آیا چیزى از قرآن درباره اهمیت زنان آمده است؟ آنها گفتند: نه. اسماء بى درنگ نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله و سلم) آمد، عرض کرد: اى رسول خدا! زنان در ناامیدى و خسارتند، فرمود: چرا؟ عرض کرد: زیرا درباره آنها خوبى هایى که درباره مردان گفته مى شود ذکر نمى گردد! (براى رفع اشتباه او) این آیه نازل شد: «به یقین مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع (فرمان خدا) و زنان مطیع (فرمان خدا)، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن و مردانى که بسیار به یاد خدا هستند و زنانى که (بسیار خدا را) یاد مى کنند خداوند براى همه آنان آمرزش و پاداش عظیمى فراهم ساخته است. (35 احزاب)»
نیز قرآن بعضى از زنان را به عنوان الگو و اسوه حتى براى مردان قرار داده است: «و خداوند براى مؤمنان به همسر فرعون مثل زده است در آن هنگام که گفت پروردگارا نزد خود براى من خانه اى در بهشت بساز و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایى بخش و همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت، و ما از روح خود در آن دمیدیم او کلمات پروردگار خویش و کتاب هایش را تصدیق کرد و از مطیعان (فرمان خدا) بود. (11 و 12 تحریم)»
هر چند قرآن مجید در کنار این دو زن سخن از دو زن دیگر ناصالح مى گوید که الگو براى کافران بوده اند: همسر نوح و همسر لوط که در کنار دو پیغمبر مى زیستند; اما از نورانیت وجود آنها بهره نگرفتند و گمراه و همصدا با کافران شدند.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله و سلم) مى فرمایند: «هر قدر بندگان خدا در ایمانشان افزوده شود محبت زنان در قلوب آنها فزونى مى یابد.» در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «یکى از اخلاق برجسته پیامبران محبت زنان است.»