رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۴۹۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نهج البلاغه» ثبت شده است

حکمت297 نهج البلاغه: عبرت پذیری
(اخلاقی، اجتماعی)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَا أَکْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ.
(و درود خدا بر او،) فرمود: چه فراوان است عبرتها، و چه اندک اند عبرت گیران.

شرح حکمت:

این عبرتها را مى توان در سه بخش خلاصه کرد:
1. عبرت هایى که انسان از تاریخ گذشتگان مى گیرد.
2. درسهاى عبرت انگیزى که در طول عمر خودمان مى بینیم.
3. درس هاى عبرت انگیز از امورات طبیعی همچون خزان و بهار، آتشفشان، سیل، زلزله، ویران شدن عمارتهای بزرگ مستحکم و....

قرآن مجید پس از نقل ماجراى حضرت یوسف علیه السلام مى فرماید: «در سرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان اندیشه بود! (111 یوسف)» و در آیه 105 همین سوره مى فرماید: «و چه بسیار نشانه اى (از خدا) در آسمانها و زمین که آنها از کنارش مى گذرند و از آن روی گردانند!» در آیه 41 سوره «نور» نیز مى فرماید: «خداوند شب و روز را دگرگون مى سازد؛ در این عبرتى است براى صاحبان بصیرت!»
امام علی علیه السلام مى فرماید: «اگر از آنچه از گذشته عمرت ضایع کرده اى عبرت بگیرى، باقیمانده عمر را حفظ خواهى کرد.» نیز می فرمایند: «در دگرگونى هاى حوادث، عبرتى است براى صاحبان عقل و اندیشه»

میلاد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امام صادق علیه السلام مبارک باد

حکمت 296 نهج البلاغه: دشمنی زیانبار
(اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لِرَجُلٍ رَآهُ یَسْعَى عَلَى عَدُوٍّ لَهُ بِمَا فِیهِ إِضْرَارٌ بِنَفْسِهِ إِنَّمَا أَنْتَ کَالطَّاعِنِ نَفْسَهُ لِیَقْتُلَ رِدْفَهُ.
(و درود خدا بر او، به مردى که در زیان رسانیدن به دشمن خود بدانگونه کوشش مى کرد که براى خود او نیز زیان آور بود) فرمود: تو مانند کسى هستى که نیزه اى در تن خود فرو می کند تا کسى را که پشت سرش (بر اسب) سوار شده، به قتل برساند.

حکمت 295 نهج البلاغه: شناخت دوستان و دشمنان
(اخلاقى اجتماعى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): أَصْدِقَاؤُکَ ثَلَاثَةٌ وَ أَعْدَاؤُکَ ثَلَاثَةٌ فَأَصْدِقَاؤُکَ صَدِیقُکَ وَ صَدِیقُ صَدِیقِکَ وَ عَدُوُّ عَدُوِّکَ وَ أَعْدَاؤُکَ عَدُوُّکَ وَ عَدُوُّ صَدِیقِکَ وَ صَدِیقُ عَدُوِّکَ.
(و درود خدا بر او،) فرمود: دوستانت سه گروهند و دشمنانت نیز سه گروه؛ اما دوستانت: دوست تو و دوست دوستت و دشمن دشمنت و اما دشمنانت: دشمن تو و دشمن دوستت و دوست دشمنت هستند.

شرح حکمت:
درست است که همیشه دوستِ دوست انسان ممکن است دوست انسان نباشد؛ با کسى دوستى کند و با دوست دوستش دشمنى؛ ولى غالبآ چنین نیست. دوستى ها و دشمنى ها معمولاً براثر اهداف مشترک است، هنگامى که اهداف مشترک بود، هم دوست انسان هم دوستِ دوست او از در دوستى درمى آیند، بنابراین وجود بعضى استثناها هرگز مانع از یک حکم کلى نیست. و همچنین درمورد دشمنی.
امیرمؤمنان على علیه السلام نقل کرده که مى فرماید: «هرگاه وضع باطنى کسى بر شما مشتبه شود و دین او را نتوانید بشناسید، نگاه به همنشینانش کنید. اگر آنها اهل دین خدا هستند او نیز بر دین خداست و اگر آنها بر غیر دین خدا هستند او نیز بهره اى از دین خدا ندارد».
قرآن مجید مى فرماید: «هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمى یابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛ آنان کسانى هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته است. (22 مجادله).»

حکمت 294 نهج البلاغه: فاصله میان شرق و غرب
(علمى)

وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مَسَافَةِ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فَقَالَ ( علیه السلام ) : مَسِیرَةُ یَوْمٍ لِلشَّمْسِ.
و درود خدا بر او، (از فاصله میان مشرق و مغرب پرسیدند،) فرمود: به اندازه مسیر یک روز خورشید است.

شرح حکمت:
روزى امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود: «(در سینه من دانش فراوانى است) اى کاش حاملانى براى این علم پیدا مى کردم. مردى برخاست که در گردن او کتابى آویخته بود. صداى خود را بلند کرد و گفت: اى کسى که ادعا مى کنى چیزهایى را که دیگران نمى دانند مى دانى و امورى را که دیگران نمى فهمند مى فهمى، من از تو سؤالى دارم جواب بده. یاران على علیه السلام برخاستند تا او را به قتل برسانند (ظاهرآ از مرتدین خوارج بود) امام علیه السلام فرمود: او را به حال خود بگذارید، زیرا دلیل هاى منطقى الهى با خشونت همراه نیست و از طریق باطل نمى توان براهین الهى را ثابت کرد. سپس رو به آن مرد کرد و فرمود: آنچه مى خواهى بپرس که من انشاءالله پاسخ آن را خواهم گفت. آن مرد پرسید: فاصله میان مشرق و مغرب چه مقدار است؟ امام علیه السلام فرمود : به اندازه فاصله فضایى است که در میان آنهاست. عرض کرد: مسافت آن هوا چقدر است؟ امام علیه السلام فرمود: به اندازه دوران فلک. عرض کرد: مسافت دوران فلک چه اندازه است؟ امام علیه السلام فرمود: به اندازه حرکت خورشید در یک روز. عرض کرد: راست گفتى...».
حقیقت این است که گاه بعضى افراد سؤالاتى مى کنند که پاسخ آن جنبه فنى دارد و فراتر از عقل و فهم سؤال کننده است و زمانى جواب هاى فراوانى دارد که هیچ یک از آنها براى پرسش کننده قابل درک نیست. در اینجا گوینده فصیح وبلیغ به جواب اجمالى قناعت مى کند؛ جوابى شفاف که شنونده را قانع سازد ونیاز به پیچ وخم هاى علمى نداشته باشد.
راوی این حکمت، در آغاز کلام دیگری را نیز از امام علیه السلام نقل می کند و می گوید: «از آن حضرت پرسیدند: فاصله میان زمین و آسمان چقدر است؟ فرمود: به اندازه یک دعاى مستجاب».

حکمت 293 نهج البلاغه: با احمق منشین
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لَا تَصْحَبِ الْمَائِقَ فَإِنَّهُ یُزَیِّنُ لَکَ فِعْلَهُ وَ یَوَدُّ أَنْ تَکُونَ مِثْلَهُ.
(و درود خدا بر او،) فرمود: با احمق معاشرت مکن که کارهاى احمقانه خود را براى تو زیبا جلوه مى دهد و دوست دارد تو هم مثل او باشى.

شرح حکمت:
در انسان حالتی وجود دارد که پس از معاشرت و دوستی با افراد، کم کم خوی وخلق آنها را به خود می گیرد. چه بسا همنشینى با احمق تأثیر خود را بگذارد و به تدریج انسان به سوى او گرایش پیدا کند به خصوص اگر او کارهاى احمقانه خود را تبلیغ و تزئین کند.
امام صادق علیه السلام مى فرمایند: «کسى که از دوستى با احمق پرهیز نکند بیم آن مى رود که اخلاق او را بپذیرد (و مانند او شود).»
در حکمت 38 امام به فرزندش امام حسن علیه السلام مى فرماید: «فرزندم از دوستى با احمق برحذر باش؛ چراکه او مى خواهد به تو منفعت رساند؛ ولى زیان مى رساند (زیرا براثر حماقتش سود و زیان را تشخیص نمى دهد)».
از امیرمؤمنان علیه السلام آمده است که «دشمن عاقل از دوست احمق بهتر است.»
امام سجاد علیه السلام خطاب به فرزند خود امام باقر علیه السلام مى فرمایند: «فرزندم از همنشینى و معاشرت با احمق بپرهیز و از او دورى کن و با او گفتگو نکن، زیرا احمق، آدم پست و فرو مایه اى است؛ خواه غایب باشد یا ظاهر. اگر سخن بگوید حماقتش او را رسوا مى کند و اگر سکوت کند ناتوانى اش ضعف او را آشکار مى سازد و اگر کارى انجام دهد خراب مى کند، اگر مسئولیتى به عهده او بیندازند ضایع مى سازد. نه علم خودش او را بى نیاز مى کند و نه علم دیگران به حال او سودى دارد. به سخن خیرخواه خود گوش نمى کند و همنشین خود را راحت نمى گذارد. مادرش آرزو مى کند که اى کاش از دنیا برود و همسرش خواهان فقدان اوست و همسایه اش آرزوى رفتن از جوار او مى کند. اگر کمترین فرد مجلس باشد، افراد بالاتر از خود را به رنج مى اندازد و اگر بالاترین فرد مجلس باشد زیردستان را به فساد مى کشاند.»

حکمت 292 نهج البلاغه: مصیبت بزرگ
(اعتقادی)

وَ قَالَ (علیه السلام): وعَلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ( صلى الله علیه وآله) سَاعَةَ دَفْنِهِ : إِنَّ الصَّبْرَ لَجَمِیلٌ إِلَّا عَنْکَ وَ إِنَّ الْجَزَعَ لَقَبِیحٌ إِلَّا عَلَیْکَ وَ إِنَّ الْمُصَابَ بِکَ لَجَلِیلٌ وَ إِنَّهُ قَبْلَکَ وَ بَعْدَکَ لَجَلَلٌ.
(و درود خدا بر او، به هنگام دفن رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: همانا شکیبایى نیکوست جز در غم از دست دادنت، و بى تابى ناپسند است جز در اندوه مرگ تو، مصیبت تو بزرگ، و مصیبت هاى پیش از تو و پس از تو ناچیزند.

شرح حکمت:
در خطبه 235 کلامى از امیرمؤمنان على علیه السلام نقل شد که به هنگام غسل و دفن پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله مى فرماید: «پدر و مادرم فدایت باد اى رسول خدا، با مرگ تو چیزى قطع شد که با مرگ دیگرى قطع نگشت و آن نبوّت و پیام آوردن (از سوى خدا) و اخبار آسمان بود... اگر تو ما را به صبر و شکیبایى امر نفرموده بودى و از جزع و بى تابى نهى نمى کردى، آنقدر بر تو گریه مى کردیم که اشکهایمان تمام شود.»
ظاهر عبارت این است که این کلام در واقع به صورت استثنایى از گفتار حکیمانه اى است که امام پیش از این در حکمت قبل فرموده بودند و همچنین نسبت به تمام روایاتى که دعوت به صبر و نهى از جزع مى کند. بنابراین مفهوم کلام چنین مى شود که زیبایى صبر و شکیبایى نیز در بعضى از موارد استثنایى دارد و همچنین زشتى جزع و بى تابى. آنجا که براى موارد شخصى و فردى باشد (مانند مصیبت از دست دادن فرزند و برادر و عزیزان دیگر) صبر، جمیل است و جزع، قبیح؛ اما آنجا که براى اهداف مهم اجتماعى باشد مانند آنچه امیرمؤمنان علیه السلام پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله انجام داد و همچنین بانوى اسلام فاطمه زهرا سلام الله علیها در مصیبت پدر، و بازماندگان خاندان پیغمبرصلی الله علیه وآله در مصائب کربلا و عاشورا، در این موارد نه صبر جمیل است و نه جزع قبیح، زیرا اهمیت مقام والاى پیامبر صلی الله علیه وآله و شهداى کربلا و مانند آن را نشان مى دهد. البته این گونه مصائب ـ برخلاف مصائب شخصى ـ باید هرگز فراموش نشود. به همین دلیل جزع، جمیل مى شود و صبر قبیح. ولى بعضى از شارحان نهج البلاغه استثنا را در اینجا حقیقى ندانسته و آن را کنایه از عظمت مصیبت پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله شمرده اند، زیرا با فقدان آن حضرت مشکلات عظیمى در جهان اسلام به وجود آمد.

حکمت 291: روش تسلیت گفتن
(اخلاق اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): وَ قَدْ عَزَّى الْأَشْعَثَ بْنَ قَیْسٍ عَنِ ابْنٍ لَهُ. یَا أَشْعَثُ إِنْ تَحْزَنْ عَلَى ابْنِکَ فَقَدِ اسْتَحَقَّتْ مِنْکَ ذَلِکَ الرَّحِمُ وَ إِنْ تَصْبِرْ فَفِی اللَّهِ مِنْ کُلِّ مُصِیبَةٍ خَلَفٌ یَا أَشْعَثُ إِنْ صَبَرْتَ جَرَى عَلَیْکَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ وَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَى عَلَیْکَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْزُورٌ یَا أَشْعَثُ ابْنُکَ سَرَّکَ وَ هُوَ بَلَاءٌ وَ فِتْنَةٌ وَ حَزَنَکَ وَ هُوَ ثَوَابٌ وَ رَحْمَةٌ.

(جهت تسلیت گفتن به اشعث بن قیس در مرگ فرزندش) و درود خدا بر او، فرمود:
اى اشعث! اگر به سبب از دست دادن پسرت محزون شوى (جاى سرزنش نیست، زیرا) این به واسطه پیوند نَسَب (و مقام پدرى) است و اگر شکیبایى پیشه کنى، خداوند به جاى هر مصیبتى عوض و پاداشى قرار مى دهد. اى اشعث! اگر صبر کنى، مقدرات الهى بر تو جارى مى شود و پاداش خواهى داشت و اگر بى تابى کنى بازهم مقدرات، مسیر خود را طى مى کند؛ ولى تو گناهکار خواهى بود. ای اشعث فرزند تو (چون به دنیا آمد و بالندگى و رشد پیدا کرد) تو را خوشحال گردانید در حالى که او بلا و فتنه بود و تو را (با مرگ خود) در اندوه قرار داد در حالى که این امر موجب پاداش و رحمت الهى است.

حکمت 290 نهج البلاغه: به پاس نعمت هایش عصیان مکن
(اعتقادى، اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لَوْ لَمْ یَتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلَى مَعْصِیَتِهِ لَکَانَ یَجِبُ أَلَّا یُعْصَى شُکْراً لِنِعَمِهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: اگر خدا بر گناهان وعده عذاب هم نمى داد، باز لازم بود به خاطر سپاسگزارى از نعمت هایش نافرمانى نشود.

شرح حکمت:
در حدیثى از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مى خوانیم که شبى از شبها عایشه (هنگامى که تلاش و کوشش پیامبر صلی الله علیه و آله را در عبادت پروردگار دید) گفت: چرا اینقدر خود را به زحمت و رنج مى افکنى در حالى که خداوند گذشته و آینده تو را بخشیده است؟ پیامبر صلی اله علیه و آله فرمود: «اى عایشه! آیا بنده شکرگزار خدا نباشم؟»
امام علی علیه السلام می فرمایند: «کمترین چیزى که به عنوان اداى حق بخشنده نعمتها واجب است این است که با نعمت او عصیان او نشود». مثلاً خداوند به انسان چشم و گوش بخشیده است، با چشم و گوش خود او را معصیت نکنیم، اموالى عنایت فرموده، با این اموال به عصیان او برنخیزیم.
اضافه بر اینها مى دانیم، ترک معصیت پروردگار و اطاعت فرمان او چیزى بر جلال و عظمت او نمى افزاید، بلکه تمام واجبات داراى آثار مثبت و مصالحى است که به انجام دهنده آن مى رسد و تمام معاصى و گناهان داراى زیانها و آثار منفى است که از ترک کننده آن دور مى شود.

حکمت 289 نهج البلاغه: برادری خدایی
(اخلاقى، اجتماعى، تربیتى)

وَ قَالَ (علیه السلام): کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ وَ کَانَ یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ وَ کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلَا یَشْتَهِی مَا لَا یَجِدُ وَ لَا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ وَ کَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ وَ نَقَعَ غَلِیلَ السَّائِلِینَ وَ کَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ لَا یُدْلِی بِحُجَّةٍ حَتَّى یَأْتِیَ قَاضِیاً وَ کَانَ لَا یَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا یَجِدُ الْعُذْرَ فِی مِثْلِهِ حَتَّى یَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ وَ کَانَ لَا یَشْکُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ وَ کَانَ یَقُولُ مَا یَفْعَلُ وَ لَا یَقُولُ مَا لَا یَفْعَلُ وَ کَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَى الْکَلَامِ لَمْ یُغْلَبْ عَلَى السُّکُوتِ وَ کَانَ عَلَى مَا یَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ یَتَکَلَّمَ وَ کَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ یَنْظُرُ أَیُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى فَیُخَالِفُهُ فَعَلَیْکُمْ بِهَذِهِ الْخَلَائِقِ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِیهَا فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِیعُوهَا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِیلِ خَیْرٌ مِنْ تَرْکِ الْکَثِیرِ.

و درود خدا بر او، فرمود:
در گذشته برادرى دینى داشتم که (1) کوچک بودن دنیا در نظرش او را در چشم من بزرگ مى نمود، (2) و شکمش بر او تسلّط نداشت پس چیزى را که نمى یافت آرزو نمى کرد و آنچه را مى یافت زیاد مصرف نمى کرد. (3) بیشتر اوقات زندگانى اش ساکت بود و اگر سخنى مى گفت بر گویندگان چیره مى شد و عطش سؤال کنندگان را فرو مى نشاند. (4) (به دلیل نهایت تواضع بر حسب ظاهر) انسان ضعیفى بود و مردم نیز او را ضعیف مى شمردند؛ ولى هرگاه کار مهم و جدى به میان مى آمد همچون شیر بیشه مى خروشید و مانند مار بیابانى به حرکت درمى آمد. (5) هیچ دلیل و حجتى را (در برابر خصم نمى آورد،) مگر در هنگامى که نزد قاضى برود (هر کارى را در محلى مناسب و از راه آن انجام مى داد) (6) کسى را که خطا مى کرد و مى دانست عذرى دارد، تا عذرش را نمى شنید، ملامتش نمى کرد. (7) و از دردى (که مبتلى مى گشت نزد کسى) شکایت نمى نمود مگر وقتى که بهبودى مى یافت (آنهم از روى اخبار و سرگذشت نه از راه شکایت) (8) همواره سخنى مى گفت که خود انجام مى داد و چیزى را که انجام نمى داد نمى گفت. (9) اگر در سخن گفتن مغلوب مى شد هرگز در سکوت، کسى بر او غلبه نمى یافت. او بر شنیدن حریص تر بود تا گفتن. (10) اگر بر سر دو راهى دو کار قرار مى گرفت، مى اندیشید که کدام یک با خواسته نفس نزدیک تر است و با آن مخالفت مى کرد. (11) بر شما باد که این صفات را تحصیل کنید، پیوسته با آن باشید و از یکدیگر در داشتن آنها سبقت بگیرید و اگر نمى توانید همه آنها را انجام دهید (به مقدار توان انجام دهید) و بدانید انجام دادن مقدار کم بهتر از ترک بسیار است.

حکمت 288 نهج البلاغه: گوهر علم را به نااهلان نمی دهند
(علمى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا أَرْذَلَ اللَّهُ عَبْداً حَظَرَ عَلَیْهِ الْعِلْمَ.
و درود خدا بر او، فرمود: هر گاه خدا بخواهد بنده اى را خوار کند، او را از کسب دانش، محروم مى سازد.

شرح حکمت:
بدیهى است خداوند، هم حکیم است و هم عادل، و هرگز کارى برخلاف حکمت و عدالت نخواهد کرد، پست شمردن افراد به یقین بر اثر گناهان ومعاصى آنهاست و مفهوم این سخن آن است که افرادى که بر اثر گناه از درگاه خداوند بیرون شوند خداوند بزرگ ترین موهبت را که موهبت علم است از آنها منع مى کند. امام علیه السلام در این کلام شریف مى خواهد درس مهم اخلاقى به همگان بدهد که اگر علاقه اى به علم و دانش و محضر علما و دانشمندان نداشتید بدانید این براثر تاریکى قلب شما و گناهانى است که مرتکب شده اید. علم، نور است و هیچ انسانى که داراى چشم سالم است از نور نمى گریزد، این خفاش صفت انند که از نور وحشت دارند و در تاریکى ها به حرکت در مى آیند.
در اهمیت علم، همین بس که طبق صریح آیات قرآن مجید، چیزى که سبب فضیلت آدم بر فرشتگان شد و مسجود آنها گردید علم و دانشى بود که خداوند به آدم براثر استعدادش داد. نیز در اهمیت علم همین بس که خداوند در قرآن مجید نام دانشمندان را پس از نام خود و فرشتگان آورده مى فرماید: (شَهِدَ اللهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُوْلُوا الْعِلْمِ). نیز همین فخر براى دانشمندان کافى است که قرآن درباره وزیر سلیمان که توانست در یک چشم برهم زدن تخت ملکه سبا را از یمن به شام بیاورد مى گوید: «کسى که علم و دانشى از کتاب آسمانى داشت...(40 نمل)» همچنین با صراحت مى گوید: عالمان هستند که به آنچه بر تو (اى پیامبر) نازل شده ایمان مى آورند و آن را حق مى دانند؛ (6 سبأ). سرانجام مقامات والا را ویژه مؤمنان و عالمان معرفى مى کند و مى فرماید : « خداوند کسانى را از شما که ایمان آورده اند و کسانى را که صاحب علمند درجات رفیعى مى بخشد. (11 مجادله)»

حکمت 287: مشکل درک قضا و قدر
(اعتقادى)

وَ سُئِلَ عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ :طَرِیقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُکُوهُ وَ بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلَا تَلِجُوهُ وَ سِرُّ اللَّهِ فَلَا تَتَکَلَّفُوهُ.
از قدر پرسیدند و درود خدا بر او، فرمود: راهى است تاریک، آن را مپیمایید، و دریایى است ژرف (عمیق)، وارد آن نشوید، و رازى است خدایى، خود را به زحمت نیندازید.

شرح حکمت:
مسئله قضا و قدر و جبر و تفویض از بزرگترین و پیچیده ترین مسائلى است که از هزاران سال پیش مورد توجه انسانها بوده و دانشمندان و فلاسفه ومتکلمان در این زمینه سخن بسیار گفته اند. در شرح حکمت 78 به صورت مفصل به توضیح قضا و قدر پرداخته شده است.

حکمت 286 نهج البلاغه: دگرگونی روزگار
(سیاسى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَا قَالَ النَّاسُ لِشَیْ ءٍ طُوبَى لَهُ إِلَّا وَ قَدْ خَبَأَ لَهُ الدَّهْرُ یَوْمَ سَوْءٍ.
و درود خدا بر او، فرمود: هرگز مردم به چیزى نگفتند: «خوشا به حال آن»؛ جز اینکه روزگار ،روز بدى را براى او پنهان (و فراهم) کرد.

شرح حکمت:
براى این جمله کوتاه و پرمعنا دو تفسیر وجود دارد: نخست اینکه چون مردم چیزى را بستایند، حسودان، حسادتشان تحریک مى شود و در زوال آن کوشش مى کنند. به همین دلیل جمعى معتقدند باید نعمت هاى چشمگیر را ازنظر حسودان مخفى داشت که در مقام دشمنى با آن برنیایند. به همین دلیل حضرت یعقوب علیه السلام به فرزندش یوسف علیه السلام سفارش کرد که خواب خود را که نشانه اوج عظمت او در آینده است از برادران حسود پنهان کند.
تفسیر دیگر اینکه همه چیز دنیا در حال دگرگونى و زوال است؛ امروز ممکن است همه درباره شخص معینى تعریف و تمجید کنند و نعمت هاى الهى را براى او کامل بدانند و بگویند: خوشا به حال او که مشمول چنین نعمتهایى است؛ اما چیزى نمى گذرد که دگرگونى هاى طبیعت دنیا، دامان او را مى گیرد.
نمونه این مطلب در داستان قارون، آمده است. .قرآن مجید مى فرماید: «(روزى قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها که خواهان زندگى دنیا بودند گفتند: «اى کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به راستى که او بهره عظیمى دارد! (79 قصص)» اما هنگامى که عذاب الهى آن مغرورِ خودخواهِ خودبرتربین را فرا گرفت وقصرهایش در درون خاک مدفون شدند، گفتند: «آنها که دیروز آرزو می‏کردند بجای او باشند (هنگامی که این صحنه را دیدند) گفتند: وای بر ما گوئی خدا روزی را بر هر کس از بندگانش بخواهد گسترش می‏دهد، یا تنگ می‏گیرد، اگر خدا بر ما منت ننهاده بود ما را نیز به قعر زمین فرو می‏برد! ای وای گوئی کافران هرگز رستگار نمی‏شوند! (82 قصص)»
احتمال سومى در تفسیر این جمله نیز داده شده است که ما آن را چندان مناسب نمى دانیم و آن اینکه هرگاه مردم شخص یا چیزى را بستایند، افراد شورچشم در میان آنها ممکن است چشم بزنند و سبب زوال آن شوند.

حکمت 285 نهج البلاغه: ضرورت استفاده از فرصت ها
(اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): کُلُّ مُعَاجَلٍ یَسْأَلُ الْإِنْظَارَ وَ کُلُّ مُؤَجَّلٍ یَتَعَلَّلُ بِالتَّسْوِیفِ.
و درود خدا بر او، فرمود: آنان که وقتشان پایان یافته خواستار مهلتند، و آنان که مهلت دارند کوتاهى مى ورزند.

شرح حکمت:
امام علیه السلام در این گفتار برخی از مردم را به دو گروه تقسیم مى کند: گروهى که مهلت آنها سرآمده؛ یا پیر و ناتوانند، یا بیمار و در آستانه مرگ و یا مستحق مجازاتند. اینها از خداوند متعال و یا از خلق خدا تقاضاى مهلت مى کنند تا خطاهاى خود را جبران نمایند در حالى که زمانى طولانى فرصت در اختیار داشته و کارى نکرده اند. قرآن مجید درباره این افراد مى فرماید: «(آنها همچنان به راه غلط خود ادامه مى دهند) تا زمانى که مرگ یکى از آنها فرا رسد مى گوید: پروردگارا! مرا بازگردان شاید در آنچه ترک (و کوتاهى) کرده ام عمل صالحى انجام دهم. (99 و 100 مومنون)»
گروه دوم کسانى هستند که براى هرگونه اعمال نیک یا جبران گناهان گذشته فرصت دارند؛ ولى با این حال از فرصت خود استفاده نمى کنند و پیوسته امروز و فردا مى نمایند. اینها همان کسانى هستند که امام سجاد علیه السلام در دعاى ابوحمزه، گویا از زبان آنان سخن مى راند و عرضه مى دارد: «(خداوندا!) من به واسطه تعلل و تسویف (امروز و فردا کردن) و آرزوهاى دور و دراز، عمرم را بر باد دادم.»
امام صادق علیه السلام مى فرماید: « تأخیر انداختن توبه نوعى غرور و فریفتگى و امروز و فردا کردن مایه حیرت و سرگردانى است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله خطاب به ابوذر می فرمایند: «اى ابوذر از امروز و فردا کردن به سبب آرزوها بپرهیز. تو مسئول کار امروزت هستى نه کار فردا. اگر فردایى در کار بود فردا نیز چنان باش که امروز بودى و اگر فردایى در کار نباشد پشیمان بر کوتاهى هاى امروزت نخواهى شد (زیرا کوتاهى نکرده اى).»

حکمت 284 نهج البلاغه: دانایی و مسئولیت
(علمى، اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): قَطَعَ الْعِلْمُ عُذْرَ الْمُتَعَلِّلِینَ.
و درود خدا بر او، فرمود: علم و آگاهى، راه را بر (بهانه جویان و) آنها که تعلّل مى ورزند بسته است.

شرح حکمت:
از آنجا که افرادى آگاهانه از انجام وظایف الهى و وجدانى خود سربازمى زنند، امام علیه السلام به آنها هشدار مى دهد که علم و آگاهى، راه عذر را بر این افراد بسته است.
واقعیت آن است که گروهى از مردم ناآگاهانه گرفتار کارهاى خلاف مى شوند؛ اما گروه دیگرى مى دانند و بهانه جویى مى کنند و پیوسته شانه از زیر بار مسئولیت خالى مى نمایند. گاه به گمان اینکه خداوند غفور و رحیم است و گناه آنها را مى بخشد و گاه به این بهانه که علم آنها قطعى و یقینى نیست و گاه سعى مى کنند علم خود را به فراموشى بسپارند و خود را به نادانى بزنند. همه اینها در پیشگاه خدا مسئولند و بهانه جویى ها هرگز عذرى براى آنها نزد خدا درست نخواهد کرد.

حکمت 283 نهج البلاغه: خطای عوام و کوتاهی خواص
(اجتماعى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): جَاهِلُکُمْ مُزْدَادٌ وَ عَالِمُکُمْ مُسَوِّفٌ.
و درود خدا بر او، فرمود: (شما چگونه جمعیتى هستید که) افراد نادانتان پیوسته بر اعمال خلاف خود مى افزایند و دانشمندانتان امروز و فردا مى کنند.

شرح حکمت:
امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه خود که جنبه گله و اظهار ناراحتى از مردم آن زمان و اطرافیانش دارد و در عین حال بر بسیارى از مردم هر عصر و زمان صادق است.
آنها که نادانند براثر نداشتن بصیرت به راه خلاف افتاده اند و آنهایى که عالم هستند گرفتار تردید و ضعف تصمیم گیرى و اراده هستند و به همین دلیل جامعه شما از درون تهى شده است. این در حالى است که عالمان باید قدوه و اسوه باشند و راه تهذیب نفس واصلاح جامعه را به مردم نشان دهند و جاهلان نیز باید از نور علم عالمان بهره گیرند و در مسیر اصلاح خویش و جامعه خود باشند.
در کتاب تمام نهج البلاغه این جمله به شکل دیگرى نقل شده که حضرت مى فرمایند: «دانشمندانشان (در آن زمان) منافقند و قاریان قرآن شان ریاکار وجاهلانشان امروز و فردا مى کنند و پیوسته بر اعمال خود مى افزایند.»
یکى از خطرناک ترین وسوسه هاى نفس و شیطان مسئله تسویف است؛ یعنى انسان به اشتباهات و خطاهاى خود واقف مى شود؛ ولى پیوسته امروز وفردا مى کند تا فرصت ها مى گذرند. یا اسباب اطاعت فراهم است؛ ولى در استفاده از آن تأخیر مى اندازد تا فرصتها از دست مى روند. امام باقر علیه السلام مى فرمایند: «از تسویف بپرهیز که دریایى است که گروه (زیادى) در آن غرق مى شوند.»

شهادت امام رضا علیه السلام تسلیت باد.

حکمت 282 نهج البلاغه: علت بی اثر بودن موعظه
(اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ.
و درود خدا بر او، فرمود: میان شما و موعظه، پرده اى از غفلت (و غرور) وجود دارد (که مانع تأثیر آن است.)

شرح حکمت:
در جهانى که زندگى مى کنیم هم واعظان بسیارند و هم موعظه ها؛ تاریخ پیشینیان، واعظ بسیار گویایى است، حوادثى که در طول تاریخ رخ مى دهد و دگرگونى قدرتها، سرنگونى دولت ها و از کار افتادن قهرمانان و فقر گروهى از ثروتمندان، هرکدام واعظى هستند، حتى مردگان که همه روزه مى بینیم بر دوش بستگان و عزیزانشان به سوى دیار خاموشان برده مى شوند ـ به فرموده امیرمؤمنان على علیه السلام ـ بهترین واعظانند. کاخهاى ویران شده شاهان مقتدر و قصرهاى آباد آنها همه در حال وعظند. در کلام امام موسى بن جعفر علیه السلام خطاب به هارون ـ که درخواست موعظه کرده بود ـ آمده است: «هرچیزى را که در گرد خود مى بینى همه داراى موعظه است»؛ با این حال چرا این موعظه هاى بسیار قوى در دلهاى گروهى تأثیر نمى گذارد؟ قطعاً دلیلى دارد؛ امام علیه السلام در این بیان کوتاه به یکى از مهمترین آنها اشاره مى کند و مى فرماید: «حجاب غفلت، جلوى تأثیر اندرزها را مى گیرد.» سرچشمه این غفلت ممکن است هوا و هوس هاى نفسانى و شهوت و زرق و برق دنیا و یا وسوسه هاى شیطانى جن و انس باشد. قرآن مجید مى فرماید: «پس مبادا زندگانى دنیا شما را بفریبد، و مبادا (شیطان) فریبکار شما را به (کرم) خدا مغرور سازد! (5 فاطر)»

حکمت 281 نهج البلاغه: برترى عقل بر امور حسی
(علمى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لَیْسَتِ الرَّوِیَّةُ کَالْمُعَایَنَةِ مَعَ الْإِبْصَارِ فَقَدْ تَکْذِبُ الْعُیُونُ أَهْلَهَا وَ لَا یَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ.
و درود خدا بر او، فرمود: اندیشه کردن و از عقل یارى خواستن، مانند دیدن با چشمها نیست، که چشم گاهى به صاحب خود دروغ مى گوید؛ اما عقل (سلیم)، به هر کسى که از او نصیحت بخواهد خیانت نمى کند.

شرح حکمت:
امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه به خطاى حسّ اشاره مى کند که گاه منشأ مشکلات عظیمى مى گردد، به همین دلیل ما باید پیوسته خطاهاى حس را از طریق عقل اصلاح کنیم. مبادا خطاهاى حسى، ما را به کارهایى که خلاف وظیفه و مسئولیت ما وخلاف رضاى خداست بکشاند. درست است که عقل نیز گاه خطا مى کند و انسان، معصوم نیست؛ ولى به هر حال وسیله خوبى براى اصلاح خطاهاى حس محسوب مى شود.
از این کلام حکیمانه مى توان نتیجه گرفت که هرگز نباید به کار شعبده بازان وساحران دلخوش کرد و فریب کارهاى آنها را خورد، هر چند با حسّ خود، کار خارق العاده اى از آنها ببینیم. هنگامى که اعمال آنها را با نیّت هاى سوء وادعاهاى باطلشان در کنار هم قرار مى دهیم اینجاست که عقل ما حسّ ما را تکمیل مى کند. یا هنگامى که مى بینیم دشمن قرآنها را بر سر نیزه کرده و دم از داورى قرآن مى زند در حالى که آثار سوء نیت و ستمگرى از سابقه آنها کاملا هویداست باید به حکم عقل تن دَر دهیم و آن را یک نیرنگ بنامیم.

حکمت 280 نهج البلاغه: یاد قیامت و آمادگى
(اعتقادى، اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ تَذَکَّرَ بُعْدَ السَّفَرِ اسْتَعَدَّ.
و درود خدا بر او، فرمود: هر کس که دورى سفر (آخرت) را به خاطر داشته باشد خود را آماده مى سازد.

شرح حکمت:
در حکمت 77 نیز امام علیه السلام می فرمایند: «آه از کمى زاد و توشه و طولانى بودن راه و دورى سفر.»
در روایتی آمده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رو به یارانش کرد و فرمودند: مَثَل من و شما و دنیا همچون جمعیتى است که از یک بیابان خشک و خالى عبور مى کردند و به جایى رسیدند که نمى دانستند آنچه را پیمودند بیشتر است یا آنچه تا مقصد باقى مانده است؟ در حالى که زاد و توشه آنها تمام شد و مرکب آنها از راه ماند و در میان این بیابان خشک و خالى، سرگردان ماندند؛ نه زادى داشتند و نه مرکبى، ازاینرو به هلاکت یقین پیدا کردند. در این هنگام مردى نمایان شد که لباس خوبى بر تن داشت وقطرات آب از سر و رویش مى چکید. گفتند: به یقین این شخص از سرزمین آباد و پرآبى مى آید و احوال او نشان مى دهد که راه به آنجا نزدیک است. هنگامى که آن مرد به آنها رسید و حال ایشان را مشاهده کرد به آنها گفت: اگر شما را به محلى پرآب و باغ هاى سرسبز راهنمایى کنم چه مى کنید؟ گفتند: هرگز با تو مخالفت نخواهیم کرد. گفت: با خدا عهد و پیمان ببندید که چنین خواهد بود. آنها عهد و پیمان بستند و آن مرد آنها را به محلى پرآب و باغهایى سرسبز هدایت کرد. هنگامى که به آنجا رسیدند مقدار کمى در آنجا ماندند سپس آن مرد به آنها گفت: برخیزید و آماده شوید به سوى باغ هایى که از این باغ ها پربارتر وآبى که از این آب گواراتر است برویم. بسیارى از آنها گفتند: ما باور نمى کنیم به چنان سرزمینى برسیم؛ ولى گروه اندکى از آنها گفتند: مگر شما با این مرد عهد و پیمان نبستید که مخالفت نکنید؟ آنچه در آغاز گفته بود به حقیقت پیوست و بقیه گفتار او مانند آن است که در آغاز گفته. این گروه اندک، همراه آن مرد حرکت کردند و او آنها را به باغ هایى سرسبزتر و آبهایى گواراتر رساند؛ ولى آن گروه اول که مخالفت کرده بودند در همان شب دشمنانى به آنها حمله کرده و صبحگاهان عده اى کشته و عده اى اسیر شده بودند.

حکمت 279 نهج البلاغه: تقدم واجبات بر مستحبات
(عبادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا أَضَرَّتِ النَّوَافِلُ بِالْفَرَائِضِ فَارْفُضُوهَا.
و درود خدا بر او، فرمود: هنگامى که نافله ها (مستحبات) به فرائض (واجبات) زیان رساند، آنها را ترک گویید.

شرح حکمت:
این نکته قابل توجه است که دلیل رها کردن واجبات و پرداختن به مستحبات مى تواند علاقه خاص انسان به آن مستحب باشد؛ خواه به سبب آنکه عامه مردم آن را بیشتر مى پسندند؛ مانند شرکت در ساختن مؤسسات خیریه نسبت به پرداختن وجوهات شرعیه، یا به سبب اینکه انجام آن مستحب نشاط آور است ولى انجام آن واجب چندان نشاطى ندارد؛ مانند سفرهاى زیارتى مخصوصاً با کاروان هاى مرفه که انسان را به نشاط مى آورد؛ ولى هرگاه بخواهد نمازهاى قضاى واجب را به جا بیاورد ملالت پیدا مى کند و شاید بعضى از عوام نیز چنین پندارند که واجبات ثوابى ندارد، چون وظیفه انسان است؛ ولى مستحبات ثواب فراوانى دارد غافل از اینکه ثواب واجبات بسیار بیشتر است؛ و امثال این موارد.

حکمت 278 نهج البلاغه: اهمیت مداومت در کارها
(اخلاقى، تربیتى)

وَ قَالَ (علیه السلام): قَلِیلٌ تَدُومُ عَلَیْهِ أَرْجَى مِنْ کَثِیرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ.
و درود خدا بر او، فرمود: کار کمى که (با نشاط) آن را ادامه دهى امیدبخش تر از کار زیاد و خسته کننده است.

شرح حکمت:
امام علیه السلام در حکمت 444 نیز مى فرمایند: «کار کمى که دوام یابد بهتر از کار زیادى است که خسته کننده باشد.»
رسول خدا صلی الله علیه وآله مى فرمایند: «روح انسان کسل مى شود و شما نمى دانید چه اندازه توان و تحمل دارید. باید به سراغ عبادتى بروید که توان آن را دارید و بر آن تداوم یابید، زیرا محبوب ترین کارها عملى است که ادامه داشته باشد، هرچند کم باشد.»