رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۱۴۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اللهم عجل لولیک الفرج» ثبت شده است

حدیث شماره ۲۲ کتاب عقل و جهل اصول کافی

حضرت صادق علیه السلام فرمود: حجت خدا بر بندگان پیغمبر است و حجت میان بندگان و خدا عقل است.

حدیث شماره ۲۱ کتاب عقل و جهل اصول کافی

حضرت باقر علیه السلام فرمود: چون قائم ما قیام کند خداوند دست رحمتش را بر سر بندگان گذارد پس عقولشان را جمع کند (تا پیروى هوس نکنند و با یکدیگر اختلاف نورزند) و در نتیجه خردشان کامل شود (متانت و خود نگهدارى شان کامل شود.)

حدیث شماره ۲۰ کتاب عقل و جهل اصول کافی 

ابن سکیت گوید به امام هادی علیه السلام عرض کردم: چرا خدا حضرت موسى را با وسیله عصا و ید بیضا و ابزار ابطال جادو فرستاد و حضرت عیسى را با وسیله طبابت و حضرت محمد را که بر او و خاندانش و پیغمبران درود باد به وسیله کلام و سخنرانى؟ حضرت فرمود: هنگامی که خدا موسى علیه السلام را مبعوث کرد جادوگرى بر مردم آن زمان غلبه داشت پس او از طرف خدا چیزى آورد که مانندش از توانائى آنها خارج بود و به وسیله آن جادوى آنها را باطل ساخت و حجت را بر ایشان ثابت کرد. و عیسى علیه السلام را در زمانى فرستاد که فلج و زمینگیرى زیاد شده بود و مردم نیاز به طب داشتند پس او از جانب خدا چیزى آورد که مانندش را نداشتند پس به اجازه خدا مردگان را زنده کرد و کور مادرزاد و پیس را درمان نمود و حجت را بر ایشان ثابت کرد. و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را در زمانى فرستاد که خطبه خوانى و سخنورى (به گمانم شعر را هم فرمود) زیاد شده بود، پس آن حضرت از طرف خدا پندها و دستوراتى شیوا آورد که گفتار آنها را باطل کرد و حجت را بر ایشان تمام نمود. ابن سکیت گفت به خدا هرگز مانند تو را ندیده ام بفرمائید در این زمان حجت خدا بر مردم چیست فرمود: عقل است که به وسیله آن امام راستگو مى شناسد و تصدیقش مى کند و دورغگو را مى شناسد و تکذیبش مى نماید. ابن سکیت گفت به خدا جواب درست همین است.

حدیث شماره ۱۹ کتاب عقل و جهل اصول کافی

اسحاق بن عمار گوید به حضرت صادق عرض کردم: قربانت گردم من همسایه اى دارم که نماز خواندن و صدقه دادن و حج رفتنش بسیار است و عیب ظاهرى ندارد فرمود: عقلش چطور است؟ گفتم: عقل درستى ندارد، فرمود: پس با آن اعمال، درجه اش بالا نمى رود.

حدیث شماره ۱۸ کتاب عقل وجهل اصول کافی

ابوهاشم گوید: خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم و از عقل و ادب گفتگو مى کردیم حضرت فرمود: اى ابوهاشم، عقل موهبت خدا است و ادب با رنج و سختى بدست آید. پس کسى که در کسب ادب زحمت کشد آن را بدست آرد و کسى که در کسب عقل رنج برد بر نادانى خویش افزاید.

حدیث شماره ۱۷ کتاب عقل و جهل اصول کافی

حضرت صادق علیه السلام فرمود: با عقل ترین مردم، خوش خلق ترین آن ها است.

حدیث شماره ۱۶ کتاب عقل و جهل اصول کافی

امیرالمومنین علیه السلام فرمود: دل های مردم نادان با طمع از جا کنده می شود و آرزو آن ها را به گرو(گان) می گیرد و نیرنگ آن ها را به دام می اندازد.

حدیث شماره ۱۵ کتاب عقل و جهل اصول کافی

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هیچگاه پیغمبر با مردم از عمق عقل خویش سخن نگفت بلکه مى فرمود: ما گروه پیغمبران مأموریم که با مردم به اندازه عقل خودشان سخن گوئیم.

حدیث شماره ۱۴ کتاب عقل و جهل اصول کافی
قسمت سوم

... پس تمام این صفات (هفتاد و پنج گانه) که لشگریان عقلند جز در پیغمبر و جانشین او و مؤمنینى که خدا دلش را به ایمان آزموده جمع نشود، اما دوستان دیگر ما برخى از اینها را دارند و متدرجاً همه را دریابند و از لشکریان جهل پاک شوند آنگاه با پیغمبران و اوصیاءشان در مقام اعلى همراه شوند و این سعادت جز با شناختن عقل و لشکریانش و دورى از جهل و لشکریانش به دست نیاید. خدا ما و شما را به فرمانبرى و طلب ثوابش موفق دارد. (در متن جنود عقل و جهل را هفتاد و پنج ذکر کرده و در توجیه هفتاد و هشت و ظاهراً بعضى به عبارت دیگر تکرار شده.)

شرح:
مقصود از جهل یا شیطان است و یا همان قوه اى که انسان را به کار زشت و گناه دعوت مى کند و وسوسه مى نماید و این در فرشتگان نیست از این جهت هیچ یک از هفتاد و پنج لشکر جهل که در این حدیث شریف نام برده شده در اختیار ایشان (فرشتگان) نیست. و انسان آنگاه از فرشته برتر شود که با وجود آنکه استعداد پذیرش این صفات زشت را دارد و آنها را متصف نگردد و آنها را در خود راه ندهد و مراد به عقل هم چنانچه در حدیث اول گفتیم قوه اى است که انسان را به فضائل و کارهاى نیک وا مى دارد و لشکریان او هم در برابر لشکریان جهل صف کشیده و همیشه نفس انسان میدان معرکه و محل زد و خورد و کارزار این دو صف مى باشد.

حدیث شماره ۱۴ کتاب عقل وجهل اصول کافی
قسمت دوم

... و خردمندى و ضد آن بى خردى؛ و خاموشى و ضد آن پرگوئى؛ و رام بودن و ضد آن گردن کشى؛ و تسلیم حق شدن و ضد آن تردید کردن؛ و شکیبایى و ضد آن بى تابى؛ و چشم پوشى و ضد آن انتقام جوئى؛ و بى نیازى و ضد آن نیازمندى؛ و به یاد داشتن و ضد آن بى خبر بودن؛ و در خاطر نگه داشتن و ضد آن فراموشى؛ و مهرورزى و ضد آن دورى و کناره گیرى؛ و قناعت و ضد آن حرص و آز؛ و تشریک مساعى و ضد آن دریغ و خوددارى؛ و دوستى و ضد آن دشمنى؛ پیمان دارى و ضد آن پیمانشکنى؛ و فرمانبرى و ضد آن نافرمانى؛ سرفرودى و ضد آن بلندى جستن؛ و سلامت و ضد آن مبتلا بودن؛ و دوستى و ضد آن تنفر و انزجار؛ و راستگوئى و ضد آن دروغگوئى؛ و حق و درستى و ضد آن باطل و نادرستى؛ و امانت و ضد آن خیانت؛ و پاکدلى و ضد آن ناپاکدلى؛ و چالاکى و ضد آن سستى؛ و زیرکى و ضد آن کودنى؛ و شناسایى و ضد آن ناشناسائى؛ و مدارا و رازدارى و ضد آن راز فاش کردن؛ و یک روئى و ضد آن دَغَلى؛ و پرده پوشى و ضد آن فاش کردن؛ و نماز گزاردن و ضد آن تباه کردن نماز؛ و روزه گرفتن و ضد آن روزه خوردن؛ و جهاد کردن و ضد آن فرار از جهاد؛ و حج گزاردن و ضد آن پیمان حج شکستن؛ و سخن نگهدارى و ضد آن سخن چینى؛ و نیکى به پدر و مادر و ضد آن نافرمانى پدر و مادر؛ و با حقیقت بودن و ضد آن ریاکارى؛ و نیکى و شایستگى و ضد آن زشتى و ناشایستگى؛ و خودپوشى و ضد آن خودآرائى؛ و تقیه و ضد آن بى پروائى؛ و انصاف و ضد آن جانب دارى باطل؛ و خودآرائى براى شوهر و ضد آن زنا دادن؛ و پاکیزگى و ضد آن پلیدى؛ و حیا و آزرم و ضد آن بى حیائى؛ و میانه روئى و ضد آن تجاوز از حد؛ و آسودگى و ضد آن خود را به رنج انداختن؛ و آسان گیرى و ضد آن سختى گیرى؛ و برکت داشتن و ضد آن بى برکتى؛ و تن درستى و ضد آن گرفتارى؛ و اعتدال و ضد آن افزون طلبى؛ و موافقت با حق و ضد آن پیروى از هوس؛ و سنگینى و متانت و ضد آن سبکى و جلفى؛ و سعادت و ضد آن شقاوت؛ و توبه و ضد آن اصرار برگناه؛ و طلب آمرزش و ضد آن بیهوده طمع بستن؛ و دقت و مراقبت و ضد آن سهل انگارى؛ دعا کردن و ضد آن سَر باز زدن؛ و خرمى و شادابى و ضد آن سستى و کسالت؛ و خوش دلى و ضد آن اندوهگینى؛ مأنوس شدن و ضد آن کناره گرفتن؛ و سخاوت و ضد آن بخیل بودن...

حدیث شماره ۱۴ کتاب عقل و جهل اصول کافی
قسمت اول

سماعه گوید خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم و جمعى از دوستانش هم حضور داشتند که ذکر عقل و جهل به میان آمد حضرت فرمود: عقل و لشکرش و جهل و لشکرش را بشناسید، سماعه گوید من عرض کردم قربانت گردم غیر از آنچه شما به ما فهمانیده اید نمى دانیم. حضرت فرمود: خداى عزوجل عقل را از نور خویش و از طرف راست عرش آفرید و آن مخلوق اول از روحانیین است، پس بدو فرمود: پس رو، او پس رفت؛ سپس فرمود: پیش آى، پیش آمد. خداى تبارک و تعالى فرمود: تو را با عظمت آفریدم و بر تمام آفریدگانم شرافت بخشیدم سپس جهل را تاریک و از دریاى شور و تلخ آفرید به او فرمود پس رو، پس رفت؛ فرمود پیش بیا، پیش نیامد. فرمود: گردن کشى کردى؟ او را از رحمت خود دور ساخت سپس براى عقل هفتاد و پنج لشکر قرار داد. چون جهل مکرمت و عطاء خدا را نسبت به عقل دید دشمنى او را در دل گرفت و عرض کرد پروردگارا این هم مخلوقى است مانند من. او را آفریدى و گرامیش داشتى و تقویتش نمودى، من ضد او هستم و بر او توانایى ندارم آنچه از لشکر به او دادى به من هم عطا کن. فرمود بلى مى دهم ولى اگر بعد از آن نافرمانى کردى تو را و لشکر تو را از رحمت خود بیرون مى کنم. عرض کرد خشنود شدم. پس هفتاد و پنج لشکر به او عطا کرد. و هفتاد و پنج لشکرى که به عقل عنایت کرد (و نیز هفتاد و پنج لشکر جهل) بدین قرار است:
نیکى و آن وزیر عقل است و ضد او را بدى قرار داد؛ که آن وزیر جهل است؛ و ایمان و ضد آن کفر؛ و تصدیق حق و ضد آن انکار است؛ و امیدوارى و ضد آن نومیدى؛ و دادگرى و ضد آن ستم؛ و خشنودى و ضد آن قهر و خشم؛ و سپاسگذارى و ضد آن ناسپاسى؛ و چشم داشت رحمت خدا و ضد آن یأس از رحمتش؛ و توکل و اعتماد به خدا و ضد آن حرص و آز؛ و نرم دلى و ضد آن سخت دلى؛ و مهربانى و ضد آن کینه توزى؛ و دانش و فهم و ضد آن نادانى؛ و شعور و ضد آن حماقت؛ و پاکدامنى و ضد آن بى باکى و رسوائى؛ و پارسائى و ضد آن دنیا پرستى؛ و خوش رفتارى و ضد آن بدرفتارى؛ و پروا داشتن و ضد آن گستاخى؛ و فروتنى و ضد آن خودپسندى؛ و آرامى و ضد آن شتابزدگى؛ ...

حدیث شماره ۱۳ کتاب عقل و جهل اصول کافی

امیرالمومنین علیه السلام فرمود: عقل پرده ایست پوشاننده، و فضل جمالی است هویدا؛ پس نادرستی های اخلاقت را به فضلت بپوشان و با عقلت هوست را بکش. تا دوستى تو با مردم سالم بماند و دوستى آنها با تو ظاهر گردد.

شرح:
خواهش هاى نفسانى انسان همیشه او را تهییج و به ستم و کار زشت تحریک مى کنند ولى انسان عاقل به وسیله عقلش شهوت را خاموش مى کند و روى آنها پرده مى اندازد تا از طرف آن آزارى به مردم نرسد و به راستى و حقیقت مردم را دوست داشته باشد و نیز عاقل اگر بعضى از صفات نیک را ندارد یا ناقص دارد به سبب نیکى و احسانى که به مردم مى کند جلوه اى پیدا مى کند و محبت آنها را نسبت به خود جلب مى نماید.

حدیث شماره ۱۲ کتاب عقل و جهل اصول کافی
قسمت نهم

اى هشام امیر المؤمنین علیه السلام مى فرمود: از جمله علامات عاقل این است که سه خصلت در او باشد. 1- چون از او پرسند جواب دهد 2- و چون مردم از سخن در مانند او سخن گوید 3- و نظری ارائه دهد که به مصلحت همگنان باشد. کسى که هیچ یک از این صفات ندارد احمق است. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: در صدر مجلس نباید نشیند مگر مردى که این سه خصلت یا یکى از آنها را داشته باشد و کسى که چیزی از این خصلت ها در اونباشد و در صدر نشیند، احمق است. و حسن بن على علیه السلام فرمود: حاجات خود را از اهلش خواهید عرض شد اى پسر پیغمبر اهلش چه کسانی هستند؟ فرمود: آنها که خدا در کتابش بیان کرده و یاد نموده و فرموده: «تنها صاحبان خرد متذکر می شوند (9 زمر)» و آنها خردمندانند. و على بن حسین علیهما السلام فرمود: همنشینى با خوبان موجب صلاح و آداب دانشمندان موجب افزایش عقل و فرمانبرى از حاکمان عادل کمال عزت و بهره بردارى از مال کمال مردانگى است. راهنمایی کسی که مشورت می خواهد اداى حق نعمت و خوددارى از آزاررسانی نشانه کمال عقل و مایه آسایش تن در دنیا و آخرت است.
اى هشام؛ عاقل به کسى که بترسد تکذیبش کند، سخنی نمی گوید و از آنکس که بترسد مضایقه اش دارد، چیزى نمی خواهد و به آنچه توانا نیست، وعده نمی دهد و به آنچه در امیدواریش سرزنش شود، امید نمی بندد و به کارى که بترسد در آن درماند، اقدام نمی کند.

شرح :
مقصود اصلى و تکیه گاه سخن در این حدیث شریف طولانى همانا عقل و عاقل است چه در اصل سخن خود حضرت و چه در آیات کریمه اى که از قرآن استشهاد فرمود و چه در اخبارى که از اجداد بزرگوارش نقل مى فرماید حتى نکوهش اکثریت و ستایش عقلیت از این نظر است که بیشتر مردم تعقل نمى کنند و شکرگزاران مؤمن نیکوکار همواره در اقلیت اند.

حدیث شماره ۱۲ کتاب عقل و جهل اصول کافی
قسمت هشتم

... اى هشام! هر که بی نیازی و توانگرىِ بدون مال و آسایش دل از حسد و سلامت دین خواهد، باید با تضرع و زارى از خدا بخواهد که عقلش را کامل کند؛ زیرا عاقل به قدر احتیاج قناعت کند و آنکه به قدر احتیاج قناعت کند بى نیاز گردد و کسى که به قدر احتیاج قناعت نکند هرگز به بى نیازى نرسد.
اى هشام خداوند از زبان مردمى نیک کردار بازگو کرده است که آنان گفتند: «پروردگارا بعد از آنکه ما را هدایت فرمودى دل هایمان را منحرف مساز و ما را از نزد خویش رحمتى بخشاى که تو بخشاینده اى (8 آل عمران)» زیرا دانستند که دل ها منحرف مى شوند و به [دوران] کورى و گمراهى خویش بر می گردند. همانا از خدا نترسد کسى که از جانب خداوند خردمند نگردد و کسى که از جانب خدا خرد نیابد دلش بر شناختى استوار گره نخورد. شناختى که آن را ببیند و حقیقت آن را در دلش بیابد؛ و هیچ کس چنین نباشد مگر کسى که گفتارش با کردارش بخواند و نهانش با آشکارش موافق باشد؛ زیرا خدایى که اسمش مبارک است بر عقل درونى پنهان، جز به ظاهرى که از باطن حکایت کند دلیلى نگذاشته است.
اى هشام امیر المؤمنین علیه السلام مى فرمود: خدا با چیزى بهتر از عقل پرستش نشود و عقل انسان کامل نیست مگر آنکه چند صفت در او باشد: مردم از کفر و شرش در امان و به نیکى و هدایتش امیدوار باشند، زیادى مالش را بخشیده و زیاده گو نباشد، بهره او از دنیا مقدار قوتش (خوراک روزانه) باشد و تا زنده است از دانش سیر نشود، در نزد او ذلت با خدا محبوب تر از عزت با غیرخدا باشد و تواضع را از شرافت دوست تر دارد، نیکى اندک دیگران را زیاد و نیکى بسیار خود را اندک شمارد، همه مردم را از خود بهتر و خود را از همه بدتر داند و این تمام مطلب است.
اى هشام عاقل دروغ نگوید اگر چه دلخواه او باشد.
اى هشام کسى که جوانمردی ندارد دین ندارد و کسى که عقل ندارد جوانمردى ندارد و با ارزش ترین مردم کسى است که دنیا براى او ارزش و منزلتى نداشته باشد. بدانید که پیکرهاى شما بهایى جز بهشت ندارد پس آنها را به غیر از بهشت نفروشید...

حدیث شماره ۱۲ کتاب عقل و جهل اصول کافی
قسمت هفتم

... اى هشام چگونه کردارت نزد خدا پاک باشد در حالی که دلت تو را از فرمان پروردگار باز داشته و علیه عقلت از هوست فرمان برده باشى.
اى هشام صبر بر تنهائى، نشانه قوت عقل است. کسى که از خدا خردمندى گرفت از اهل دنیا و دنیاطلبان کناره گیرد و به آنچه نزد خداست بپردازد و خدا انیس وحشت او و یار تنهائى او و اندوخته او هنگام تنگدستى و عزیز کننده اوست، بدون فامیل و تبار.
اى هشام حق (حقیقت) براى فرمانبردارى از خدا نصب شده است، و نجات میسر نشود جز به فرمانبردارى و فرمانبردارى با علم و علم با آموزش به دست آید، و آموزش به عقل وابسته است، و علم جز از دانشمند الهى به دست نیاید، و شناختن علم به وسیله عقل است.
اى هشام کردار اندک از عالم چند برابر پذیرفته شود و کردار زیاد از هواپرستان و نادانان پذیرفته نگردد.
اى هشام همانا عاقل به کم و کاست دنیا و داشتن حکمت خشنود است ولی با کم کاست حکمت و رسیدن به دنیا خشنود نیست؛ از این رو تجارتشان سودمند گشته است.
اى هشام همانا خردمندان زیاده بر احتیاج از دنیا را کنار نهادند تا چه رسد به گناهان؛ با اینکه ترک دنیا فضیلت است و ترک گناه لازم.
اى هشام عاقل به دنیا و اهل دنیا نگریست و دانست که دنیا جز با زحمت دست ندهد و به آخرت نگریست و دانست که آن هم جز با زحمت به دست نیاید، پس با زحمت در جستجوى پاینده تر آن برآمد (یعنى چون دید به دست آوردن دنیا و آخرت هر دو احتیاج به زحمت دارد با خود گفت چه بهتر که این زحمت را در راه تحصیل آخرت پاینده متحمل شوم).
اى هشام! خردمندان به دنیا بى رغبتند و به آخرت مشتاق؛ زیرا مى دانند که دنیا طالب است و مطلوب .و آخرت نیز طالب است و مطلوب؛ پس هر که آخرت را طلب کند، دنیا در طلب او برآید تا او روزى خود را از آن به تمام و کمال دریافت دارد و هر که دنیا را طلب کند، آخرت در طلب او برآید و مرگ به سراغش آید و دنیا و آخرتش را بر او تباه گرداند...

حدیث شماره ۱۲ کتاب عقل و جهل اصول کافی
قسمت ششم

... اى هشام لقمان به پسرش گفت: حق را گردن نه تا عاقلترین مردم باشى، همانا زیرکى در برابر حق ناچیز است؛ پسر عزیزم دنیا دریاى ژرفى است که خلقى بسیار در آن غرقه شدند (اگر از این دریا نجات مى خواهى) باید کشتیت در این دریا تقواى الهى و آکنده آن ایمان و بادبانش توکل و ناخدایش عقل و رهبریش دانش و لنگرش شکیبائى باشد.
اى هشام براى هر چیز رهبرى است و رهبر عقل اندیشیدن و رهبر اندیشیدن خاموشى است و براى هر چیزى مرکبى است و مرکب عقل تواضع است و براى نادانى تو همین بس که مرتکب کارى شوى که از آن نهى شده اى.
اى هشام خدا پیغمبران و رسولانش را به سوى بندگان نفرستاد مگر براى آنکه از خدا خردمند شوند (یعنى معلومات آنها مکتسب از کتاب و سنت باشد نه از پیش خود) پس هر که نیکوتر پذیرد معرفتش بهتر است و هر که به فرمان خدا داناتر باشد عقلش نیکوتر است و کسی که عقلش کاملتر است مقامش در دنیا و آخرت بالاتر است.
اى هشام خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و حجت پنهان، حجت آشکار رسولان و پیغمبران و امامان علیهم السلام هستند و حجت پنهان عقل مردم است.
اى هشام عاقل کسى است که حلال او را از سپاسگزارى باز ندارد و حرام بر صبرش چیره نشود.
اى هشام هر که سه چیز را بر سه چیز مسلط سازد به ویرانى عقلش کمک کرده است: آنکه پرتو فکرش را با آروزى درازش تاریک کند و آنکه شگفتی هاى حکمتش را با گفتار بیهوده اش نابود کند و آنکه پرتو اندرز گرفتن خود را با خواهش هاى نفسش خاموش نماید (هر که چنین کند) گویا هوس خود را بر ویرانى عقلش کمک داده و کسى که عقلش را ویران کند دین و دنیاى خویش را تباه ساخته است...

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف

تکلیف خودت رو با خودت مشخص کن!

واعظ: حجت الاسلام دانشمند

فایل صوتی

حدیث شماره ۱۲ کتاب عقل و جهل اصول کافی
قسمت پنجم

...اى هشام سپس خداوند از صاحبان عقل به نیکوترین وجه یاد نموده و ایشان را به بهترین زیور آراسته و فرموده «(خدا) دانش و حکمت را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) می‏دهد، و به هر کس دانش داده شود، خیر فراوانی داده شده است. و جز خردمندان، (این حقایق را درک نمی‏کنند، و) متذکر نمی گردند. (269 بقره)» و فرموده «و استواران در دانش [و چیره دستان در بینش] می گویند: ما به همه آن ایمان آوردیم، همه از طرف پروردگار ماست. و جز صاحبان عقل، متذکر نمی‏شوند (و این حقیقت را درک نمی‏کنند.) (7 آل عمران)» و فرموده «مسلما در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و رفت شب و روز، نشانه‏ های (روشنی) برای صاحبان خرد و عقل است. (190 آل عمران)» و فرموده « آیا کسی که می داند آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده حق است همانند کسی است که نابیناست؟! تنها صاحبان اندیشه متذکر می‏شوند! (19 رعد)» و فرموده «[آیا چنین انسان کفران کننده ای بهتر است] یا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می‏ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است، بگو آیا کسانی که می‏دانند با کسانی که نمی‏دانند یکسانند؟ تنها صاحبان خرد متذکر می‏شوند! (9 زمر)» و فرموده «این کتاب پربرکتی است که آن را بر تو نازل کرده ایم تا آیاتش را تدبّر کنند و خردمندان متذکّر شوند. (29 ص)» و فرموده «ما به موسی هدایت بخشیدیم و آن کتاب را (که هدایت و پند صاحبان عقل بود) میراث بنى اسرائیل کردیم. (53 غافر)» و فرموده «و پیوسته تذکر ده، زیرا تذکر برای مؤمنان سودمند است. (55 ذاریات)»
اى هشام خداى تعالى در کتابش مى فرماید «در این (کتاب) تذکری است برای آن کس که عقل دارد. (37 ق)» و فرموده (12 سوره 31) «همانا به لقمان حکمت دادیم (12 لقمان)» فرمود مقصود از حکمت عقل و فهم است...

حدیث شماره ۱۲ کتاب عقل و جهل اصول کافی
قسمت چهارم

...اى هشام خدا اکثریت را نکوهش نموده و فرموده « اگر از بیشتر مردم روی زمین پیروی کنی تو را از راه خدا گمراه می کنند (116 انعام)» و فرمود « و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است؟ قطعاً می گویند: خدا. بگو: همه ستایش ها ویژه خداست [آیا درک می کنند که همه امور به دست خداست؟ نه] بلکه بیشترشان معرفت و دانش ندارند. (25 لقمان)» و فرمود «و اگر از آنها بپرسی چه کسی از آسمان آبی نازل کرد و به وسیله آن زمین را بعد از مردنش احیا نمود؟ می‏گویند: الله، بگو ستایش مخصوص خداست، اما اکثر آنها عقل خود را به کار نمی گیرند (تا این حقیقت را دریابند.) (63 عنکبوت)»
اى هشام سپس اقلیت را ستوده و فرموده «و عده کمی از بندگانم شکرگزارند (13 سبا)» و فرموده «(و قطعاً بسیاری از معاشران و شریکان به یکدیگر ستم می کنند، به جز کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند) و اینان اندک اند. (24 ص)» و فرموده «مرد مومنی از آل فرعون که ایمان خود را پنهان می‏داشت گفت، آیا می‏خواهید کسی را به قتل برسانید بخاطر اینکه می‏گوید پروردگار من الله است؟! (28 غافر)» و فرموده «و هر که ایمان آورده در کشتی سوار کن. و گرویدگان به نوح عده قلیلی بیش نبودند. (40 هود)» و فرمود: «ولى بیشتر آنان نمى‏ دانند (55 یونس)» و فرموده «بیشترشان تعقّل نمی کنند. (63 عنکبوت)» و فرموده و بیشترشان ادراک نمی کنند...

حدیث شماره ۱۲ کتاب عقل و جهل اصول کافی
قسمت سوم

... اى هشام سپس کسانى را که تعقل نمى کنند نکوهش نموده و فرموده «و چون به ایشان گفته شود از آنچه خداوند نازل کرده است پیروى کنید، گویند خیر، ما از آنچه نیاکانمان را بر آن یافته ‏ایم پیروى مى ‏کنیم آیا اگر نیاکانشان چیزى نیندیشیده و راهى نیافته باشند [باز هم از آنان پیروى مى‏ کنند؟] (170 بقره)» و فرموده «مثال (تو) در دعوت کافران مثال کسی است که (گوسفندان و حیوانات را برای نجات از چنگال خطر) صدا می ‏زند، ولی آنها چیزی جز سر و صدا نمی ‏شنوند (و حقیقت و مفهوم گفتار او را درک نمی ‏کنند) این کافران (در حقیقت) کر و لال و نابینا هستند و لذا چیزی نمی ‏فهمند! (171 بقره)» و فرموده «و برخی از آنان به تو گوش می دهند [ولی گویا نمی شنوند] آیا تو می توانی کران را گرچه اندیشه نمی کنند، بشنوانی؟ (42 یونس)» و باز فرموده «آیا گمان می کنی بیشتر آنان [سخن حق را] می شنوند، یا [در حقایق] می اندیشند؟ آنان جز مانند چهارپایان نیستند، بلکه آنان گمراه ترند! (44 فرقان)» و فرمود «همه آنان [به صورت متحد و یک پارچه] با شما نمی جنگند مگر در آبادی هایی که دارای حصار و قلعه و دژ هستند، یا از پشت دیوارها، دلاوری آنان میان خودشان شدید است [ولی از رویارویی با شما می ترسند]، آنان را متحد و هم دست می پنداری در حالی که دل هایشان پراکنده است؛ زیرا آنان گروهی هستند که تعقّل نمی کنند. (14 حشر)» و فرموده «و خود را فراموش مى ‏کنید با اینکه شما کتاب [خدا] را مى‏ خوانید آیا [هیچ] نمى‏ اندیشید. (44 بقره)»...