رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۴۹۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نهج البلاغه» ثبت شده است

حکمت 380 نهج البلاغه: ناگهان بانگی بر آمد خواجه مُرد
(اخلاقى، معنوى)

وَ قَالَ (علیه السلام): رُبَّ مُسْتَقْبِلٍ یَوْماً لَیْسَ بِمُسْتَدْبِرِهِ وَ مَغْبُوطٍ فِی أَوَّلِ لَیْلِهِ قَامَتْ بَوَاکِیهِ فِی آخِرِهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: چه بسیار کسانى که در آغاز روز زنده بودند اما روز را به پایان نبردند و چه بسیار کسانى که در آغاز شب زندگى شان مورد غبطه مردم بود اما در پایان همان شب عزاداران به سوگشان نشستند!

شرح حکمت:
مرحوم صدوق در کتابش این کلام شریف را با اضافه پرمعنایى (ذیل وصایاى امام(علیه السلام) به فرزندش محمّد بن حنفیه) آورده است و آن این گونه است: «چون چنین است، فزونى نعمت هاى خداوند و تأخیر مجازات هاى او تو را مغرور نسازد زیرا او اگر از این ترس داشت که مجازات از دست رود قبل از مرگ به سرعت کیفر مى داد.»
قرآن مجید روشن ترین نمونه را در این زمینه در پایان سوره قصص در داستان قارون، ثروتمند بزرگ بنى اسرائیل آورده است که یک روز تمام یاران و کارگزاران خود را بسیج کرد تا ثروت او را به نمایش بگذارند به گونه اى که بسیارى از بنى اسرائیل به حال او غبطه خوردند و گفتند: «اى کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به راستى که او بهره عظیمى دارد! (79 قصص)»
ولى فردا که فرمان مرگ او از سوى خداوند صادر شد و زمین شکافت و خودش و تمام اموالش درون زمین مدفون شد آن ها که دیروز آرزوى زندگى او را مى کردند، گفتند: «واى بر ما! گویى خدا روزى را بر هرکس از بندگانش بخواهد گسترش مى دهد یا تنگ مى گیرد! اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را نیز به قعر زمین فرو مى برد! اى واى! گویى کافران هرگز رستگار نمى شوند! (82 قصص)»
در ذیل حکمت 191 مسائل مشابهى گذشت.

حکمت 379 نهج البلاغه: انواع روزى
(اقتصادى، اعتقادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): یَا ابْنَ آدَمَ الرِّزْقُ رِزْقَانِ رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ یَطْلُبُکَ فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاکَ فَلَا تَحْمِلْ هَمَّ سَنَتِکَ عَلَى هَمِّ یَوْمِکَ کَفَاکَ کُلُّ یَوْمٍ عَلَى مَا فِیهِ فَإِنْ تَکُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِکَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَیُؤْتِیکَ فِی کُلِّ غَدٍ جَدِیدٍ مَا قَسَمَ لَکَ وَ إِنْ لَمْ تَکُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِکَ فَمَا تَصْنَعُ بِالْهَمِّ فِیمَا لَیْسَ لَکَ وَ لَنْ یَسْبِقَکَ إِلَى رِزْقِکَ طَالِبٌ وَ لَنْ یَغْلِبَکَ عَلَیْهِ غَالِبٌ وَ لَنْ یُبْطِئَ عَنْکَ مَا قَدْ قُدِّرَ لَکَ.

و درود خدا بر او، فرمود: اى فرزند آدم! روزى دو گونه است یکى آن روزى که تو به دنبالش مى روى و دیگرى آن روزى که به دنبال تو مى آید و اگر به دنبالش نروى باز هم به سراغ تو خواهد آمد. بنابراین غم و اندوه تمام سال را بر همّ و غمّ امروزت اضافه مکن. غم هر روز، براى آن روز کافى است. اگر در تمام سال زنده بمانى و جزء عمر تو باشد، خداوند هر روز آنچه از روزى براى تو معین کرده است به تو مى دهد و اگر تمام آن سال جزء عمر تو نباشد، چرا غم و اندوه چیزى را بخورى که مربوط به تو نیست؟ (بدان) هیچ کس پیش از تو نمى تواند روزى تو را دریافت کند و یا آن را از دست تو بیرون ببرد و آنچه براى تو مقدر شده است بدون تأخیر به تو مى رسد.

شرح حکمت:
مشابه این کلام در حکمت 267 آمده است. درست است که انسان باید آینده نگر باشد و تنها به فکر امروز نباشد اما منظور امام (علیه السلام) این است که حریصان را از حرص زیاد بازدارد تا به بهانه تأمین آینده، شب و روز در فکر دنیا نباشند. در این زمینه توضیحات دیگرى در ذیل حکمت 267 ذکر شده است.

حکمت 378 نهج البلاغه: بخل، ریشه هر زشتی
(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْبُخْلُ جَامِعٌ لِمَسَاوِئِ الْعُیُوبِ وَ هُوَ زِمَامٌ یُقَادُ بِهِ إِلَى کُلِّ سُوءٍ.
و درود خدا بر او، فرمود: بخل، جامع تمام عیوب است و وسیله اى است که انسان را به هر بدى اى مى کشاند.

شرح حکمت:
انسان بخیل از یک سو از پرداخت حقوق شرعى امتناع کرده و سعى مى کند تا آن جا که ممکن است از آن بکاهد. از سویى دیگر در مواردى که صله رحمى ایجاب مى کند به احرام کمک نماید خوددارى مى کند و به این ترتیب جزء قاطعان رحم مى شود. از سویى دیگر به سبب علاقه فوق العاده به اندوختن مال ممکن است آلوده احتکار، رباخوارى، غش در معامله و انواع کسب هاى حرام شود. نیز براى پوشانیدن چهره واقعى خود به سراغ ریاکارى مى رود و براى این که در برابر درخواست کنندگان کمک جواب رد بدهد متوسل به انواع دروغ ها مى شود و به این ترتیب بخل، سرچشمه گناهان فراوان و عیوب بسیار خواهد بود. از طرف دیگر شخص بخیل در اعتقادات خود نیز مشکل دارد چراکه اگر سوءظن به خدا نداشت انفاق مى کرد و به وعده هاى الهى دل خوش بود. البته بخل درجاتى دارد و تمام صفاتى که گفته شد مربوط به تمام درجات نیست هرچه شدیدتر باشد آثار سوئش بیشتر است.
قرآن مجید مى فرماید: «آن ها کسانى هستند که بخل مى ورزند، و مردم را به بخل دعوت مى کنند، و آنچه را که خداوند از فضل (و رحمت) خود به آن ها داده، کتمان مى نمایند. (این عمل، در حقیقت از کفرشان سرچشمه گرفته;) و ما براى کافران، عذاب خوارکننده اى آماده کرده ایم. (37 نساء)» قابل توجه این که خداوند اینگونه افراد را جزء کافران شمرده است!
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «بخیل از خدا و مردم دور است و به آتش دوزخ نزدیک.»
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) می فرمایند: «بخل ورزیدن، مایه دشنام بسیار مى شود.» در روایتی دیگر می فرمایند: «بخل همنشین خود را خوار مى دارد و کناره گیر از خود را ارجمند مى سازد.»؛ نیز می فرمایند: «بخیل حتى مقدار کمى از دنیا را بر خود حرام مى کند ولى همه آن را در اختیار وارث مى گذارد.» در حدیثی دیگر مى فرمایند: «بخل ورزیدن درباره آنچه انسان در اختیار دارد نشانه سوءظن به معبود است.»

حکمت 377 نهج البلاغه: نه ایمن از عذاب، نه نومید از رحمت
(اعتقادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لَا تَأْمَنَنَّ عَلَى خَیْرِ هَذِهِ الْأُمَّةِ عَذَابَ اللَّهِ لِقَوْلِهِ تَعَالَى فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ وَ لَا تَیْأَسَنَّ لِشَرِّ هَذِهِ الْأُمَّةِ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ لِقَوْلِهِ تَعَالَى إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ.
و درود خدا بر او، فرمود: بهترین افراد این امت را از عذاب الهى ایمن ندانید زیرا خداوند مى‌فرماید: «جز زیان‌کاران هیچ‌کس در برابر مجازات الهى احساس امنیت نمى‌کند. (99 اعراف)» و براى بدترین افراد این امت نباید از رحمت خدا مأیوس شوید زیرا خداوند مى‌فرماید: «از رحمت خدا جز کافران مأیوس نمى‌شوند. (87 یوسف)»

شرح حکمت:
در ذیل آیه شریفه 175 سوره اعراف داستان مردى از بنى اسرائیل در تفاسیر مختلف نوشته شده است که نخست در صف مؤمنان بود و حامل آیات و علوم الهى شده بود سپس از این مسیر گام بیرون نهاد و شیطان به وسوسه او پرداخت و عاقبت کارش به گمراهى و بدبختى کشیده شد. قرآن مجید می فرماید: «و بر آن ها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم؛ ولى (سرانجام) خود را از آن تهى ساخت و شیطان درپى او افتاد، و از گمراهان شد!» مفسران نام این شخص را بلعم باعورا نوشته اند که دانشمند مهمى بود ولى سرانجام براثر دنیاپرستى منحرف گشت.
امام امیرمؤمنان(علیه السلام) می فرمایند: «کسى که خود را از عذاب الهى در امان ببیند هلاک مى شود.»
امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «هنگامى که ببینید کسى از بندگان خدا گناهان مردم را مورد توجه قرار مى دهد و گناه خود را فراموش مى کند بدانید فریب خورده (و خود را از عذاب الهى مصون دانسته است.)»

حکمت 376 نهج البلاغه: سرانجام حق و باطل
(اعتقادى)

وَ قَالَ ( علیه السلام): إِنَّ الْحَقَّ ثَقِیلٌ مَرِی ءٌ وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِیفٌ وَبِی ءٌ.
و درود خدا بر او، فرمود: حق سنگین امّا گواراست، و باطل، سبک امّا کشنده.

شرح حکمت:
این کلام را امیرمؤمنان على(علیه السلام) هنگامى بیان فرمود که عثمان تمام فرمانداران خود را از نقاط مختلف کشور اسلام گردآورى کرده بود تا درباره شکایات مردم از آن ها صحبت کند. از امیرمؤمنان على(علیه السلام) نیز در این مجلس دعوت به عمل آمد. حضرت خطاب به عثمان این جمله را بیان فرمود: «حق، سنگین اما گواراست و باطل، سبک اما بلاخیز و مرگ آور است»; سپس افزود: «واى بر تو هرگاه کسى به تو راست بگوید عصبانى مى شوى و اما اگر دروغ بگوید راضى مى گردى.»

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نیز می فرمایند: «حق، سنگین و تلخ است، و باطل، سبک و شیرین; لیکن چه بسا یک لحظه شهوت پرستى، نگرانى و حزن طولانى درپى داشته باشد.»

حکمت 375 نهج البلاغه: مراحل شکست در مبارزه
(سیاسى، نظامى، اخلاقى)

وَ عَنْ أَبِی جُحَیْفَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یَقُولُ أَوَّلُ مَا تُغْلَبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْجِهَادِ الْجِهَادُ بِأَیْدِیکُمْ ثُمَّ بِأَلْسِنَتِکُمْ ثُمَّ بِقُلُوبِکُمْ فَمَنْ لَمْ یَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً وَ لَمْ یُنْکِرْ مُنْکَراً قُلِبَ فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ وَ أَسْفَلُهُ أَعْلَاهُ.
و درود خدا بر او، فرمود: نخستین جهادی را که از دست می دهید جهاد با دست هایتان است، آنگاه جهاد با زبانتان و سپس جهاد با دل هایتان. هر که کار نیکی را در دل نستاید و کار ناپسندی در دل نکوهش نکند قلبش (شخصیتش) واژگون شود و زیر و زبر گردد.

شرح حکمت:
روشن است که ظالمان و دشمنان اسلام نخست تلاش مى کنند چراغ پرفروغ امر به معروف و نهى از منکر عملى را از مسلمانان بگیرند و اجازه ندهند کسى عملاً امر به معروف یا نهى از منکر کند مبادا موقعیت آن ها به خطر بیفتد. هنگامى که جهاد عملى را خاموش کردند به سراغ جهاد زبانى مى روند و اجازه نمى دهند کسى بر فراز منابر یا در مجامع دیگر امر به معروف و نهى از منکر کند و کسانى را که اقدام به این کار کنند تحت تعقیب قرار مى دهند و حتى در تاریخ مى خوانیم که گاه زبان بعضى از آن ها را قطع مى کردند تا نتوانند امر به معروف و نهى از منکر کنند و بساط ظالمان را متزلزل سازند مانند آنچه درباره میثم تمار، آن یار باوفا و دوست مخلص على(علیه السلام) نقل شده است.
در روایتی رسول خدا (صلى الله علیه و آله) چنین مى فرمایند: «چگونه خواهید بود هنگامى که زنان شما فاسد شوند و جوانان شما فاسق و امر به معروف و نهى از منکر را ترک کنید؟ کسى عرض کرد: اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)! آیا چنین امرى واقع مى شود؟ پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) فرمود: آرى و بدتر از این واقع خواهد شد. چگونه خواهید بود هنگامى که امر به منکر مى کنید و نهى از معروف؟ عرض کردند: اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)! آیا چنین چیزى واقع خواهد شد؟ فرمود: آرى و بدتر از این روى مى دهد. چگونه خواهید بود هنگامى که معروف را منکر و منکر را معروف (و زیبایى ها را زشت و زشتى ها را زیبا) خواهید دید؟»
در قرآن مجید نیز آمده است که یکى از کارهاى شیطان این است که زشتى ها را در نظر انسان زیبا نشان مى دهد: «و شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده، و آن ها را از راه بازداشته; و ازاین رو هدایت نمى شوند! (24 نمل)» این کار مخصوص شیاطین جن نیست بلکه شیطان هاى انسان نما نیز این کار را انجام مى دهند.

حکمت 374 نهج البلاغه: مراحل امر به معروف و نهى از منکر
(اخلاقى، اجتماعى، سیاسى)

وَ فِی کَلَامٍ آخَرَ لَهُ یَجْرِی هَذَا الْمَجْرَى وَ قَالَ (علیه السلام): فَمِنْهُمُ الْمُنْکِرُ لِلْمُنْکَرِ بِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَذَلِکَ الْمُسْتَکْمِلُ لِخِصَالِ الْخَیْرِ وَ مِنْهُمُ الْمُنْکِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِکُ بِیَدِهِ فَذَلِکَ مُتَمَسِّکٌ بِخَصْلَتَیْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَیْرِ وَ مُضَیِّعٌ خَصْلَةً وَ مِنْهُمُ الْمُنْکِرُ بِقَلْبِهِ وَ التَّارِکُ بِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَذَلِکَ الَّذِی ضَیَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَیْنِ مِنَ الثَّلَاثِ وَ تَمَسَّکَ بِوَاحِدَةٍ وَ مِنْهُمْ تَارِکٌ لِإِنْکَارِ الْمُنْکَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ یَدِهِ فَذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ إِلَّا کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ لَا یُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ کُلِّهِ کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ.

و درود خدا بر او، فرمود: (و همانند حکمت گذشته، سخن دیگرى از امام نقل شد) گروهى، منکر را با دست و زبان و قلب انکار مى کنند، آنان تمامى خصلت هاى نیکو را در خود گرد آورده اند. گروهى دیگر، منکر را با زبان و قلب انکار کرده، امّا دست به کارى نمى برند، پس چنین کسى دو خصلت از خصلت هاى نیکو را گرفته و دیگرى را تباه کرده است. و بعضى منکر را تنها با قلب انکار کرده، و با دست و زبان خویش اقدامى ندارند، پس دو خصلت را که شریف تر است تباه ساخته اند و یک خصلت را به دست آورده اند. و بعضى دیگر منکر را با زبان و قلب و دست رها ساخته اند که چنین کسى از آنان، مرده اى میان زندگان است.
(بدانید) تمام اعمال نیک و حتى جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر همچون آب دهان در برابر دریایى عمیق و پهناور است. امر به معروف و نهى از منکر نه مرگ کسى را نزدیک مى کند و نه از روزى کسى مى کاهد (و بدانید) از همه این ها مهمتر سخن حقى است که در برابر سلطان ستمگرى گفته شود (و از مظلومى در مقابل آن ظالم دفاع گردد.)

حکمت 373 نهج البلاغه: مراتب نهی از منکر
(اخلاقى، اجتماعى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً یُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْکَراً یُدْعَى إِلَیْهِ فَأَنْکَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْکَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْکَرَهُ بِالسَّیْفِ لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَ کَلِمَةُ الظَّالِمِینَ هِیَ السُّفْلَى فَذَلِکَ الَّذِی أَصَابَ سَبِیلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِیقِ وَ نَوَّرَ فِی قَلْبِهِ الْیَقِینُ.

(ابن طبرى در تاریخ خود از عبد الرحمن بن ابى لیلى فقیه نقل می کند که در حالى که با شامیان رو برو شدیم شنیدم که امام علی (علیه السلام) فرمود:)
اى مومنان! هرکس ظلم و ستمى را مشاهده کند که در حال انجام گرفتن است یا کار زشت و منکرى را ببیند که مردم را به‌سوى آن فرامى‌ خوانند اگر تنها با قلبش آن را انکار کند راه سلامت را برگزیده و گناهى بر او نیست (به شرط این‌که بیشتر از آن در توان نداشته باشد) و آن‌کس که با زبان و بیان به مبارزه برخیزد و آن را انکار کند پاداش الهى خواهد داشت و مقامش از گروه نخست، برتر است. اما آن‌کس که با شمشیر (در آنجا که راهى جز آن نیست) براى اعلاى نام خدا و سرنگونى ظالمان، به انکار برخیزد، او کسى است که به راه هدایت راه یافته و بر جاده حقیقى گام نهاده و نور یقین در قلبش تابیده است.

شرح حکمت:
نقل شده امام حسین (علیه السلام) در نامه اى به اشراف اهل کوفه چنین مرقوم داشتند: «اما بعد از حمد و ثناى الهى; شما مى دانید که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در زمان حیات خود فرمود: کسى که سلطان ظالمى را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده، پیمان الهى را شکسته، به مخالفت سنت رسول الله(صلى الله علیه وآله) برخاسته و در میان بندگان خدا به گناه و ظلم مشغول است سپس با گفتار و عمل خود با او مخالفت نکند سزاوار است که خداوند او را به سرنوشت همان ظالم گرفتار سازد و شما به خوبى مى دانید که این جمعیت (بنى امیه) اصرار بر اطاعت شیطان دارند و از اطاعت رحمن سر باز زده اند، مفاسد را آشکار ساخته و حدود الهى را تعطیل نموده اند و بر بیت المال مسلمین چنگ انداخته و حرام خدا را حلال شمرده اند و من از همه به این امر (قیام بر ضد آنان) به سبب قرابت و خویشاوندى با رسول خدا(صلى الله علیه وآله) سزاوارترم.»

حکمت 372 نهج البلاغه: عوامل استحکام دین و دنیا
(علمى، اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ یَا جَابِرُ قِوَامُ الدِّینِ وَ الدُّنْیَا بِأَرْبَعَةٍ عَالِمٍ مُسْتَعْمِلٍ عِلْمَهُ وَ جَاهِلٍ لَا یَسْتَنْکِفُ أَنْ یَتَعَلَّمَ وَ جَوَادٍ لَا یَبْخَلُ بِمَعْرُوفِهِ وَ فَقِیرٍ لَا یَبِیعُ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ فَإِذَا ضَیَّعَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ اسْتَنْکَفَ الْجَاهِلُ أَنْ یَتَعَلَّمَ وَ إِذَا بَخِلَ الْغَنِیُّ بِمَعْرُوفِهِ بَاعَ الْفَقِیرُ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ یَا جَابِرُ مَنْ کَثُرَتْ نِعَمُ اللَّهِ عَلَیْهِ کَثُرَتْ حَوَائِجُ النَّاسِ إِلَیْهِ فَمَنْ قَامَ لِلَّهِ فِیهَا بِمَا یَجِبُ فِیهَا عَرَّضَهَا لِلدَّوَامِ وَ الْبَقَاءِ وَ مَنْ لَمْ یَقُمْ فِیهَا بِمَا یَجِبُ عَرَّضَهَا لِلزَّوَالِ وَ الْفَنَاءِ.

و (درود خدا بر او،) به جابر بن عبد اللَّه انصارى فرمود:
اى جابر استوارى دین و دنیا به چهار چیز است: عالمى که به علم خود عمل کند، و جاهلى که از آموختن سرباز نزند، و بخشنده اى که در بخشش بخل نورزد، و فقیرى که آخرت خود را به دنیا نفروشد. پس هر گاه عالم علم خود را تباه کند، نادان به آموختن روى نیاورد، هر گاه بى نیاز در بخشش بخل ورزد، تهیدست آخرت خویش را به دنیا فروشد.
اى جابر کسى که نعمت هاى فراوان خدا به او روى کرد، نیازهاى فراوان مردم نیز به او روى آورد، پس اگر صاحب نعمتى حقوق واجب الهى را بپردازد، خداوند نعمت ها را بر او جاودانه سازد، و آن کس که حقوق واجب الهى در نعمت ها را نپردازد، خداوند، آن را به زوال و نابودى کشاند.

شرح حکمت:
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «هنگامی که عالم به علمش عمل نکند مواعظ و اندرزهاى او از دل ها فرو مى ریزد آن گونه که باران از سنگ هاى سخت فرو مى ریزد (و بر آن باقى نمى ماند.)» در حدیثى دیگر می فرمایند: «از عوامل بقاء اسلام و مسلمین این است که اموال و ثروت ها به دست کسانى بیفتد که حق را در آن بشناسند و به دیگران کمک کنند، و از عوامل فناء اسلام و مسلمین این است که اموال به دست کسانى بیفتد که حق را در آن نشناسند و کمک به دیگران نکنند.» نیز می فرمایند: : «کسى که نعمت خداوند بر او فراوان و عظیم شود نیاز مردم به او شدید خواهد شد پس نعمت ها را از طریق تحمل این هزینه ها بر خود پایدار سازید و آن را در معرض زوال قرار ندهید زیرا هنگامى که نعمت (براثر ناسپاسى) زائل شود کمتر دیده مى شود که بازگردد.»
امام حسین (علیه السلام) می فرمایند: «بدانید نیازهاى مردم به شما از نعمت هاى خدا بر شماست از این نعمت ناراحت نشوید که تبدیل به نقمت خواهد شد.»

حکمت 371 نهج البلاغه: کلیدهای سعادت دنیا و آخرت
(اخلاقى، معنوى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لَا شَرَفَ أَعْلَى مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لَا عِزَّ أَعَزُّ مِنَ التَّقْوَى وَ لَا مَعْقِلَ أَحْسَنُ مِنَ الْوَرَعِ وَ لَا شَفِیعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ وَ لَا کَنْزَ أَغْنَى مِنَ الْقَنَاعَةِ وَ لَا مَالَ أَذْهَبُ لِلْفَاقَةِ مِنَ الرِّضَى بِالْقُوتِ وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْکَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ وَ تَبَوَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ وَ الرَّغْبَةُ مِفْتَاحُ النَّصَبِ وَ مَطِیَّةُ التَّعَبِ وَ الْحِرْصُ وَ الْکِبْرُ وَ الْحَسَدُ دَوَاعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِی الذُّنُوبِ وَ الشَّرُّ جَامِعُ مَسَاوِئِ الْعُیُوبِ.

و (درود خدا بر او) فرمود:
هیچ شرافتى برتر از اسلام نیست و هیچ عزتى گران بهاتر از تقوا، هیچ پناهگاهى بهتر ونگهدارنده تر از ورع (و پرهیز از شبهات) نمى باشد، هیچ شفیعى نجات بخش تر از توبه، هیچ گنجى بى نیاز کننده تر از قناعت و هیچ سرمایه اى براى از بین بردن فقر بهتر از رضا به مقدار حاجت نمى باشد. آنکس که به مقدار نیاز اکتفا کند به آسایش و راحتى همیشگى دست یافته و در سایه امن و آسایش جاى گرفته است در حالى که دنیاپرستى کلید دشواری و بلا و مَرکب رنج و گرفتاری است. حرص و تکبر و حسد، انگیزه هایى براى فرو رفتن در گناهان هستند، و شر و بدکارى، جامع تمام (این) عیب هاست.

حکمت 370 نهج البلاغه: تاکید بر تقوا و خلقت هدفدار انسان
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ رُوِیَ أَنَّهُ (علیه السلام) قَلَّمَا اعْتَدَلَ بِهِ الْمِنْبَرُ إِلَّا قَالَ أَمَامَ الْخُطْبَةِ: أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ فَمَا خُلِقَ امْرُؤٌ عَبَثاً فَیَلْهُوَ وَ لَا تُرِکَ سُدًى فَیَلْغُوَ وَ مَا دُنْیَاهُ الَّتِی تَحَسَّنَتْ لَهُ بِخَلَفٍ مِنَ الْآخِرَةِ الَّتِی قَبَّحَهَا سُوءُ النَّظَرِ عِنْدَهُ وَ مَا الْمَغْرُورُ الَّذِی ظَفِرَ مِنَ الدُّنْیَا بِأَعْلَى هِمَّتِهِ کَالْآخَرِ الَّذِی ظَفِرَ مِنَ الْآخِرَةِ بِأَدْنَى سُهْمَتِهِ.

روایت شده که کمتر اتفاق مى‌افتاد که امام علیه السلام بر منبر بنشیند و پیش از خطبه چنین نفرماید:
اى مردم! تقواى الهى پیشه کنید (و بدانید) هیچ‌کس بیهوده و عبث آفریده نشده که دائما به لهو (و سرگرمى‌هاى مختلف) بپردازد و هیچ‌کس مهمل و بى‌هدف رها نشده تا به کارهاى لغو و بى ارزش مشغول شود؛
و دنیایى که در دیده ها زیباست، جایگزین آخرتى نشود که آن را زشت مى انگارند؛
و آن فریب خورده ای که به بالاترین خواسته های خود از دنیا رسیده مانند کسی نیست که به کمترین نصیب خود از آخرت دست یافته است.

شرح حکمت:
هواى نفس، بلاى بزرگى است، گاهى دیدگاه انسان را چنان دگرگون مى سازد که زشت را زیبا و زیبا را زشت مى بیند همانگونه که قرآن مجید درباره گروهى از اقوام منحرف پیشین مى فرماید: «شیطان اعمال آن ها را در نظرشان زینت داده است. (38 عنکبوت)» و در جاى دیگر مى فرماید: «زندگى دنیا در نظر کافران زینت داده شده است. (212 بقره)»
در روایتی کمترین سهم از بهشت چنین معرفی شده است. ابوبصیر خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید، عرض کرد: فدایت شوم مرا تشویق (به بهشت) کن. امام (علیه السلام) فرمود: بوى بهشت از فاصله هزار سال به مشام مى رسد و کمترین منزلى که بهشتیان دارند منزلى است که اگر همه جن و انس را بخواهد به آن دعوت کند مى تواند از آن ها پذیرایى نماید، بى آن که چیزى از نعمت هاى او کاسته شود و کمترین مقام اهل بهشت مقام کسى است که داخل بهشت مى شود و سه باغ در برابر او نمایان مى گردد و هنگامى که در پایین ترین آن ها وارد مى شود همسران و خادمان و نهرها و میوه هاى فراوانى مى بیند و شکر و حمد خدا را به جا مى آورد. به او گفته مى شود: سر بلند کن و باغ دوم را ببین که در آن نعمت هایى است که در باغ اول نیست. عرضه مى دارد: خداوندا! این باغ را نیز نصیب من کن. مى فرماید: شاید اگر آن را به تو بدهم باز غیر آن را بخواهى. عرضه مى دارد: همین را مى خواهم، همین را مى خواهم. (و به همین ترتیب باغ دیگرى را با نعمت هاى بسیار فراوان مشاهده مى کند و شکر و سپاس خدا را بسیار به جا مى آورد.)

حکمت 369 نهج البلاغه: مهجوریت اسلام و قرآن

وَ قَالَ (علیه السلام): یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا یَبْقَى فِیهِمْ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ وَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ وَ مَسَاجِدُهُمْ یَوْمَئِذٍ عَامِرَةٌ مِنَ الْبِنَاءِ خَرَابٌ مِنَ الْهُدَى سُکَّانُهَا وَ عُمَّارُهَا شَرُّ أَهْلِ الْأَرْضِ مِنْهُمْ تَخْرُجُ الْفِتْنَةُ وَ إِلَیْهِمْ تَأْوِی الْخَطِیئَةُ یَرُدُّونَ مَنْ شَذَّ عَنْهَا فِیهَا وَ یَسُوقُونَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهَا إِلَیْهَا یَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ فَبِی حَلَفْتُ لَأَبْعَثَنَّ عَلَى أُولَئِکَ فِتْنَةً تَتْرُکُ الْحَلِیمَ فِیهَا حَیْرَانَ وَ قَدْ فَعَلَ وَ نَحْنُ نَسْتَقِیلُ اللَّهَ عَثْرَةَ الْغَفْلَةِ.

و (درود خدا بر او) فرمود:
روزگارى بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز نشانى، و از اسلام جز نامى، باقى نخواهد ماند. مسجدهاى آنان در آن روزگار آبادان، امّا از هدایت ویران است. مسجد نشینان و سازندگان بناهاى شکوهمند مساجد، بدترین مردم زمین مى باشند، که کانون هر فتنه، و جایگاه هر گونه خطاکارى اند، هر کس از فتنه بر کنار است او را به فتنه باز گردانند، و هر کس که از فتنه عقب مانده او را به فتنه ها کشانند، که خداى بزرگ فرماید: «به خودم سوگند، بر آنان فتنه اى بگمارم که انسان شکیبا در آن سرگردان ماند» و چنین کرده است، و ما از خدا مى خواهیم که از لغزش غفلت ها در گذرد.

حکمت 368 نهج البلاغه: فلسفه کیفر و پاداش
(عبادى، معنوى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَضَعَ الثَّوَابَ عَلَى طَاعَتِهِ وَ الْعِقَابَ عَلَى مَعْصِیَتِهِ ذِیَادَةً لِعِبَادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ وَ حِیَاشَةً لَهُمْ إِلَى جَنَّتِهِ.
و (درود خدا بر او،) فرمود: همانا خداوند پاداش را بر اطاعت، و کیفر را بر نافرمانى قرار داد، تا بندگان را از عذابش برهاند، و به سوى بهشت کشاند.

شرح حکمت:
اطاعت فرمان هاى پروردگار خدمتى به خداوند نیست بلکه خدمتى به خود ماست زیرا یقین داریم که تمام آن ها داراى مصالحى است که عاید ما مى شود و به تعبیر دیگر، شبیه دستورى است که طبیب به بیمار مى دهد. آیا اگر بیمار دستور طبیب را اجرا کند و سلامتى خود را بازیابد حق دارد از طبیب تقاضاى اجرتى در برابر زحمت خوردن داروهاى تلخ کند؟ فرمان هاى پروردگار درمورد واجبات و محرمات همه از این قبیل است.
بنابراین نتیجه مى گیریم که اگر خداوند پاداشى مى دهد صرفاً تفضل است، شبیه جایزه هایى که به نفرهاى اول در امتحانات مى دهند. مسلم است که آن ها خدمتى به خودشان کرده اند نه به استادشان ولى استاد براى تشویق تفضلاً جایزه اى هم به آن ها مى دهد. کلام حکیمانه مذکور نیز اشاره به همین معنا مى کند که خداوند ثواب و عقاب را بر طاعت و معصیت قرار داده است تا بندگانش را از عذاب نجات داده و به سوى بهشت سوق دهد. یعنى این ثواب و عقاب نیز مصلحتى دارد که عاید بندگان مى شود.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) می فرمایند: «هیچ کس را عملش وارد بهشت نمى سازد. عرض کردند: حتى خود شما اى رسول خدا؟! فرمود: آرى، من هم چنین هستم، مگر این که رحمت خدا شامل من شود!» و در ذیل حدیث آمده است که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دست مبارک را بر سر خود نهاد و با صداى بلند جمله بالا را بیان کرد. یعنى یقین بدانید که من هم مشمول این حکم هستم. اشاره به این که پاداش الهى به قدرى پراهمیت است که اگر بنا بود ما اجر و مزدى از خداوند طلبکار باشیم این پاداش هاى عظیم و این بهشت جاویدان بسیار فراتر از اعمال ما بود.

حکمت 367 نهج البلاغه: سرنوشت دنیا پرستان
(اخلاقى، معنوى)

وَ قَالَ (علیه السلام): یَا أَیُّهَا النَّاسُ مَتَاعُ الدُّنْیَا حُطَامٌ مُوبِئٌ فَتَجَنَّبُوا مَرْعَاهُ قُلْعَتُهَا أَحْظَى مِنْ طُمَأْنِینَتِهَا وَ بُلْغَتُهَا أَزْکَى مِنْ ثَرْوَتِهَا حُکِمَ عَلَى مُکْثِرٍ مِنْهَا بِالْفَاقَةِ وَ أُعِینَ مَنْ غَنِیَ عَنْهَا بِالرَّاحَةِ مَنْ رَاقَهُ زِبْرِجُهَا أَعْقَبَتْ نَاظِرَیْهِ کَمَهاً وَ مَنِ اسْتَشْعَرَ الشَّغَفَ بِهَا مَلَأَتْ ضَمِیرَهُ أَشْجَاناً لَهُنَّ رَقْصٌ عَلَى سُوَیْدَاءِ قَلْبِهِ هَمٌّ یَشْغَلُهُ وَ غَمٌّ یَحْزُنُهُ کَذَلِکَ حَتَّى یُؤْخَذَ بِکَظَمِهِ فَیُلْقَى بِالْفَضَاءِ مُنْقَطِعاً أَبْهَرَاهُ هَیِّناً عَلَى اللَّهِ فَنَاؤُهُ وَ عَلَى الْإِخْوَانِ إِلْقَاؤُهُ وَ إِنَّمَا یَنْظُرُ الْمُؤْمِنُ إِلَى الدُّنْیَا بِعَیْنِ الِاعْتِبَارِ وَ یَقْتَاتُ مِنْهَا بِبَطْنِ الِاضْطِرَارِ وَ یَسْمَعُ فِیهَا بِأُذُنِ الْمَقْتِ وَ الْإِبْغَاضِ إِنْ قِیلَ أَثْرَى قِیلَ أَکْدَى وَ إِنْ فُرِحَ لَهُ بِالْبَقَاءِ حُزِنَ لَهُ بِالْفَنَاءِ هَذَا وَ لَمْ یَأْتِهِمْ یَوْمٌ فِیهِ یُبْلِسُونَ.

و (درود خدا بر او،) فرمود:
اى مردم! متاع دنیا همچون گیاهان خشکیده «وبا خیز» است بنابراین از چنین چراگاهى دورى کنید. دل کندن از آن لذت بخش تر است از دل بستن و اعتماد به آن، و استفاده از آن به مقدار نیاز بهتر است از جمع کردن و انباشتن ثروت آن. کسى که از آن بسیار گردآورى کند محکوم به فقر و نیازمندى است و هر آن کس از آن بى نیازى جوید به آسایش و آرامش خود کمک کرده است. کسى که زر و زیورهاى دنیا در نظرش شگفت انگیز باشد قلب او نابینا مى شود و آن کس که به دنیاى حرام عشق ورزید، دل خود را از اندوه پر ساخته و این اندوه در اعماق قلبش بماند، اندوهى بر او چیره شود و به خود مشغولش دارد و اندوهى محزونش نماید و این ادامه یابد تا مرگ گلویش را بفشرد و در فضای گورش افکند، در حالی که شاهرگ های حیاتش بریده و نابودیش در نظر خدا و افتادن و در گور شدنش بر برادران او ناچیز و بی اهمیت باشد.
انسان مؤمن، تنها با چشم عبرت به دنیا مى نگرد، از مواهب آن به مقدار ضرورت بهره مى گیرد و آهنگ دلرباى آن را با بغض و نفرت مى شنود. هرگاه گفته شود فلان کس توانگر شد (دیرى نمى پاید که) گفته مى شود بدبخت و بى نوا گشت و هرگاه مردم از فکر بقاى او (در این جهان) شاد شوند (چیزى نمى گذرد که) خبر مرگ او آن ها را محزون مى کند. این حال دنیاى آنهاست و هنوز روزى که در آن به راستى غمگین و مأیوس شوند (روز رستاخیز) فرا نرسیده است.

حکمت 366 نهج البلاغه: آنجا که علم فرار مى کند!
(عملى، اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْعِلْمُ مَقْرُونٌ بِالْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَ الْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْهُ.
و (درود خدا بر او،) فرمود: علم با عمل همراه است، و کسى که دانست باید به آن عمل کند، چرا که علم، عمل را فراخواند، اگر پاسخش داد مى ماند وگرنه کوچ مى کند.

شرح حکمت:
در همین باره قرآن مجید مى فرماید: «سپس سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را مسخره نمودند! (10 روم)» این آیه به وضوح مى گوید: گنهکاران در عاقبت، کارشان به جایى مى رسد که آیات الهى را نیز تکذیب مى کنند بلکه آن را به سخریه مى گیرند. بنابراین اگر بخواهیم علم ما تبدیل به جهل نشود و در مبانى علمى خود تردید نکنیم باید به آنچه مى دانیم جامه عمل بپوشانیم تا علم ما تبدیل به یک علم پایدار گردد.
امیرمؤمنان(علیه السلام) در خطبه 110 مى فرمایند: «به یقین، عالمى که به غیر علمش عمل مى کند، همچون جاهل سرگردانى است که هرگز از جهل خویش بیرون نمى آید; بلکه حجّت بر او عظیم تر، حسرتش پایدارتر و سرزنش او در پیشگاه خدا سزاوارتر است.»
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در حکمت 92 مى فرمایند: «پست ترین مرحله علم آن است که تنها بر زبان باشد و برترین آن، آن است که در اعضا و ارکان وجود انسان آشکار گردد.»
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «کسى که عمل کند به چیزى که مى داند خداوند دانشى را که نمى داند به او تعلیم مى کند.»
امام على (علیه السلام) می فرمایند: «دانش مى گوید هرکس طالب من است به بهترین چیزهایى که مى داند عمل کند. سپس امام (علیه السلام) این آیه را تلاوت فرمودند: بندگان حقیقى من همان کسانى هستند که سخنان را مى شنوند و از نیکوترین آن ها پیروى مى کنند. (18 زمر)»
حضرت مسیح (علیه السلام) می فرمایند: «علمی که با آن عمل نباشد براى تو سودمند نیست و کثرت علم در صورتى که خالى از عمل باشد چیزى جز بر جهل تو نمى افزاید.»

حکمت 365 نهج البلاغه: راه خودسازی
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْفِکْرُ مِرْآةٌ صَافِیَةٌ وَ الِاعْتِبَارُ مُنْذِرٌ نَاصِحٌ وَ کَفَى أَدَباً لِنَفْسِکَ تَجَنُّبُکَ مَا کَرِهْتَهُ لِغَیْرِکَ.
و (درود خدا بر او،) فرمود: فکر به منزله آیینه اى است پاک و پند گرفتن و عبرت آموختن (از حوادث روزگار) بیم دهنده اى است خیرخواه؛ و براى ادب کردن نفس تو، همین کافى است که از آنچه از دیگران نمى پسندى (و آن را زشت مى دانى) دورى جویى.

شرح حکمت:
امیرمؤمنان (علیه السلام) مى فرمایند: «اگر کارهاى خود را با فکر آغاز کنى پایان تمام کارهاى تو خوب خواهد بود.» در حدیث دیگری مى فرمایند: «کسى که خوب بیندیشد هرگز ذلیل نمى شود.»
امام مجتبى (علیه السلام) می فرمایند: «شما را به تقواى الهى و تداوم تفکر توصیه مى کنم زیرا فکر کردن، پدر و مادر همه نیکى هاست.»

از آیات قرآن مجید استفاده مى شود که رابطه نزدیکى میان اندیشیدن و عبرت گرفتن است. در آیه 176 سوره اعراف مى فرماید: «این داستان ها را (براى آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند (وبیدار شوند.)» امیرمؤمنان على (علیه السلام) مى فرمایند: «عقل، عبرت مى گیرد و خود را با آن تقویت مى کند ولى جهل به غفلت و غرور وامى دارد.»

هیچ انسانى به کمال نمى رسد مگر این که در اصلاح عیوب خویش بکوشد ولى شناخت عیوب غالباً مشکل است. اى بسا انسان براثر حب ذات نه تنها عیب خود را نمى بیند بلکه ممکن است آن را نشانه حسن بشمارد; ولى در برابر دیگران چنین نیست; عیوب آن ها را با تمام ریزه کارى ها مى بیند و گاه زبان به انتقاد از این و آن مى گشاید.
قرآن مجید وجود دارد آن جا که مى فرماید: «آیا مردم را به نیکى (و ایمان به پیامبرى که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت مى کنید، اما خودتان را فراموش مى نمایید؟ (44 بقره)»

حکمت 364 نهج البلاغه: سوال بیهوده نکردن
(علمى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لَا تَسْأَلْ عَمَّا لَا یَکُونُ فَفِی الَّذِی قَدْ کَانَ لَکَ شُغُلٌ.
این حکمت را مفسران به دو صورت معنی کرده اند؛ و (درود خدا بر او،) فرمود:
۱-درباره آنچه تحقق یافتنی نیست سوال مکن چرا گه در آنچه تحقق یافته به اندازه کافی اسباب دل مشغولی تو وجود دارد.
۲-از آنچه هنوز رخ نداده، مپرس، که آنچه رخ داده براى مشغول ساختن تو کافى است.


شرح حکمت:
سؤال باید درباره امورى باشد که مربوط به حیات مادى یا معنوى انسان است و امورى که امکان تحقق در آن تصور شود. اما اگر کسى خود را به سؤالاتى درباره امور غیر ممکن یا بسیار نادر مشغول کند، از مسائل مهم زندگى بازمى ماند. مثلا سؤالى که اشعث بن قیس از امام على(علیه السلام) کرد و گفت: تعداد موهاى سر من چقدر است؟ یا اموری وجود دارد که وقت آن فرا نرسیده است و عجله کردن درمورد آن صحیح نیست مانند آنچه در قرآن مجید در داستان خضر و موسى(علیهما السلام) آمده است که خضر(علیه السلام) از موسى(علیه السلام) عهد گرفته بود که اگر امور عجیبى از خضر(علیه السلام) دید عجله در سؤال نکند و بگذارد تا او به موقع آن را پاسخ گوید. همچنین سؤال کردن درباره امورى که تکلیف انسان را سنگین مى کند در حالى که اگر درباره آن سؤال نشود خداوند براى آن مؤاخذه نمى کند.

رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «علم، گنجینه است و کلید این گنجینه ها سؤال است بنابراین سؤال کنید; خدا رحمت کند شما را زیرا چهار گروه درمورد سؤال اجر و پاداش الهى دارند: سؤال کنندگان، پاسخ گویان، شنوندگان و کسانى که آن ها را دوست دارند.»

حکمت 363 نهج البلاغه: نشانه های حماقت
(اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مِنَ الْخُرْقِ الْمُعَاجَلَةُ قَبْلَ الْإِمْکَانِ ، وَ الْأَنَاةُ بَعْدَ الْفُرْصَةِ.
و (درود خدا بر او،) فرمود: از نشانه های حماقت شتاب کردن در کار پیش از فراهم آمدن امکان آن؛ و درنگ کردن در آن پس از فرارسیدن فرصت آن است.

شرح حکمت:
احادیث در باب عجله و شتاب بى مورد:
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «مردم را عجله (بى جا) هلاک مى کند و اگر مردم در کارها درنگ مى کردند (و با آرامش و دقت کارها را انجام مى دادند) احدى هلاک نمى شد.»
امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرمایند: «عجول، خطاکار است هر چند (تصادفاً) پیروز شود و کسى که با تأنى (و حساب) کار مى کند به واقع مى رسد هر چند (در پاره اى از اوقات، ظاهراً) ناکام شود.» نیز می فرمایند: «کسى که بتواند خود را از چهار چیز بازدارد سزاوار است که هرگز گرفتار حادثه ناگوارى نشود. عرض کردند: آن چهار چیز چیست؟ فرمود: عجله، لجاجت، خودپسندى و تنبلى»

امام باقر(علیه السلام) مى فرماید: «کسى که تصمیم به کار خیرى گرفت باید در آن شتاب کند زیرا به هنگام تأخیر، شیطان ممکن است در آن وسوسه کند و آن را (براى همیشه) به عقب بیندازد.»
بدیهى است که هیچ گونه تضادى بین این گونه از روایات نیست. عجله مذموم در جایى است که انسان بدون فراهم شدن مقدمات و امکانات شتاب کند و نیروى خود را به هدر دهد و عجله ممدوح آن است که هرگاه تمام مقدمات و امکانات فراهم شد به تأخیر نیندازد زیرا شیاطین انس و جن ممکن است در آن موانعى ایجاد کنند.

در باب نکوهش از دست دادن فرصت ها:
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «از دست دادن فرصت ها سبب انواع غصه هاست.»
امام علی(علیه السلام) می فرمایند: «کسى که به موقع از فرصت استفاده نکند مطمئن باشد که فرصت از دست خواهد رفت.»

حکمت 362 نهج البلاغه: ترک مجادله برای حفظ آبرو
(اجتماعى، اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ ضَنَّ بِعِرْضِهِ فَلْیَدَعِ الْمِرَاءَ.
و (درود خدا بر او،) فرمود: کسى که به آبروى خود علاقه مند است باید بحث هاى لجاجت آمیز را با مردم رها کند.

شرح حکمت:
واژه «مِراء» به معناى گفتگوهاى لجاجت آمیز و توأم با خصومت به منظور پیروزى بر حریف است هر چند حق نباشد، و سرچشمه آن تعصب و لجاجت و برترى جویى است که مانع از پذیرش سخن حق مى شود.
در حکمت 31 امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرمایند: «آنکس که مِراء را عادت خویش قرار دهد هرگز از تاریکى شک به روشنایى یقین گام نمى نهد» و به یقین چنین است زیرا افرادى که اهل مِراء و جدال هستند دائماً در این فکرند که بر حریف خود غلبه یابند خواه حق باشد یا باطل و به همین دلیل ضعیف ترین ادله را براى خود حجت مى شمارند و محکم ترین دلیل رقیب را نادیده مى انگارند و به این ترتیب دائماً در بیراهه و تاریکى سیر مى کنند و صبحگاهان روشنِ یقین در زندگى آن ها هرگز ظاهر نمى شود. به همین دلیل امیرمؤمنان (علیه السلام) در حدیثی مى فرمایند: «از مِراء و خصومت بپرهیزید که دل را در برابر برادران دینى بیمار مى سازد و نفاق از آن مى روید.»
امام عسکرى(علیه السلام) مى فرمایند: « مِراء نکن که شخصیت تو را از بین مى برد و (زیاد) مزاح مکن که افراد را در برابر تو جسور مى سازد (و رعایت احترام تو را نخواهند کرد.)»
امیرمؤمنان(علیه السلام) مى فرمایند: «با شش گروه بحث توأم با جدل و مراء نکنید: شخص دانشمند، رئیس جمعیت، شخص پست، فرد بد زبان، زن (نادان) و کودک (زیرا در برابر فقیه و رئیس ناتوان خواهید شد و در برابر چهار گروه دیگر آبروى شما مى رود.)»
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «هیچ کس حقیقت ایمان را به کمال نمى رساند مگر زمانى که مراء و جدال را ترک گوید هرچند حق با او باشد.»

حکمت 361 نهج البلاغه: راه استجابت دعا
(عبادى، معنوى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا کَانَتْ لَکَ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ حَاجَةٌ فَابْدَأْ بِمَسْأَلَةِ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِهِ ( صلى الله علیه وآله ) ثُمَّ سَلْ حَاجَتَکَ فَإِنَّ اللَّهَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یُسْأَلَ حَاجَتَیْنِ فَیَقْضِیَ إِحْدَاهُمَا وَ یَمْنَعَ الْأُخْرَى.

و (درود خدا بر او،) فرمود: هرگاه حاجتى به درگاه حق داشتى، نخست با صلوات بر پیامبر(صلى الله علیه وآله و سلم) شروع کن، سپس حاجت خود را بخواه زیرا خداوند، کریم تر از آن است که دو حاجت از او بخواهند، یکى را قبول و دیگرى را رد کند.

شرح حکمت:
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «کسى که حاجتى در پیشگاه خدا دارد نخست صلوات بر محمّد و آلش بفرستد بعد حاجت خود را بخواهد سپس آن را با صلوات بر محمّد و آل محمّد پایان دهد زیرا خداوند متعال گرامى تر از آن است که دو طرف را بپذیرد و آنچه در وسط آن دو واقع شده است را نپذیرد. چون هنگامى که صلوات بر محمّد و آل محمّد فرستاده شود (به یقین) محجوب از خداوند نخواهد بود.»
خداوند، کریم است و شخص کریم هنگامى که دو چیز یا چند چیز از او بخواهند در میان آن ها تجزیه قائل نمى شود و این نشانه نهایت کرم خداوند است. البته اجابت دعا همان گونه که در روایات متعددى وارد شده، گاه به این صورت است که خداوند عین آن را به درخواست کننده مى دهد و گاه اگر آن را مصلحت نبیند، عوض آن را در دنیا یا آخرت به صورت دیگرى به او خواهد داد. در واقع هیچ دعایى نیست که به اجابت نرسد، خواه عین آن خواسته را خدا بدهد یا چیزى را به جاى آن و معادل آن یا بیشتر از آن.
در بسیارى از دعاهاى امام سجاد(علیه السلام) مى بینیم هنگامى که چیزى را از خدا مى خواست نخست صلوات و درود بر پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرستاد. این مطلب در دعای مکارم الاخلاق و صحیفه سجادیه مشهود است.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) می فرمایند: «پیوسته دعا محجوب است (و به اجابت نمى رسد) تا زمانى که صلوات بر محمّد و آل محمّد فرستاده شود.» در روایت دیگری می فرمایند: «مرا در ابتداى دعا و در وسط دعا و در آخر دعا قرار دهید. »