رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۴۹۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نهج البلاغه» ثبت شده است

حکمت 318 نهج البلاغه: پیروزی، در پرتو قدرت روحی و ایمانی
(سیاسى، نظامى)

وَ قِیلَ لَهُ بِأَیِّ شَیْ ءٍ غَلَبْتَ الْأَقْرَانَ ، فَقَالَ ( علیه السلام ) : مَا لَقِیتُ رَجُلًا إِلَّا أَعَانَنِی عَلَى نَفْسِهِ.
و درود خدا بر او، (از امام پرسیدند، با کدام نیرو بر حریفان خود پیروز شدى؟ فرمود:) کسى را ندیدم جز آن که مرا در شکست خود یارى مى داد.


سید رضى مى گوید: امام علیه السلام به این اشاره مى کند که هیبتش در دلها جاى گرفته بود و مبارزان، مقهور هیبت او مى شدند (و از پاى درمى آمدند.)

شرح حکمت:
بدون شک یکى از مهمترین عوامل پیروزى و شکست، مسئله قدرت روحیه و ضعف آن است. در آیات قرآن نیز به کرار به این نکته اشاره شده که خدا گاهى مسلمانها را به وسیله رُعبى که در دل دشمنانشان مى افتاد یارى و چیره مى کرد. خدا در مورد پیروزى لشکر اسلام در میدان نبرد مى فرماید: «و (به یاد آر) موقعى را که پروردگارت به فرشتگان وحى کرد: من با شما هستم؛ کسانى را که ایمان آورده اند، ثابت قدم دارید! به زودى در دلهاى کافران ترس و وحشت مى افکنم؛ ضربه ها را بر بالاتر از گردن (بر سرهاى دشمنان) فرود آرید! و همه انگشتانشان را قطع کنید. (12 انفال)»
رسول اکرم صلی الله علیه وآله یکى از ویژگى هاى پنجگانه خود را این مى شمارد: « خدا به وسیله ترسى که از هیبت من در دلهاى مخالفان مى افکند مرا بر آنها پیروز مى ساخت».
درباره قیام حضرت مهدى علیه السلام نیز از امام باقر علیه السلام نقل شده است: «حضرت مهدى علیه السلام به وسیله رعب و وحشتى که از هیبت او به دلهاى مخالفان مى افتد از سوى خدا یارى مى شود».

حکمت 317 نهج البلاغه: دشمنان به اختلاف در بین ما دل بسته اند
(اعتقادى، سیاسى)

وَ قَالَ لَهُ بَعْضُ الْیَهُودِ مَا دَفَنْتُمْ نَبِیَّکُمْ حَتَّى اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ فَقَالَ (علیه السلام): لَهُ إِنَّمَا اخْتَلَفْنَا عَنْهُ لَا فِیهِ وَ لَکِنَّکُمْ مَا جَفَّتْ أَرْجُلُکُمْ مِنَ الْبَحْرِ حَتَّى قُلْتُمْ لِنَبِیِّکُمْ «اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ.»
و درود خدا بر او، (شخصى یهودى به امام گفت: هنوز پیامبرتان را دفن نکرده، در باره اش اختلاف کردید، امام) فرمود: ما درباره آنچه که از (وصایای) او رسیده اختلاف کردیم، نه در خود او، امّا شما یهودیان، هنوز پاىتان پس از نجات از دریاى (نیل) خشک نشده بود که به پیامبرتان گفتید: «براى ما خدایى بساز، چنانکه بت پرستان خدایى دارند؛ موسی گفت: شما مردمى نادان هستید. (138 اعراف)»

شرح حکمت:
امام علیه السلام در این پاسخ دست روى نقطه حساسى گذاشت و آن اینکه ما درمورد پیغمبر و اصول دینمان هیچ اختلافى نداریم؛ خدا را به یگانگى مى شناسیم و پیغمبرمان را خاتم انبیا؛ ولى شما بعد از دیدن آن معجزات عجیب، شکافتن دریا و عبور توأم با سلامت از جاده اى که میان دریا نمایان شد و سپس غرق شدن فرعون و لشکرش در همان جاده براثر جمع شدن آب دریا، با این همه چشمتان که به بتهاى بت پرستان افتاد، هوس بت پرستى کردید وگفتید: اى موسى! تو هم براى ما بتى بساز مانند آنها. آرى شما در اصل توحید که مهمترین اصل دین است با پیغمبرتان به مخالفت برخاستید.
جواب امام علیه السلام به این یهودى این پیام را براى همه مسلمانان دارد که نباید اختلافاتشان را در برابر دشمن پررنگ کنند، بلکه اگر اختلافى هست آن را کمرنگ نشان دهند. به عکس آنچه امروز از بعضى از افراد نادان مى بینیم که اصرار دارند اختلافات مذهبى را به اصل اسلام و توحید وخداپرستى بازگردانند.

حکمت 316 نهج البلاغه: پیشوایى مؤمنان و تبهکاران
(اعتقادى، اقتصادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): أَنَا یَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَالُ یَعْسُوبُ الْفُجَّارِ.
و (درود خدا بر او) فرمود: من پیشواى مؤمنان هستم و ثروت پیشواى تباهکاران.

شرح حکمت:
مرحوم سیّد رضى مى فرماید: «معنى این سخن آن است که مؤمنان از من پیروى مى کنند؛ اما فاجران به دنبال ثروتند، همانگونه که زنبوران عسل از یعسوب یعنى رئیس خود پیروى مى کنند.»
از ابن عباس نقل شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به أم سلمه فرمودند: «ای امّ سلمه! گوشت على از گوشت من است و او نسبت به من به منزله هارون (برادر موسى) نسبت به موسى است جز اینکه بعد از من پیغمبرى نخواهد بود». سپس ابن عباس مى افزاید: «به زودى فتنه اى در میان مسلمانان پیدا مى شود، کسى که در آن فتنه گرفتار شود باید دو چیز را رها نکند: قرآن و على بن ابى طالب را». در پایان مى گوید: من از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم در حالى که دست على را گرفته بود مى فرمود: «على اولین کسى است که به من ایمان آورد و نخستین کسى است که روز قیامت با من مصافحه مى کند و او فاروق این امّت است؛ یعنى حق را از باطل جدا مى کند و او یعسوب و پیشواى مؤمنان است در حالى که مال، یعسوب ظالمان است».

حکمت 315 نهج البلاغه: هنرخطاطی
(علمى، هنرى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لِکَاتِبِهِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی رَافِعٍ: أَلِقْ دَوَاتَکَ وَ أَطِلْ جِلْفَةَ قَلَمِکَ وَ فَرِّجْ بَیْنَ السُّطُورِ وَ قَرْمِطْ بَیْنَ الْحُرُوفِ فَإِنَّ ذَلِکَ أَجْدَرُ بِصَبَاحَةِ الْخَطِّ.

و (درود خدا بر او) به کاتب خود، عبیدالله بن أبى رافع فرمود: مرکّب دوات خود را با گذاشتن لیقه در آن تنظیم کن و شکاف نوک قلمت را طولانى نما ومیان سطرها فاصله بینداز و فاصله بین حروف را کم کن که این به جلوه وزیبایى خط مى افزاید.

شرح حکمت:
یک نوشته خوب باید هم محتواى آن خوب باشد و هم داراى ظاهرى زیبا و آراسته باشد به همین دلیل نامه هایى که با خط بد نوشته شده باشند و کتابهایى که با چاپ نازیبا چاپ شده باشند کم ارزش خواهند بود، هر چند محتواى خوب و جالبى داشته باشند. به خصوص در زمان ما که بیش از هر زمان به زیبایى اهمیت مى دهند و سعى دارند امور مادى و معنوى را در بهترین لباس ارائه دهند. به همین دلیل امام علیه السلام در کلام بالا با ذکر جزئیات دقیق به این مطلب اشاره فرموده است. شخصیتها همیشه (چه در گذشته و چه در حال) خوش خط ترین کاتبان را براى خود انتخاب مى کنند تا نامه ها و رساله هاى آنها تأثیر بیشترى داشته باشد.

حکمت 314 نهج البلاغه: پاسخ تلافی جویانه
(سیاسى، اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ فَإِنَّ الشَّرَّ لَا یَدْفَعُهُ إِلَّا الشَّرُّ.
و درود خدا بر او، فرمود: سنگ را به همان جا که از آن آمده است، باز گردانید. زیرا بدى را جز بدى دفع نکند.

شرح حکمت:
کلام امام علیه السلام قانونى کلى در برابر افرادى است که جز با توسل به زور از کارهاى خلاف خود برنمى گردند. دشمنانى که با تمام قوا به مسلمانان حمله مى کنند جز با مقابله به مثل دست از شیطنت خود برنمى دارند. یا افراد شرور و قاتل را جز با قصاص و مقابله به مثل نمی توان کنترل کرد و این شبیه چیزى است که قرآن مجید در آیات فراوانى بیان فرموده است. (179، 190، 194 بقره، 36 توبه)
از آنچه در بالا آمد روشن مى شود هیچگونه تضادى در میان این دستور و دستورات مربوط به عفو و گذشت و حلم و مدارا و پاسخ گفتن سیئه با حسنه که در قرآن مجید و روایات اسلامى آمده وجود ندارد و هرکدام اصل و قانونى است براى محدوده اى خاص؛ آنجا که با عفو و گذشت و جبران بدى به وسیله خوبى مشکل حل مى شود اصل اساسى همان است؛ ولى آنجا که دشمن خیره سر از عفو و گذشت سوء استفاده مى کند و بر خیره سرى خود مى افزاید دستور، مقابله به مثل است نه عفو و گذشت و پاسخ دادن بدى با نیکى.
این نکته نیز قابل توجه است که تعبیر به «شر» درمورد مجازات، به معناى شر ظاهرى است؛ قصاص، ظاهرا شر است؛ ولى در باطن خیر محض مى باشد، چنانکه مقابله به مثل در مقابل دشمنان لجوج و خیره سر، خیر است.

حکمت 313 نهج البلاغه: جامعیّت قرآن
(علمى)

وَ قَالَ (علیه السلام): وَ فِی الْقُرْآنِ نَبَأُ مَا قَبْلَکُمْ وَ خَبَرُ مَا بَعْدَکُمْ وَ حُکْمُ مَا بَیْنَکُمْ.
و درود خدا بر او، فرمود: در قرآن اخبار گذشتگان و آیندگان، و احکام مورد نیاز زندگى تان وجود دارد.

شرح حکمت:
منظور از اخبار پیشینیان تاریخ انبیا و اقوام گذشته است؛ که آنها را یکجا پیش روى ما مى نهد آنگونه که گویا ما همراه آنها بوده ایم و با آنها مى زیسته ایم. منظور از حوادث آینده، مسائل مربوط به قبر و برزخ و قیامت است که در قرآن مجید به آن اشاره شده است به گونه اى که گویا ما آینده را دیده ایم و در آن زیسته ایم. منظور از جمله «وَحُکْمُ ما بَیْنَکُمْ» این است که در قرآن به همه برنامه هاى زندگى اعم از واجب، حرام، مکروه، مستحب و مباح، اشارات کلى یا جزئى شده است،
در ذیل حدیثی پس از کلام نورانى بالا جمله هایى درباره اهمیت قرآن آمده است که بسیار گویا و آموزنده است: «قرآن جدا کننده حق از باطل است و هزل و شوخى در آن راه ندارد. هر ظالمى به آن پشت کند خداوند او را دَرهم مى شکند و هرکس هدایت را از غیر قرآن بخواهد خداى متعال او را گمراه مى سازد و آن، ریسمان محکم الهى است ویادآورى مستحکم و راه راست. قرآن چیزى است که اوهام و خواسته هاى انحرافى، آن را منحرف نمى کند و زبان نااهلان، آن را مشتبه نمى سازد. دانشمندان از آن سیر نمى شوند و براثر کثرت تلاوت و مراجعه کهنه نمى گردد. شگفتى هاى آن پایان نمى پذیرد و این همان چیزى است که طایفه جن هنگامى که آن را شنیدند آن را بازنگرداندند و دَرهم نپیچیدند و گفتند: ما سخن عجیبى شنیدیم که همگان را به سوى رشد و تعالى هدایت مى کند. کسى که با قرآن سخن بگوید درست مى گوید و آنکس که به آن عمل کند مأجور است و کسى که مطابق آن حکم کند حکمش عادلانه و کسى که به سوى قرآن فرا خواند به سوى صراط مستقیم هدایت کرده است.»
درباره اهمیت قرآن مجید، هم در خود قرآن و هم در روایات اسلامى مطالب گسترده اى آمده، از جمله در نهج البلاغه در خطبه هاى فراوان، امام علیه السلام درباره اهمیت آن سخن گفته است؛ از جمله در بخش آخر خطبه 198 امام علیه السلام شرح مبسوطى که شامل 42 امتیاز مهم است براى قرآن مجید بیان مى کند و همچنین در خطبه 183 و خطبه 176 و... نیز مطالب مهمى در این زمینه آمده است.

حکمت 312 نهج البلاغه: زمان انجام مستحبات
(علمى، عبادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِضِ.
و درود خدا بر او، فرمود: دلها (ى انسانها) گاه روى مى آورد (و پرنشاط است) و گاه پشت مى کند (و بى نشاط است). آنگاه که روى مى آورد آن را به انجام نوافل و مستحبات نیز وادار کنید و آنگاه که پشت مى کند و بى نشاط است تنها به انجام فرائض و واجبات قناعت نمایید.

شرح حکمت:
پرداختن به مستحباتى که انسان آن را بر خودش تحمیل کند و هیچ حضور قلب و نشاطى در آن نباشد سبب ارتقاء روح و قرب به پروردگار و وصول به اهداف عالى نخواهد شد و چه بسا اگر مستحبات را در چنین حالى به خود تحمیل کند هم به واجبات ضرر بزند و هم حالت تنفر از مستحبات براى او حاصل شود که هر دو ضایعه بزرگى است. به بیان دیگر، روح عمل، حضور قلب و توجه به خدا و اخلاص است و این در حالى حاصل مى شود که انسان نشاط عبادت داشته باشد و به هنگام کمبود نشاط حضور قلب نیز آسیب مى پذیرد.
ازاینرو در آیه دوم سوره «ملک» مى خوانیم: «آنکس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل مى کنید، و او شکست ناپذیر وبخشنده است». در این آیه شریفه به حُسن عمل اهمیت داده شده است، نه به کثرت عمل. به همین دلیل امام صادق علیه السلام در حدیثى به این نکته توجه داده و مى فرمایند: «منظور این نیست که عمل فرد بیشتر باشد، بلکه مقصود آن است که کدامیک صحیح تر و کاملتر عمل مى کنید».
حکیمانه در حکمت 278 نیز امام فرمودند: «عمل کمى که با نشاط آن را تداوم بخشى امیدوار کننده تر از عملى است که بسیار و خسته کننده است».
در نامه 69 امیرمؤمنان على علیه السلام به «حارث همدانى» مى فرمایند: «در انجام عبادت، نفس خود را بفریب (و آن را رام ساز) و با آن مدارا کن و خویشتن را بر آن مجبور نساز، بلکه بکوش آن را در وقت فراغت و بانشاط به جا آورى مگر فرایضى که بر تو مقرر شده است که در هر حال باید آنها را انجام دهى و در موقعش مراقب آن باشى.»

حکمت 311 نهج البلاغه: نفرین امام علیه السّلام
(اعتقادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لِأَنَسِ بْنِ مَالِکٍ وَ قَدْ کَانَ بَعَثَهُ إِلَى طَلْحَةَ وَ الزُّبَیْرِ لَمَّا جَاءَ إِلَى الْبَصْرَةِ یُذَکِّرُهُمَا شَیْئاً مِمَّا سَمِعَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ( صلى الله علیه وآله ) فِی مَعْنَاهُمَا فَلَوَى عَنْ ذَلِکَ فَرَجَعَ إِلَیْهِ فَقَالَ إِنِّی أُنْسِیتُ ذَلِکَ الْأَمْرَ فَقَالَ ( علیه السلام ) : إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فَضَرَبَکَ اللَّهُ بِهَا بَیْضَاءَ لَامِعَةً لَا تُوَارِیهَا الْعِمَامَةُ.

هنگامى که امام علیه السلام وارد بصره شد انس بن مالک را خواست تا نزد طلحه و زبیر برود و آنچه را از پیامبر صلی الله علیه وآله درباره آنها شنیده بود (منظور پیشگویى پیغمبر صلی الله علیه وآله درباره ظلم آنها نسبت به على علیه السلام است) به آنها یادآورى کند (تا از مخالفت خود با على علیه السلام خوددارى کنند). انس از این مأموریت سرپیچى کرد و به نزد امام علیه السلام برگشت و گفت: من آن را فراموش کرده ام. امام علیه السلام فرمود: اگر دروغ مى گویى خدا تو را به سفیدى آشکارى (پیسى) مبتلا کند آنگونه که حتى عمامه نتواند آن را بپوشاند.
سیّد رضى مى گوید: منظور امام علیه السلام بیمارى برص است و چیزى نگذشت که لکه هاى سفید برص در سر و صورت او نمایان گشت و از آن پس هیچکس او را بى نقاب نمى دید.

شرح حکمت:
پیغمبر صلی الله علیه و آله درباره طلحه و زیبر فرموده بود که «شما به زودى با على جنگ خواهید کرد در حالى که ظالمید»

حکمت 310 نهج البلاغه: اعتماد به خدا؛ لازمه ایمان
(اعتقادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لَا یَصْدُقُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّى یَکُونَ بِمَا فِی یَدِ اللَّهِ أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِی یَدِهِ.
و (درود خدا بر او،) فرمود: ایمان هیچ بنده اى، راست نخواهد بود مگر اینکه اعتمادش به آنچه نزد خداست از آنچه در دست خود دارد بیشتر باشد.

شرح حکمت:
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مى فرمایند: «کسى که دوست دارد پرهیزکارترین مردم باشد توکل بر خدا کند و کسى که دوست دارد غنى ترین مردم باشد، به آنچه نزد خداى متعال است مطمئن تر باشد نسبت به آنچه در دست خودش است».
اشاره به اینکه خدا از یکسو رزق بندگان خود را تضمین کرده و از سوى دیگر وعده داده است که با انفاق، انسان چیزى را از دست نمى دهد، بلکه خدا پاداشى بیشتر در جنبه هاى مادى و معنوى به او مى بخشد. در آیه 268 سوره «بقره» مى خوانیم: «شیطان، شما را (به هنگام انفاق،) وعده فقر وتهیدستى مى دهد؛ و به فحشا (و زشتى ها) امر مى کند؛ ولى خدا وعده «آمرزش» و «فزونى» به شما مى دهد؛ و خدا قدرتش وسیع، و (به هرچیز) داناست. (به همین دلیل، به وعده هاى خود، وفا مى کند)».

حکمت 309 نهج البلاغه: روشن بینی مؤمن
(اخلاقى، معنوى)

وَ قَالَ (علیه السلام): اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ الْحَقَّ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ.
(و درود خدا بر او،) فرمود: از (فراست و) گمان افراد باایمان برحذر باشید، زیرا خدا حق را بر زبان (و فکر) آنها قرار داده است.

شرح حکمت:
به یقین قلب مؤمن همچون آیینه صاف و بى زنگارى است که چهره حقایق در آن منعکس مى شود و به همین دلیل گاه از آینده و از امور پنهانى موجود آگاه مى شوند. این سخن شبیه چیزى است که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده مى فرمایند: «خدا بندگانى دارد که مردم را با هشیارى خاص خود مى شناسند و از خفایاى کار آنها باخبر مى شوند» و در جاى دیگر مى فرماید: «از فراست و هشیارى افراد باایمان بپرهیزید، چراکه آنها با نور خدا نگاه مى کنند.»
هدف از بیان این مطلب مى تواند اشاره به این نکته باشد که از توطئه کردن درباره مؤمنان بپرهیزید زیرا ممکن است آنها از چهره و حرکات شما به توطئه هایتان پى ببرند و ترفندها را نقش بر آب کنند و شکست توأم با ذلت نصیبتان گردد.

حکمت 308: ره آورد دوستى پدران
(اخلاق اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَوَدَّةُ الْآبَاءِ قَرَابَةٌ بَیْنَ الْأَبْنَاءِ وَ الْقَرَابَةُ إِلَى الْمَوَدَّةِ أَحْوَجُ مِنَ الْمَوَدَّةِ إِلَى الْقَرَابَةِ.
(و درود خدا بر او،) فرمود: دوستى پدرها سبب خویشاوندى میان فرزندان شود. و خویشاوندى، به دوستى نیازمندتر است تا دوستى به خویشاوندى.

شرح حکمت:
خویشاوندان هنگامى ارزش دارند که داراى محبت باشند و هرچه پیوند خویشاوندى نزدیکتر باشد، مودت و دوستى بیشترى لازم دارد. در حالى که دوستى و محبت نیازى به خویشاوندى ندارد؛ ممکن است افراد سالها با هم دوست باشند و هیچ رابطه خویشاوندى بین آنها نباشد. درنتیجه، برترى دوستى و محبت بر خویشاوندى ثابت مى شود.

حکمت 307: اهمیت مال برای انسان
(اقتصادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): یَنَامُ الرَّجُلُ عَلَى الثُّکْلِ وَ لَا یَنَامُ عَلَى الْحَرَبِ.
(و درود خدا بر او،) فرمود: آدم داغدار (که فرزندش مرده) مى خوابد، امّا (کسی که) مال(ش) غارت شده، نمى خوابد.

شرح حکمت:
سیّد رضى مى گوید: «مفهومش این کلام آن است که انسان ممکن است بر قتل فرزندان خود صبر کند؛ اما در ربودن اموالش صبر نخواهد داشت.»

حکمت 306: نگهدارندگى أجل
(اعتقادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): کَفَى بِالْأَجَلِ حَارِساً.
(و درود خدا بر او،) فرمود: اجل و سرنوشت قطعى، براى حفظ انسان کافى است.

شرح حکمت:
شبیه همین کلام شریف به شکل دیگرى در حکمت 201 آمده و شرح لازم در آنجا گفته شده است.

حکمت 305 نهج البلاغه: تاثیر غیرت بر پاکدامنی
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَا زَنَى غَیُورٌ قَطُّ.
(و درود خدا بر او،) فرمود: انسان غیرتمند، هرگز به عمل زنا نمى پردازد (زیرا کارى که دوست ندارد دیگران در حق او کنند او در حق دیگران روا نخواهد داشت).

شرح حکمت:
امام صادق علیه السلام می فرمایند: «خدا غیور است و هر غیورى را دوست دارد و به دلیل غیرتش تمام کارهاى زشت را اعم از آشکار و پنهان تحریم کرده است».
در حدیثى آمده است که جبرئیل به پیغمبر اکرم علیه السلام خبر داد که «جعفر بن ابى طالب» صفات برجسته اى در زمان جاهلیت داشت که خداوند به سبب آن از وى قدردانى کرد. «از جمله اینکه به سبب غیرت، دامنش آلوده بى عفتى نشد وبه سبب حفظ عزتش هرگز شراب ننوشید و به سبب شخصیتش هرگز دروغ نگفت.»

حکمت 304: نیازمند، فرستاده خداست
(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ فَمَنْ مَنَعَهُ فَقَدْ مَنَعَ اللَّهَ وَ مَنْ أَعْطَاهُ فَقَدْ أَعْطَى اللَّهَ.
(و درود خدا بر او،) فرمود: نیازمندى که به تو روى آورده، فرستاده خداست؛ کسى که از یارى او دریغ کند، از خدا دریغ کرده، و آن کس که به او بخشش کند، به خدا بخشیده است.

شرح حکمت:
در آیه 11 سوره «حدید» نیز خداوند پس از آنکه در آیات پیشین، از اهمیت انفاق به نیازمندان سخن مى گوید، می فرماید: «کیست که به خدا وام نیکو دهد (و از اموالى که به او ارزانى داشته انفاق کند) تا خدا آن را براى او چندین برابر کند؟ و براى او پاداش پرارزشى است!».
در خطبه 183 امیرالمومنین علیه السلام مى فرمایند: «از شما درخواست قرض کرده در حالى که گنجهاى آسمانها و زمین به او تعلق دارد و بى نیاز و شایسته ستایش است. او خواسته است شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید.»
امام صادق علیه السلام می فرمایند: «خداى تبارک و تعالى مى فرماید: هیچ عملى نیست مگر اینکه من کسى (از فرشتگانم) را مأمور کرده ام آن را دریافت دارد، جز صدقه و کمک به نیازمندان که من خودم آن را با دست (قدرت) مى گیرم، تا آنجا که گاه مردى یا زنى یک دانه خرما یا حتى بخشى از آن را صدقه مى دهد، من آن را براى او پرورش مى دهم همانگونه که انسانها فرزند خود را پرورش مى دهند و هنگامى که روز قیامت در محضر من حاضر مى شود آن صدقه به اندازه کوه احد شده است.»

حکمت 303: ارتباط مردم با دنیا
(اخلاقى، تربیتى)

وَ قَالَ (علیه السلام): النَّاسُ أَبْنَاءُ الدُّنْیَا وَ لَا یُلَامُ الرَّجُلُ عَلَى حُبِّ أُمِّهِ.
(و درود خدا بر او،) فرمود: مردم، فرزندان دنیا هستند و آدمى را به سبب دوست داشتن مادرش سرزنش نمى‏ کنند.

شرح حکمت:
تشبیه دنیا به مادر به سبب آن است که همه چیز ما از این آب و خاک آفریده شده و در دامان این جهان متولد شده و در آن پرورش یافته ایم، بنابراین دنیا را تشبیه به مادر کردن کاملاً مناسب است.
در اینکه هدف اصلى امام علیه السلام از بیان این حقیقت چیست؟ در میان شارحان نهج البلاغه اختلاف نظر است. بعضى آن را نوعى مذمت و نکوهش نسبت به محبت دنیا شمرده اند و بعضى به عکس، محبت دنیا را امرى طبیعى مى دانند. حقیقت این است که امام علیه السلام مى خواهد بفرماید: نه از علاقه خودتان به دنیا نگران باشید و نه از علاقه دیگران نسبت به آن، چراکه پیوندى بسیار مستحکم میان شما و دنیاست. از آن بترسید که این علاقه افراطى شود و به شکل دنیاپرستى درآید.
در حدیث معروفى مى خوانیم: «کسى که دنیاى خود را براى آخرتش ترک کند از ما نیست، همچنین کسى که آخرتش را براى دنیا ترک گوید.»
قرآن مجید نیز به این حقیقت اشاره دارد و مى فرماید: «محبّت امور مادى، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسب هاى ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است؛ (تا در پرتو آن، آزمایش و تربیت شوند؛ ولى) اینها (در صورتى که هدف نهایى آدمى را تشکیل دهند،) سرمایه زندگى پست (مادى) است؛ و سرانجام نیک (و زندگىِ والا وجاویدان)، نزد خداست (14 آل عمران)». این تزئین در واقع یک تزئین طبیعى است منتها نباید انسان فقط به آن بیندیشد و در آن غرق شود. باید فراموش نکند که مطابق آنچه در ذیل آیه آمده، اینها متاع دنیاست؛ متاعى ناپایدار و گذرا. مهم سراى جاویدان و حیات ابدى است.

حکمت 301 نهج البلاغه: نماینده عقل و سخن
(اجتماعى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): رَسُولُکَ تَرْجُمَانُ عَقْلِکَ ، وَ کِتَابُکَ أَبْلَغُ مَا یَنْطِقُ عَنْکَ.
(و درود خدا بر او،) فرمود: فرستاده تو نزد دیگران بیانگر میزان عقل توست (که چه کسى را با چه شرایطى براى پیام رساندن، برگزیده اى؟)، و نامه‏ ات رساترین چیزى است که از جانب تو سخن مى‏ گوید.

شرح حکمت:
این سخن در تاریخ زندگى پیغمبر اکرم صلی اله علیه وآله و امیرمؤمنان علیه السلام و سایر اولیاء الله به خوبى دیده مى شود. رسول خدا صلی اله علیه وآله براى پیشگیرى از توطئه مشرکان مکه در حبشه، جعفر بن ابى طالب را که مردى هوشیار و شجاع بود به نمایندگى خویش همراه گروه مهاجران فرستاد. در داستان آیات برائت که مبدأ تحولى در جهان اسلام شد، آن را به وسیله على بن ابى طالب علیه السلام فرستاد و امیرمؤمنان علیه السلام در داستان حَکَمیّت اصرار داشت که ابن عباس یا مالک اشتر حکمیّت از جانب او و اصحابش را بپذیرند، هرچند افراد نادان و ظاهربین مخالفت کردند و ابوموسى را بر حضرت تحمیل کردند ودر مقابل، معاویه عمرو عاص را فرستاد که مردى بسیار حیله گر و دنیاپرست وبى ایمان بود.
در مورد اینکه نامه انسانها از عقل و درایت آنان حکایت مى کند نیز روایات زیادى از معصومان وارد شده است؛ از جمله در حدیثى از امام امیرمؤمنان علیه السلام مى خوانیم: «هنگامى که نامه اى مى نویسى بار دیگر پیش از آنکه آن را مهر و امضا کنى در آن نگاه دقیق کن، زیرا عقل خود را مهر و امضا مى کنى». در حدیث دیگرى از آن حضرت آمده است: «عقول دانشمندان در نوک قلمهاى آنهاست»

حکمت 300 نهج البلاغه: همان کس که روزی دهد حساب کشد
(اعتقادی)

وَ سُئِلَ (علیه السلام) کَیْفَ یُحَاسِبُ اللَّهُ الْخَلْقَ عَلَى کَثْرَتِهِمْ فَقَالَ (علیه السلام): کَمَا یَرْزُقُهُمْ عَلَى کَثْرَتِهِمْ. فَقِیلَ کَیْفَ یُحَاسِبُهُمْ وَ لَا یَرَوْنَهُ فَقَالَ (علیه السلام): کَمَا یَرْزُقُهُمْ وَ لَا یَرَوْنَهُ.


از امام پرسیدند چگونه خداوند با فراوانى انسان ها به حسابشان رسیدگى مى کند؟ (و درود خدا بر او،) فرمود: همان گونه که آنان را با وجود بسیار بودنشان روزى مى دهد. و باز پرسیدند چگونه به حساب انسان ها رسیدگى مى کند در حالى که مردم او را نمى بینند؟ فرمود: همان گونه که آنان را روزى مى دهد و او را نمى بینند.

شرح حکمت:
گویى سؤال کننده گمان مى کرد محاسبه خدا مانند محاسبه یک حسابدار از افراد مختلف است که براى هر یک باید مدتى وقت صرف کند و اگر تعداد آنها زیاد باشد ممکن است ماهها و سالها طول بکشد؛ ولى از قدرت خدا وحسابگرى او غافل بود. امام علیه السلام براى او مثالى زد تا به نکته اصلى مطلب که قدرت وسیع خدا بر همه چیز است پى ببرد.
همانگونه که قرآن مجید در هشت آیه مختلف قرآن فرموده است: خداوند، «سریع الحساب» است. (إِنَّ اللهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ)، (وَاللهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ)، (وَهُوَ سَرِیعُ الْحِسَابِ). در روایات اسلامى نیز مى خوانیم: «خداوند حساب همه بندگان را در زمان کوتاهى به اندازه دوشیدن گوسفند رسیدگى مى کند».

حکمت 299 نهج البلاغه: با نماز گناه را بشوی
(اعتقادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَا أَهَمَّنِی ذَنْبٌ أُمْهِلْتُ بَعْدَهُ حَتَّى أُصَلِّیَ رَکْعَتَیْنِ وَ أَسْأَلَ اللَّهَ الْعَافِیَةَ.
(و درود خدا بر او،) فرمود: گناهى که پس از آن به اندازه دو رکعت نماز مهلت برایم باشد مرا نگران نمى کند چراکه (در این نماز یا پس از آن، عفو و) عافیت را از خدا مى طلبم (و توبه مى کنم.)

شرح حکمت:
این کلام شریف، تشویق به گناه نیست، بلکه تشویق به توبه است به اینگونه که هشدار مى دهد هر لحظه ممکن است مرگ انسان فرا برسد، بنابراین انسان باید مهلتى را که براى دو رکعت نماز و توبه در پیشگاه خدا دارد از دست ندهد و فورآ شیطان را از خود دور سازد و به درگاه خدا روى آورد و با تعظیم و خضوع و اقرار به گناه و اظهار ندامت، عفو و آمرزش را طلب کند.
جمله «وَأَسْأَلَ اللّهَ الْعَافِیَةَ» مى تواند اشاره اى به این باشد که انسان بعد از آلودگى به گناه و توبه مراقبت کند در آینده آلوده گناه نشود و عافیت در برابر آن داشته باشد و همچنین عافیت از عذاب الهى نسبت به گناه گذشته را تقاضا مى کند. امیرمؤمنان على علیه السلام می فرماید: «ترک گناه آسانتر از درخواست توبه است.»
امام باقر علیه السلام مى فرماید: «نه، به خدا قسم خداوند از بندگانش جز دو چیز نخواسته است: نخست اینکه به نعمت هاى او اقرار کنند (و شکر نعمت به جاى آورند) تا بر آنها بیفزاید. دیگر اینکه به گناهانشان اعتراف (و از آنها توبه) کنند تا آنها را بر آنان ببخشد.»
از جمله مسائلى که به آن هشدار داده شده است تسویف و تاخیر توبه است، چراکه اگر انسان در آستانه رفتن از این جهان قرار گیرد یا نشانه هاى عذاب الهى ظاهر شود، درهاى توبه بسته خواهد شد، ازاینرو امیرمؤمنان على علیه السلام مى فرماید: «اگر مرتکب گناه شدى هرچه زودتر آن را با آب توبه بشوى.»

حکمت 298 نهج البلاغه: خصومت با تقوا سازگار نیست
(اخلاقى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ بَالَغَ فِی الْخُصُومَةِ أَثِمَ وَ مَنْ قَصَّرَ فِیهَا ظُلِمَ وَ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یَتَّقِیَ اللَّهَ مَنْ خَاصَمَ.
(و درود خدا بر او،) فرمود: کسى که در دشمنى با مخالفان افراط کند، آلوده گناه مى شود و کسى که کوتاهى کند بر خود ستم کرده (و حقش ضایع مى گردد) و هرکه گرد منازعه و ستیزه جویى بگردد نمى تواند تقوای الهی را رعایت کند.

شرح حکمت:

قرآن مجید نیز در ذیل آیات نهى از ربا مى فرماید: «(لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ)؛ نه ظلم کنید و نه ظلم به شما شود. (279 بقره)» به گفته بعضى از دانشمندان: «اگر ستمکِش نباشد ستمگر کمتر پیدا مى شود.»
امیرمؤمنان على علیه السلام می فرماید: «از جدال و مراء و خصومت بپرهیزید که دلهاى دوستان را نسبت به یکدیگر بیمار مى سازد و بذر جدایى در میان آنها مى افشاند».
رسول خدا صی الله علیه وآله می فرمودند: «جبرئیل هرگز درباره چیزى مثل این سفارش نکرده بود که: از دشمنى با یکدیگر بپرهیزید.» در تعبیر دیگرى از همان حضرت نقل شده که فرمودند: «جبرئیل نزد من نیامد جز اینکه من را پند و اندرز مى داد. آخرین اندرزش این بود: از خصومت با مردم بپرهیز که عیوب پنهان را آشکار مى سازد و عزت انسان را با خود مى برد.»