رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۱۰۴۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اصول کافی» ثبت شده است

حدیث شماره 7 باب کلیات توحید کتاب توحید اصول کافی

قسمت دوم

 

... سپاس خدای را که لباس بزرگی و کبریایی درپوشید بی آنکه دارای تن باشد و لباس شکوه و عزّت را در بر کرد بی آنکه صورتی داشته باشد و بر عرش تسلّط یافت بدون آنکه نابودی به او راه یابد و بر آفریدگانش فرازمند گشت بدون دورى از ایشان و بدون تماس با ایشان. رای او نتوان اندازه ای پنداشت که با آن اندازه پایان پذیرد و مانند و نظیری برایش نباشد تا با آن نظیر شناخته شود. هرکه جز او قدرت نمایی کند خوار است و هرکه جز او گردن فرازی نماید خرد و ناچیز است. همه چیز در برابر عظمتش فروتنى کرده و در دربار سلطنت و عزتش رام و زبون گشته. حرکت چشم ها از درکش وامانده و اندیشه ها و خاطرهای آفریدگان از نزدیک شدن به صفات او کوتاه است. او آغاز است و پیش از همه چیز و پیش از او چیزى نیست و آخر است و بعد از همه چیز و پس از او چیزى نیست. به واسطه چیرگی خود بر همه چیز غلبه یافته است و همه مکانها را بدون حرکت به سوی آنها، مشاهده نمایید و در آنها حضور دارد. هیچ لمس کننده ای او را لمس نکند و هیچ حسّی او را درنیابد. «و او کسى است که هم در آسمان خداست و هم در زمین خداست، و او فرزانه داناست‏. (84 زخرف)» آفرینش هرچیز را که اراده کرد بی آنکه نمودار و نمونه ای داشته باشد در کمال استحکام و اتقان آفرید. نه نمونه ای در کار بود و نه خستگی در او پدیدار. آنچه را خواست آغاز باشد، اول آن را آفرید و آنچه را خواست از دو ثقل هستى که جن و انس باشند چنانکه خواست ایجاد کرد تا ربوبیتش بشناسند و اطاعتش در میان آنها جای گیرد. او را به بالاترین درجه ستایش بر تمام نعمت هایش می ستائیم و براى اصلاح امور خود از او راهنمائى میجوئیم و از کردارهاى زشت خود به او پناه می بریم و نسبت به گناهانی که از ما سر زده از او آمرزش می طلبیم و گواهى دهیم که شایان پرستشى جز خدا نیست و محمد بنده و فرستاده اوست، او را بدرستى برانگیخت تا نشانش دهد و به سویش رهنما باشد. خدا به برکت آن حضرت از گمراهى به ره یافتگی آورد و از نادانى نجاتمان بخشید، « و هر کس ‍ اطاعت خدا و رسولش کند به رستگاری (و پیروزی) عظیمی نائل شده است. (71 احزاب)» و هر که نافرمانى خدا و رسولش کند قطعا دستخوش زیان آشکاری شود و سزاوار عذابی دردناک گردد.

حدیث شماره 7 باب کلیات توحید کتاب توحید اصول کافی

قسمت اول

 

حارث اعور امیرمؤمنان (علیه السّلام) عصر یکی از روزها خطبه ای خواند که مردم را از خوب ستودن و بزرگ داشتن خداى جل جلاله، خوش آمد. ابواسحاق گوید به حارث گفتم آن سخنرانی را به خاطر سپرده ای؟ گفت آن را نوشته ام، سپس از نوشته خود براى ما املا کرد که: «سپاس از آن خدائی که مرگ ندارد و شگفتی هایش تمامی ندارد چرا که هرروز در کار تازه ای است آن هم از پدید آوردن چیزهای تازه ای که پیش از آن نبوده است؛ خدائی که نزائیده تا در عزت شریک داشته باشد و زائیده نشده تا بمیرد و ارث گذارد.  وهم ها او را اندازه نتوان گرفت تا به صورت دورنمایی ناپیدا برایش همانندی پنداشته شود و بینایی ها او را در نیابد تا پس از برگرفتن دیده از وی، دگرگون شود؛ خدائی که براى اول بودنش نهایتى نیست (که از آنجا شروع شود) و براى آخر بودنش حد و کرانه ای نیست (که به آنجا پایان یابد)، خدائی که وقتى بر او سبقت نداشته و زمانى از او جلوتر نبوده است. دستخوش افزونى و کاهش نگردد و کجا و چرا درباره اش گفته نشود و مکانى ندارد، خدائی که علمش در امور پنهانی نفوذ دارد و به سبب نشانه هاى تدبیری که در آفریدگانش دیده می شود در خردها آشکار است. خدائی که او را از پیغمبران پرسیدند و ایشان به اندازه و جزء توصیفش نکردند بلکه او را به کارهایش ستودند و به وسیله آیاتش او را نشان دادند. خردهاى مردم متفکر توانائى انکارش ندارند، زیرا کسی که آسمان ها و زمین  و آنچه درون آنها و میان آنها (فضا) است، آفرینش اویند و او سازنده آنها است. قدرتش انکار ناپذیر است، خدائی که از خلق به دور است و از این رو چیزى مانندش نیست، خدائى که مخلوقش را براى پرستش آفرید و به وسیله ابزارى که به ایشان داد آنها را بر اطاعتش توانا کرد و به سبب حجت ها (که عقل خود مردم و پیمبران و ائمه باشند) راه هرگونه عذر و بهانه را بر آنها بست؛ پس آنکه هلاک شد با وجود حجت هلاک شد و آنکه نجات یافت با احسان و لطف خدا بود، از آغاز تا پایان، نیکی و بخشش بی پایان از آن خداست. سپس خداوند - که ستایش از آن او است - ستایش را براى خود آغاز کرد و امر دنیا و مکان آخرت را با ستایش خویش پایان داد و (در کتابش) فرمود: «و در میان آنان به حق داورى شود، و گفته شود سپاس خداوند را که پروردگار جهانیان است است‏. (75 زمر)»

حدیث شماره 6 باب کلیات توحید کتاب توحید اصول کافی

 

فتح بن عبدالله گوید به حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) نامه ای نوشتم و مطلبى درباره توحید پرسیدم. حضرت با خط خود برایم نوشت: «ستایش خداى را که ستایشش را به بندگانش الهام کرد. (و همان روایت سهل بن زیاد یعنی روایت پیشین تا جمله «وجودش خاطرهاى تندرو را از بن کنده» ذکر نموده) سپس افزوده است: «آغاز اعتقاد به خدا شناخت اوست و کمال شناسائیش یگانه دانستن او و کمال یگانه دانستنش نفى صفات (زائد) از اوست. زیرا هر صفتی گواه بر این است که غیر از موصوف است و هر موصوفی گواه بر این است که از صفت خود جداست. و هر دو با هم (صفت و موصوف) گواه بر این هستند که دوتایند که چنین چیزی در وجود ازلی امکان ندارد. هر که خدا را توصیف کند محدودش کرده و هر که محدودش کند او را به شمار درآورده است و هرکه او را به شمار در آورد ازلی بودنش را باطل کرده و هر که گوید چگونه است، خواسته وصفش نماید و هرکه گوید در چیست، او را در چیزی گنجانیده و هرکه گوید: روی چیست، او را نشناخته و هر که گوید کجاست، جائى را از او خالى دانسته و هر که گوید ذات او چیست، تعریفش نموده و هر که گوید تا کى باشد، پایانی برایش قرار داده است.  داناست آن گاه که دانسته ای نبود خالق است زمانی که مخلوقى نبود (پس همیشه توانائى خلقت دارد) پروردگار است وقتی که پروریده ئى نبود، پروردگار ما اینگونه توصیف شود بلکه او بالاتر از توصیف واصفان است.»

حدیث شماره 5 باب کلیات توحید کتاب توحید اصول کافی

 

ابن قتیبة گوید من با عیسى شلقان به محضر امام صادق (علیه السلام) رفتیم، حضرت خود آغاز سخن کرد و فرمودند: «تعجب است از مردمی که به امیرالمؤمنین (علیه السلام) نسبت مى دهند چیزی را که او هرگز به آن لب نگشوده است (می گویند امیر مؤمنان خداست در حالی که) آن حضرت در کوفه براى مردم خطبه خواند و فرمودند: «ستایش خدای را که ستایشش را به بندگان خود الهام فرمود و شناسائى ربوبیتش را سرشت ایشان ساخت، به وسیله آفریدگانش بر وجود خود  با پدید آوردن آفریدگانش بر ازلی بودن خود و بمانند بودن آنها بر بی مانندى خود راهنما قرار داد. آیات خود را گواه قدرتش گرفت. ذاتش از پذیرش صفات امتناع دارد (زیرا تمام صفات کمال عین ذاتش باشد و محال است که صفت زائدى پذیرد) و دیدنش از بینائی ها و فراگرفتن خاطرها و اندیشه ها از او امتناع دارند. بودش را سرآغازى نیست و دوامش را انجامى نباشد، ابزار درک او را فرا نگیرد و پرده ها او را نپوشاند پرده میان او و مخلوقش همان طرز خلقت آنهاست؛ ؛ زیرا آنچه به ذات آفریدگان شایسته است، نسبت به او ممتنع می باشد و آنچه نسبت به وی ممتنع است، آفریدگان را سزاوار می باشد (جهل و عجز و فقر و نابودى نسبت به وى محالست و همه اینها براى مخلوق ضرورى و لازمست، این است پرده میان خالق و مخلوق) و نیز به جهت فرق میان سازنده و ساخته شده و میان محدود کننده و محدود شده و میان پروردگار و پروریده. خداوند یکتاست نه به معنى عدد (یک، بلکه باین معنى که مرکب نیست و مانند ندارد) آفریننده است نه بمعنى جنبش اعضاء (چنانکه هر سازنده ئى اعضائش حرکت کند) و استفاده از ابزار، بیناست بدون ابزار بینایی، شنواست بدون وسیبه شنوایی، حاضر است بدون تماس جسمى، باطن است نه به زیر پرده، ظاهر است و بر کنار نه به معنى دورى مسافت، (چنانکه کسیکه از ما بر کنار است بین ما و او مسافتى است) ازلی بودنش، جلوگیر تاختن اندیشه هاست (هرچه اندیشند آغازی برایش نیابند) و پایدار بودنش مانع سرکشی هاى خرد، کنه و حقیقت او دیدگان تیزبین را درمانده کرده و وجودش خاطرهاى تندرو را از بن کنده. هر که خدا را توصیف کند محدودش کرده و هر که محدودش کند به شماره اش آورده و هر که او را به شماره آورد ازلیتش را باطل کرده و هر که گوید کجاست نهایتى برایش قائل شده (یعنى ذات او را در مکان محدودى منتهى دانسته) و هر که گوید روى چیست جائى را از او خالى دانسته و هر که گوید در چیست او را گنجانیده است.»»

حدیث شماره ۴ باب کلیات توحید کتاب توحید اصول کافی
قسمت سوم

 

شرح:
 
قسمتى از این خطبه شریفه را مرحوم سید رضى با اندکى اختلاف در نهج البلاغه آورده است و دانشمندان بزرگ شارحین نهج البلاغه و اصول کافى در بیان عبارات دقیق و پرمغزش قلم فرسائى ها کرده و کم و بیش به عجز و قصور خویش اعتراف کرده اند، نیمه اول خطبه مشتمل بر مطالبى است که در پست های گذشته به طور متفرق توضیح داده شده و نیمه اخیر آن در بیان این مطلب است که خدا به مخلوق صفات و خصائصى داده است که وجود آنها در مخلوق دلالت دارد بر اینکه خدا آن صفات و خصائص را ندارد. شارحین بزرگوار نهج البلاغه و کافی را در بیان این استدلال طرق مختلف و وجوه و احتمالات بسیاری است که بیان مرحوم فیض بعد از مقایسه اصح و اوضح به نظر رسید، آن عارف خبیر گوید: به ساختن مشاعرش دانسته شد که او را مشعرى نیست زیرا که با ساختن آنها خداى عزوجل فهمانده است که آنها احتیاج به آفریننده اى دارند و اگر خداى عزوجل هم مشعرى داشت باید مشعر آفرینى داشته باشد زیرا خودش نمی تواند براى خود مشعر آفریند و در آن صورت ذاتش محتاج باشد و بدان که بخشیدن کمالات به ایشان دلیل براین است که خودش آنها را به طور تمام و کامل دارد زیرا کسى که کمالی را به دیگرى می بخشد ممکن نیست که ذات خودش از آن خالى باشد. (ذات نایافته از هستى بخش کى تواند که شود هستى بخش) و نیز دلالت دارد که آن کمال در خود او بى نقصان است زیرا که نقصان کمالى در خدا منافى الوهیت و ربوبیت و بى نیازى حقیقى او است. پس همچنانکه ما از بخشیدن او علم و قدرت و ادراک را به ما استدلال می کنیم که خود او علم و قدرت و ادراک دارد از نقص اینها در خود ما استدلال می کنیم. که در او کامل و تمام است یعنى علم ما پس از جهل است و قدرت ما پس از عجز و ادراک ما به وسیله مشاعر، ولى علم و قدرت خدا سابقه جهل و عجز ندارد و ادراک او محتاج به مشاعر نیست و در سایر عبارات این خطبه هم مانند جوهر ساختن و ضد آفریدن و قرین نمودن نیز همینطور مى گوئیم.

 

حدیث شماره ۴ باب کلیات توحید کتاب توحید اصول کافی
قسمت دوم
 

چون او مشاعر آدمیان را بساخت، دانسته شد که او را مشعرى نیست ( مشاعر آلات درک و شعور است مانند فکر و عقل و خیال) و از جوهر ساختنش دانسته شد که او را جوهرى نیست، و چون میان اشیاء تضاد برقرار ساخت، دانسته می شود که او را ضدّی نباشد و قرین ساختنش دلیل بى قرینى اوست، روشنى را ضد تاریکى ساخت و خشکى را ضد ترى، درشتى را ضد نرمى و سردى را ضد گرمى قرار داد. ناجورها را هماهنگ ساخت (چون روح و بدن) و هماهنگ ها را از هم جدا کرد (مانند از هم پاشیدن اجزاء بدن پس از مرگ) تا جدائیشان دلالت کند بر جدا کننده و هماهنگیشان دلالت کند بر هماهنگ سازنده. و همین است معنى گفتار خدای تعالى «و از هرچیزی دو گونه آفریدیم، امید که شما متذکر شوید. (49 ذاریات)» (که آنها آفریدگارى دارند بى جفت و ترکیب خدا). پس خداوند در میان موجودات از جهت پیش بودن و پس بودن فرق گذاشت تا دانسته شود که پیشی برای وجود او نباشد و پسی برای وجود او نخواهد بود. آن موجودات نیز به غرائز و صفات فطری و ذاتی که خداوند در آن ها قرار داده گواهی دهند که غریزه دهنده آن ها غریزه ندارد و همچنین گواهی دهند که آن خدایی که برای آنها اجل معلوم و وقت معدودی مقرّر کرده است خودش محدود به وقت و متعیّن به ساعات و زمان و دهر نخواهد بود. خداوند برخی از آفریدگان را از برخی دیگر پوشیده داشت تا دانسته شود که حجابی بین او و آفریدگانش غیر از خود آفریدگان، نباشد. او پروردگار و آفریدگار بود در حالی که پروریده و آفریده ای در میان نبود و شایسته پرستش و عبادت بود در حالی که پرستنده و عبادتگری وجود نداشت و خداوند عالم بود وقتی که هنوز معلومی در میان نبود و خداوند شنوا بود وقتی که صدایی که در عالم شنیده شود آفریده نشده بود.

حدیث شماره 4 باب کلیات توحید کتاب توحید اصول کافی

قسمت اول

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «در آن میان که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در کوفه بر منبر سخنرانى مى فرمود مردی که نامش ذعلب بود برخاست. او مردى شیوا سخن و قوى القلب بود، پس گفت اى امیر مؤمنان آیا پروردگارت را دیده ای؟ امام (علیه السلام) فرمودند: «واى بر تو ذعلب! من پروردگارى که ندیده ام عبادت نکنم.» عرض کرد اى امیرمؤمنان، او را چگونه دیده اى؟ فرمود: «واى بر تو اى ذعلب دیدگان او را به نگاه چشم نبینند بلکه دل ها او را به حقایق ایمان دیده اند. واى بر تو ذعلب، روردگارم در لطافت به گونه ای لطیف است که نمی توان او را به صفت لطافت وصف کرد و در عظمت به قدری عظیم است که نمی توان او را به صفت عظمت توصیف نمود و در بزرگی آنچنان بزرگ است که نمی توان وی را به بزرگی توصیف کرد و در جلالت به حدّی جلیل است که نمی توان وی را به درشتی و غلظت وصف نمود. او پیش از هر چیزی وجود داشته است، پس نمی توان گفت که چیزی پیش از وی بوده است. و بعد از هرچیزی خواهد بود، پس نمی توان گفت که چیزی بعد از او خواهد بود. او اشیاء را به وجود می آورد بدون تصمیم و عزم و بسیار تیزفهم است و بی نیرنگ و حیله. در همه چیز است بدون آن که با آنها درآمیزد و بدون آن که از آنها فاصله بگیرد. نمایان است نه به گونه ای که با بازگشت مباشرت به وی بتوان به او دست یافت. متجلّی است نه به گونه ای که با به کارگیری رؤیت دیدگان بتوان او را دید، از اشیاء دور است نه از نظر بعد مسافت و نزدیک است نه از نظر همجواری، لطیف است نه لطافت جسمانی، موجود است نه آن که از عدم به وجود آمده باشد، فاعل است نه به ناچارى (آفرینش و تدبیر تنها باراده و خواست خود اوست)، اندازه گیر است بدون جنبش، اراده کند بدون اندیشه، شنواست بدون اندام شنوایی، بیناست بدون ابزار بینایی، مکانها و محلها نتوانند او را در بر گیرند، اوقات نتوانند با او همراهی نمایند، صفات نتوانند او را محدود سازند و به اندازه و حدّ درآورند و چرتها نتوانند او را فراگیرند. او بر اوقات پیشى گرفته (او بود و زمان نبود) وجودش بر عدم (پیش از همه چیز است و حادث نیست) و از ازلیّت او بر آغاز عالم وجود جلو بوده است. (هر آغازیکه برایش تصور شود او پیش از آن بوده است)...

 

حدیث شماره 3 باب کلیات توحید کتاب توحید اصول کافی

فتح جرجانى گوید، در بین راه بازگشتم از مکه و رفتن حضرت ابوالحسن (علیه السلام) به عراق با آن حضرت توفیق دیدار یافتم و از او شنیدم که می فرمودند: «هر که از نافرمانى خدا بپرهیزد حرمت او نگه دارند و هرکه از خدا اطاعت نماید از او اطاعت می کنند.» در این هنگام من با ملایمت به سویش رفتم و وقتی نزدیکتر شدم سلام کردم و حضرت پاسخ مرا گفت و سپس فرمودند: «اى فتح هر که خدا را خشنود کند، باید از خشم مخلوق باک نداشته باشد؛ و هر که خدا را به خشم آورد، سزاوارست که خدا خشم مخلوق را بر او مسلط سازد. خداى خالق جز به آنچه خود را ستوده نباید توصیف شود، و چگونه توصیف شود آنکه حواس از درکش و اوهام از رسیدنش و خاطرها از محدود کردنش و بینائی ها از در خود گنجانیدنش وامانده اند. از آنچه توصیف کنندگان او را ستوده اند، بزرگ تر و از آنچه مدحش کنند، برتر است. دور است در عین نزدیکى و نزدیک است در عین دورى؛ پس با وجود دورى، نزدیک و با وجود نزدیکى دور است. چگونگی را ایجاد کرده است؛ پس به او نتوان گفت: چگونه است و مکان را پدید آورده است، پس نتوان گفت در کجاست؛ زیرا چطور بودن و در کجا بودن او قابل طرح نیست.»

حدیث شماره 2 باب کلیات توحید کتاب توحید اصول کافی

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «خداى تبارک که نامش پر برکت و یادش متعالى و ثنایش بزرگ است، منزه و مقدس و تنها و یگانه است؛ همیشه بوده و همیشه باشد، او اول و آخر و ظاهر و باطن است، پس برای اوّل بودنش آغازی نیست؛ رفیع است در بالاترین درجه بلندى؛ ارکانش بس والا، دستگاهش رفیع، سلطنتش بزرگ، نعمت هایش فراوان و بزرگواریش درخشان است که وصف کنندگان از حقیقت صفتش عاجز گشته و توانائى تحمل معرفت خدائى او را ندارند، و نتوانند او را محدود سازند؛ زیرا با بیان چگونگی به او نتوان رسید.»


حدیث شماره ۱ باب کلیات توحید کتاب توحید اصول کافی
قسمت پنجم

شرح:
... نیز آن حضرت می فرمایند: «برای او صفتی که بدان بتوان رسید، نباشد و حدّی که برای آن مثال آورند، نیست. آرایش لغت ها از توصیف او درماند» با این جمله گفته مشبهه را باطل کرده است که گویند خدا مانند شمش و بلور است و گفته هاى دیگرى که درازى قامت و جایگزینى برایش ثابت کنند و نیز آنچه گویند که تا دلها کیفیتى از او درک نکنند و هیبتى ثابت نشوند، چیزى تعقل نکنند و صانعى ثابت نشود؛ امیرالمؤمنین (علیه السلام) تشریح فرموده که: او بدون چگونگی یگانه است و دل ها بدون تصویر و فراگرفتن به او شناخت دارد.» و بازنگر گفتار آن حضرت را که: «اندیشه های ژرف نگر به کنه شناخت او نرسد و زیرکی هاى عمیق او را در نیابد، متعالی است خدائی که در زمان نگنجد و مدّت نپذیرد و صفاتش حدّپذیر نباشد.» سپس گفتار آن حضرت که: «در چیزها درون نشده تا گویند در آنها جا دارد و از آنها دور نگشته تا گویند از آنها جداست.» که با این جمله دو صفت اعراض و اجسام را از خدا نفى کرده است، زیرا صفت اجسام، دورى و بر کنارى از یکدیگر است و صفت اعراض، بودن در اجسام به طور بی تماس وارد شدن و فاصله گرفتن و دوری از آنها است. بعد از این فرمودند: «ولی خدای پاک و منزّه علمش همه چیز را فراگرفته و صنعش آنها را محکم ساخته»؛ یعنى بودن او در چیزها به معنای در بر گرفتن علم و تدبیر او بدون تماس جسمی است.

 

حدیث شماره ۱ باب کلیات توحید کتاب توحید اصول کافی
قسمت چهارم

شرح:
... مگر نظر نمى کنى که مى فرماید: «او از چیزى بود نشده و آنچه بوده از چیزى نیافریده است» که با گفته «او از چیزى بود نشده» معنى حدوث و پدید شدن خدا را نفى کرده است و نمى بینى که چگونه بر آنچه خدا پدید آورده، صفت آفریدگى و اختراع بدون ماده و نمونه ثابت کرده است تا گفته کسانى را که گویند هر چیزى از چیز دیگر پدید آمده نفى کند و گفتار ثبویه (معتقدین به دو خدا) را که معتقدند خدا چیزى را بى ماده نیافریده و بدون نقشه گیرى ایجاد نکرده، باطل کند. آن حضرت با جمله «و آنچه بوده از چیزى نیافریده» تمام ادله و اشکالات ثنویه را رد کرده، زیرا مهمترین دلیلى که ثنویه در حدوث عالم به آن تکیه دارند این است که مى گویند: از این بیرون نیست که خدا چیزها را یا از چیزى آفریده و یا از هیچ. از چیزى آفریدن را که قبول ندارید و باطل دانید و از هیچ آفریدن هم تناقض و محال است؛ زیرا «از» (من) چیزی را ثابت می نماید و واژه «هیچ» (لا شیء) آن را نفی می کند، ولى امیرالمؤمنین (علیه السلام) این واژه را با رساترین و درست ترین تعبیر ادا کرده و فرموده است: «آنچه بوده از چیزى نیافریده» (و فرق بسیاری بین از هیچ آفریده و از چیزی نیافریده وجود دارد)، پس «از» را که دلالت بر اثبات چیزی می کند برداشته و چیزی را هم نفی کرده است؛ زیرا آنچه را خدا پدید آورده، از مایه و ماده نیافریده است؛ چنان که ثنویه گویند: خدا چیزها را از ماده ای قدیم آفریده و تدبیر چیزی بدون نقشه برداری امکان پذیر نیست....

حدیث شماره ۱ باب کلیات توحید کتاب توحید اصول کافی
قسمت سوم

 
... او به پروردگار بودن یگانه گشت و خود را به یگانگی ویژه گردانید و بزرگواری و ستایش را از آن خود کرد. به توحید و بزرگی و نوربخشی، بی نظیر (یگانه) و به ستایش، یکتا شده و به بزرگواری مخصوص است.  فراتر از آن است که او را فرزندی باشد و منزّه از آن است که با زنان بیامیزد و عزّتمند و برتر از آن است که همسایگی انبازان را پذیرد. در آنچه آفریده ضدّی، و در آنچه مالک شده، همانندی ندارد و هیچ کس در ملک وی شریک او نباشد. یگانه و یکتا و بى نیاز است، نابود کننده همیشگى و جایگزین پایان است (هر دراز عمرى را خدا نابود کند و خودش همیشه باقیست) آنکه همیشه بوده و همیشه باشد، یگانه است. پیش از آغاز روزگار بوده  و پس از گذشت امور باشد؛ نابود نگردد، و تمام نشود، بدینگونه پروردگارم را می ستایم، شایسته پرستشى جز خدا نیست. شگفتا از بزرگى که چه بزرگست و از شکوهمندی که چقدر باشکوه و از عزیزى که چه اندازه عزیز است و از آنچه ستمگران درباره اش گویند بسی والاتر است.»

شرح:
ثقة الاسلام کلینى (ره) فرماید: این خطبه از خطبه هاى مشهور آن حضرت است تا آنجایی که از زیادى شهرت مردم آن را کوچک شمرده اند در صورتی که همین خطبه براى کسیکه علم توحید جوید کافى است اگر در آن بیندیشد و آن را بفهمد. زیرا اگر تمام جن و انس جز پیغمبران همزبان شوند که توحید را مانند آنچه آن حضرت -پدر و مادرم قربانش گردند- فرموده بیان کنند نتوانند و اگر بیان آن حضرت علیه السلام نبود مردم نمى دانستند چگونه در راه توحید قدم بردارند....

حدیث شماره ۱ باب کلیات توحید کتاب توحید اصول کافی
قسمت دوم

 
... برای هرچیزی از آنها (از طرف او) نگهبان و گماشته ای است و هرچیزی از آنها به چیز دیگر احاطه دارد و آن که به همه احاطه کنندگان احاطه دارد، خدای یکتای یگانه بی نیازی است که گردش روزگار، دگرگونش نسازد و ساختن هیچ چیز او را خسته ننماید؛ تنها به آنچه خواهد گوید: باش، پس باشد (موجود شود). آنچه را آفریده، بدون نمونه پیشین و بدون رنج و تلاش پدید آورده است. هرکه چیزی سازد از ماده ای سازد و خداوند آنچه پدید آورد بی ماده ساخته است. هر دانشمندى پس از نادانى دانا گشته و خداوند نه نادان بوده و نه دانش آموخته است. علمش همه چیز را پیش از آفرینش آنها فراگرفته و با پیدایش آنها، علمش افزایش نیافته است. علم او به آنها پیش از پدید آمدنشان چون علم اوست به آنها پس از پدید آوردنشان. چیزها را آفرید نه برای افزودن قدرت و سلطه خود و نه به خاطر بیم از نابودی و نه برای یاری جستن در دفع مخالفی ستیزه گر و نه همتایی افزون خواه بلکه همه این آفریدگان، پروردگان او هستند و بندگان سر بزیرند.
منزه است آن که نه آفرینش آن چه آفرید بر او دشوار بوده و نه تدبیر کار آفریدگان او را خسته نموده. از ناتوانی و سستی نیست که به همین اندازه که آفریده، بسنده کرده است (بلکه در آفرینش بیش از این مقدار حکمت و مصلحت ندیده). آنچه را آفریده دانسته و آنچه را به صلاح دانسته آفریده است. نه بر اثر اندیشه و علم تازه بوده است و نه در آفرینش خطا کرده و آنچه را نیافریده به سبب تردیدش نبوده است، بلکه آفرینش او قضاء و فرمانیست ناگسستنى و دانشى است محکم و فرمانی است استوار...

حدیث شماره 1 باب کلیات توحید کتاب توحید اصول کافی

قسمت اول

 

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «امیرالمؤمنین(علیه السلام) براى مرتبه دوم مردم را به جنگ با معاویه برانگیخت. چون مردم جمع شدند به سخنرانى برخاست و فرمودند: «ستایش خدای را که یگانه و یکتا و بى نیاز و تنهاست که بود او از چیزى نیست و آفرینشش از چیزى نبوده است. فقط با قدرتى آفریده که به سبب آن از همه چیز جدا شده و همه چیز از او جدا گشته است. نه برای او صفتی که بدان بتوان رسید، باشد و نه حدّی که برای آن مثال بتوان آورد. آرایش لغت ها از توصیف او ناتوان و ستودن هاى گوناگون در آنجا سرگردانند. راه هاى عمیق اندیشه نسبت به ملکوت او سرگردان و تفاسیر جامع از نفوذ در علمش بریده گشته است. پرده های ناپیدا در حقیقت پنهانش حایل شده و خردهای تندرو و تیزبین نسبت به مطالب دقیق در نزدیک ترین درجات حضرتش گم گشته اند. فرخنده و برتر است خدایی که اندیشه های ژرف نگر به کنه شناخت او نرسد و و زیرکی هاى عمیق حقیقت  او را در نیابد. فرازمند است آن که در زمان نگنجد و مدت نپذیرد و صفاتش حدّپذیر نباشد. منزه باد آن خدائی که نه آغازى دارد که از آن شروع شود و انجامی ندارد که به آن پایان یابد و آخری برای او نیست که به نیستی گراید. او منزه است، آن گونه که خود را وصف کرده است و وصف کنندگان به ستایش او نرسند، و خدایی که همه چیز را هنگام آفرینش محدود ساخت تا از همانندی خودش جدا باشند و او از همانندی آنها جدا باشد. در چیزها وارد نشده تا بتوان گفت در آنها جا دارد و از آنها دور نگشته تا بتوان گفت از آنها جدا است و از آنها دور نگشته تا توان گفت در کجاست، ولى خداى سبحان علمش همه چیز را فرا گرفته و صنعش آنها را محکم ساخته و یادش آنها را شماره کرده است. پنهانی هاى هواى ناپیدا (مانند امواج و برق و قواى ناقل صدا) و پوشیده هاى نهان تاریکى شب و آنچه در آسمان هاى بالا تا زمین هاى پائین است از او نهان نیست....

حدیث شماره 4 باب روح کتاب توحید اصول کافی

 

محمّد مسلم گوید از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم درباره آنچه روایت کنند که خداوند آدم را به صورت خود آفریده است. حضرت فرمودند: «آن شکلی پدید آمده و آفریده شده است که خدا آن را انتخاب کرده و بر سایر صورت های مختلف برگزیده است و به خود نسبت داده است همچنان که کعبه و روح را به خود نسبت داده و فرموده است: «خانه من» و «و در او از روحم دمیدم.»»

حدیث شماره 3 باب روح کتاب توحید اصول کافی

 

محمد بن مسلم گوید از امام صادق (علیه السلام) درباره سخن خداى عزوجل «و از روح خود در او دمیدم (72 ص)» پرسیدم که آن دمیدن چگونه بود؟ فرمودند: «روح مانند باد متحرک است و براى آن روحش نامند که نامش از ریح (باد) مشتق است و چون ارواح هم جنس باد باشند، روح را از لفظ ریح بیرون آورد و آن را به خود نسبت داد؛ زیرا که آن را بر سایر ارواح برگزید؛ چنانکه نسبت به یک خانه از میان همه خانه ها فرموده خانه من (و آن کعبه است) و نسبت به یک پیغمبر (ابراهیم) از میان پیغمبران فرموده است خلیل من و نظایر اینها (چنانکه گوید دین من، بنده من، رسول من) و همه اینها مخلوق و ساخته شده و پدید آمده و پروریده و تحت تدبیرند.

حدیث شماره 2 باب روح کتاب توحید اصول کافی

 

حمران گوید از امام صادق (علیه السلام) درباره فرمایش خداى عزوجل «و روحى از جانب اوست (171 نساء)» پرسیدم، فرمودند: «آن روح آفریده شده است که خدا آن را در آدم و عیسی خلق کرد.»

حدیث شماره 1 باب روح کتاب توحید اصول کافی

 

احول گوید از حضرت صادق (علیه السلام) درباره روحی که در آدم (علیه السلام) دمیده شد پرسیدم که خدا می فرماید: «پس وقتى آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم (29 حجر)» حضرت فرمودند: «آن روح مخلوق است و هم روحیک ه در عیسى بود مخلوق بود.»

حدیث شماره 7 باب عرش و کرسی کتاب توحید اصول کافی

 

داود رقى گوید از امام صادق(علیه السلام) درباره فرمایش خداى عزوجل «و عرش خدا بر آب بود (7 هود)» پرسیدم فرمودند: «در این باره چه مى گویند؟» عرض کردم می گویند عرش روى آب بود و پروردگار بالاى آن؛ فرمودند: «دروغ می گویند. هر که این گمان را بکند، خداوند را محمول قرار داده و او را با صفت مخلوق توصیف کرده است و لازم آید چیزی که خدا را حمل مى کند، تواناتر از او باشد.» عرض کردم قربانت گردم شما برایم بیان کنید. فرمودند: «پیش از آنکه زمین یا آسمانى یا جن و انسى یا خورشید و ماهى باشد، خدا دینش و عملش را به آب عطا فرمود (مقصود از آب ماده اى است که قابلیت خلق پیغمبران را دارد مرآت)، چون خدا خواست آفریدگان را پدید آورد، ایشان را در برابر خویش پراکنده ساخت و به آنها فرمورد: «پروردگار شما کیست؟» نخستین کسانى که سخن گفتند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه (صلوات الله علیهم) بودند که گفتند: «توئى پروردگار ما»، آنگاه خدا به ایشان دانش و دین عطا کرد سپس به فرشتگان فرمود: «اینان حاملان دین و علم من و امینان من در میان آفریدگان و آنها مسؤل هستند»، آنگاه به فرزندان آدم گفت: «به  ربوبیت خدا و ولایت و اطاعت این اشخاص اقرار کنید.» گفتند آرى اى پروردگار ما، اقرار کردیم. آنگاه خداوند به فرشتگان فرمود: «گواه باشید»، فرشتگان گفتند گواهى دهیم. و این پیمان براى آن بود که فردا نگویند ما از آن بى خبر بودیم یا آنکه بگویند «پدران ما از پیش مشرک شدند و ما هم فرزندان پس از آنها بودیم، ما را به آنچه اهل باطل کردند هلاک میکنى؟ (173 اعراف)» اى داود! ولایت ما در هنگام پیمان گیرى بر ایشان مؤکد گشته است.»

حدیث شماره ۵ باب عرش و کرسی کتاب توحید اصول کافی

 

زرارة گوید از حضرت صادق (علیه السلام) درباره سخن خداى عز و جل که می فرماید: «کرسى (تخت حکومت) او، آسمانها و زمین را در بر گرفته است. (۲۵۵ بقره)» پرسیدم که آیا آسمانها و زمین، کرسى را در بردارند یا کرسى، آسمانها و زمین را در بردارد؟ فرمودند: «همه چیز در کرسى جا دارد.»