رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۴۹۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نهج البلاغه» ثبت شده است

حکمت 237 نهج البلاغه: اقسام عبادت
(عبادى، معنوى)

وَ قَالَ (علیه السلام): إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ.
و درود خدا بر او، فرمود: گروهى خدا را از روى رغبت و میل (به بهشت) پرستش کردند که این عبادت تاجران است و عدّه اى از روى ترس (از جهنم) او را پرستیدند و این عبادت بردگان است و جمعى دیگر خدا را براى شکر نعمت ها (و این که شایسته عبادت است) پرستیدند و این عبادت آزادگان است

شرح حکمت:
امام علی علیه السلام مى فرماید: «(خداوندا!) من تو را از ترس دوزخت پرستش نکردم و نه به جهت طمع در بهشت تو; ولى تو را شایسته عبادت دیدم و پرستیدم.» در حدیث دیگرى از آن حضرت این تقسیم هاى سه گانه به تعبیر دیگرى نقل شده و در آخر آن آمده است: «ولى من او را به جهت عشق به آن ذات پاک مى پرستم و این عبادت بزرگواران است که سبب آرامش و امنیت در روز جزاست، زیرا خداى متعال مى فرماید: آنها از وحشت آن روز در امانند»
آنچه را که انسان از خدا بخواهد عین قربت است و به تعبیر دیگر، پاداش هاى بهشتى و نجات از عذاب دوزخ یا پاداش هاى مادى دنیوی انگیزه اى است براى قصد قربت، زیرا عبادت کننده مى داند که اگر نیت قربت نداشته باشد این امور حاصل نمى شود. البته شک نیست اگر انسان به مقامى از ایمان و اخلاص برسد که عبادت پروردگار را تنها براى اداى شکر و شایستگى حق براى عبادت به جاى آورد و حتى عشق به نعمت هاى بهشتى و ترس از آتش دوزخ و رسیدن به مواهب دنیوى را رها سازد، عبادتى در حد بسیار اعلا انجام داده است.
قرآن مجید مى فرماید: «خداوند به مردان و زنان باایمان، باغ هاى بهشتى وعده داده که نهرها از پاى درختانش جارى است; جاودانه در آن خواهند ماند; و (همچنین،) خانه ها و (قصرهاى) پاکیزه در باغ هاى جاودان بهشتى (به آنها وعده داده); و خشنودى خدا، (از همه اینها) برتر است; واین، همان رستگارى و پیروزى بزرگ است. (72 توبه)»
در مناجات هشتم از مناجات هاى پانزده گانه (ذکر شده در مفاتیح الجنان) امام سجاد(علیه السلام) می فرمایند: «تو مراد منى و غیر تو مراد من نیست. شب زنده دارى و بیدارى ام فقط براى توست نه غیر تو. دیدارت نور چشم من و وصل تو آرزوى من و به سوى تو شوق و اشتیاق من است. در وادى محبت تو سرگشته و در هواى تو دل داده ام و خشنودى ات مقصد و مقصود من... و قرب تو منتهاى خواسته من است.»

حکمت 236 نهج البلاغه: پستی دنیا در نظر امام (علیه السلام)
(اخلاقى، اعتقادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): وَ اللَّهِ لَدُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِی عَیْنِی مِنْ عِرَاقِ خِنْزِیرٍ فِی یَدِ مَجْذُومٍ.
و درود خدا بر او، فرمود: به خدا سوگند این دنیاى شما در نظر من از استخوان خوکی که در دست شخص جذامى باشد پست تر است!

شرح حکمت:
امام(علیه السلام) با این تعبیر تنفر خود را از زرق و برق دنیا عنوان کرده است. استخوان بى گوشت ارزشى ندارد به ویژه اگر استخوان حیوان نجس العین مانند خوک باشد و مخصوصاً اگر در دست انسان بیمار مبتلا به جذام باشد که همه از وى فرار مى کنند!
امام(علیه السلام) در خطبه «شقشقیه» چنین بیان فرمود: «و (اگر براى احقاق حقوق مظلومان نبود مهار ناقه خلافت را بر پشتش مى افکندم و رهایش مى ساختم و در آن هنگام) در مى یافتید که ارزش این دنیاى شما در نظر من از آب بینى بز کمتر است.»
در خطبه 224 آمده است که مى فرماید: «این دنیاى (پر زرق و برق) شما در نظر من از برگ جویده اى که در دهان ملخى باشد خوارتر و بى ارزش تر است.»

علامه مجلسى در حدیثی نقل مى کند: «یک روز پیش از آنکه امام(علیه السلام) به شهادت برسد مردم به عیادت آن حضرت آمدند و این در حالتى بود که حقوق آنها را از بیت المال پرداخته بود و چیزى از دنیاى آنها را براى خود انتخاب نکرده بود «و در حالى بود که از بیت المال مسلمانان حتى به اندازه یک عقال (پایبند) شتر براى خود بر نداشته بود و از اموالى که خودش (با زحمت فراوان) فراهم مى ساخت تنها به اندازه ضرورت استفاده مى کرد». و همه حاضران گواهى دادند که دورترین مردم از آن حضرت همچون نزدیک ترین مردم به آن حضرت بود (و هیچ گونه تفاوتى در میان نزدیکان و افراد دور یا بیگانه نمى گذاشت).» این نشان مى دهد که اگر امیرمؤمنان سخنى درباره دنیا مى گوید عملش نیز کاملاً با آن هماهنگ است.

حکمت 235 نهج البلاغه: نشانه خردمندى
(اخلاقى)

وَ قِیلَ لَهُ صِفْ لَنَا الْعَاقِلَ فَقَالَ ( علیه السلام ): هُوَ الَّذِی یَضَعُ الشَّیْ ءَ مَوَاضِعَهُ فَقِیلَ فَصِفْ لَنَا الْجَاهِلَ فَقَالَ : قَدْ فَعَلْتُ.
و درود خدا بر او، (به امام گفتند، عاقل را به ما بشناسان) فرمودند: عاقل کسى است که هر چیز را در جاى خود قرار مى دهد. گفته شد: جاهل را توصیف بفرما. فرمود: (با معرّفى خردمند، جاهل را نیز) توصیف کردم.

شرح حکمت:
مرحوم سید رضى مى گوید: «منظور امام(علیه السلام) این است که جاهل کسى است که هرچیزى را در جاى خود قرار نمى دهد، بنابراین ترک وصف جاهل خود صفت او محسوب مى شود، زیرا بر خلاف وصف عاقل است.»
امیرمؤمنان (علیه السلام) مى فرمایند: «عقل آن است که میانه روى را انتخاب کنى و اسراف ننمایى و هرگاه وعده مى دهى تخلف ننمایى و به هنگام غضب، حلم کنى.» در حدیث دیگرى از آن حضرت مى خوانیم: «نفوس آدمیان آزاد است; ولى دست هاى عقل زمام آن را گرفته و از چموشى و سرکشى باز مى دارد.» نیز در حدیث دیگرى از همان حضرت آمده است: «عقل تنها پرهیز از گناه و نگاه کردن در عواقب امور و رعایت احتیاط در کارهاست.»
جالب این که امام(علیه السلام) در کلام حکیمانه 437 عدالت را نیز به چیزى شبیه آنچه در بالا درباره عقل فرمود وصف کرده است، مى فرمایند: «عدل هر چیزى را در جایگاه خود قرار مى دهد». و به یقین هر عاقلى عادل است و هر عادلى باید عاقل باشد.
در عهدنامه مالک اشتر نیز آمده است که امام(علیه السلام) به او دستور مى دهد «هر چیز را در جایگاه خود قرار ده و هر امرى را در محل مناسب آن.» و این هم امر به عدالت است و هم رعایت عقل و تدبیر.

حکمت 234 نهج البلاغه: صفاتی خوب برای زنان و بد برای مردان
(اخلاقی، علمی)

وَ قَالَ (علیه السلام): خِیَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ شِرَارُ خِصَالِ الرِّجَالِ الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ وَ الْبُخْلُ فَإِذَا کَانَتِ الْمَرْأَةُ مَزْهُوَّةً لَمْ تُمَکِّنْ مِنْ نَفْسِهَا وَ إِذَا کَانَتْ بَخِیلَةً حَفِظَتْ مَالَهَا وَ مَالَ بَعْلِهَا وَ إِذَا کَانَتْ جَبَانَةً فَرِقَتْ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ یَعْرِضُ لَهَا.
و درود خدا بر او، فرمود: بهترین خصلت هاى زنان، بدترین خصلت هاى مردان است: کبر، بخل و ترس. هنگامى که زن متکبر باشد بیگانه را به حریم خود راه نمى‌دهد و اگر بخیل باشد مال خود و همسرش را حفظ مى‌کند و اگر ترسو باشد از هر چیزى که ممکن است به آبرو و عفت او صدمه بزند مى‌ترسد (و از آن فاصله مى‌گیرد).

شرح حکمت:
آنچه امام(علیه السلام) در این کلام نورانى فرموده امورى براى حفظ عفت زن و دور نگه داشتن او از تعرض مردان آلوده و کثیف و حفظ جایگاه او در خانواده است. بدیهى است آنچه را امام(علیه السلام) در این کلام نورانى بیان فرموده به صورت مطلق و فراگیر نیست، به بیان دیگر منظور امام(علیه السلام) این نیست که در همه جا متکبر، یا ترسو و یا بخیل باشد، بلکه منظور مواردى است که در صورت نداشتن این صفات به عفت یا امانت او لطمه مى زند وگرنه زنان نباید به بستگان، محرمان و دوستان زن خود تکبر ورزند یا از همه چیز حتى سایه خود بترسند یا در بخشش از اموال خود بخل به خرج دهند.
در حالات فاطمه زهرا(علیها السلام) مى خوانیم که او در پایان جنگ احد به میدان آمد و پیشانى و دهان پدر بزرگوارش را از خون شست و یا در شب عروسیش، پیراهن عروسى خود را به سائل بخشید و همچنین دختر شجاعش زینب کبرى در کوفه و شام خطبه هایى خواند که پشت دشمنان را به لرزه درآورد و پایه هاى کاخ آنها را متزلزل ساخت. نیز روشن است که آنچه امام(علیه السلام) فرموده شامل تمام صفات فضیلت نمى شود; بسیارى از صفات برجسته است که در زن و مرد هر دو یکسان است; مانند تقوا و پرهیزگارى و عبادات و اطاعات و امر به معروف و نهى از منکر، عشق و علاقه به علم، محبت به زیردستان و امثال آنها.

حکمت 233 نهج البلاغه: پرهیز از آغازگرى در مبارزه
(اخلاق اجتماعى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لِابْنِهِ الْحَسَنِ (علیه السلام) لَا تَدْعُوَنَّ إِلَى مُبَارَزَةٍ وَ إِنْ دُعِیتَ إِلَیْهَا فَأَجِبْ فَإِنَّ الدَّاعِیَ إِلَیْهَا بَاغٍ وَ الْبَاغِیَ مَصْرُوعٌ.
و درود خدا بر او، (به فرزندش امام مجتبى علیه السّلام) فرمود: هرگز کسى را به مبارزه دعوت مکن (و آغازگر جنگ مباش) ولى اگر کسى تو را به مبارزه فراخواند اجابت کن (و سستى در جهاد با دشمن مکن) زیرا دعوت کننده به مبارزه ستمکار و ستمکار در هر حال مغلوب است.

شرح حکمت:
بعضى از شارحان چنین پنداشته اند که این سخن اشاره به جنگ هاى تن به تن در بیرون از دایره جهاد است در حالى که هرگز چنین نیست. هرگاه کسى ما را در غیر میدان جهاد به مبارزه طلبد نه تنها پذیرش دعوت او مطلوب نیست بلکه حرام است، تنها جایى که مى توان دعوت به مبارزه را پذیرفت میدان جهاد است، زیرا در بسیارى از میدان هاى جهاد در آغاز، جنگ هاى تن به تن انجام مى شد; کسى از لشکر دشمن بیرون مى آمد و مبارز مى طلبید، دیگرى در برابر او قرار مى گرفت و سرانجام یکى از آن دو بر خاک مى افتاد.
مسلمانان دستور داشتند آغازگر مبارزه در میدان هاى جنگ نباشند; ولى در صورتى که کسى از لشکر دشمن در وسط میدان قرار گرفت و مبارز طلبید، سکوت در برابر او جایز نیست، زیرا چنین سکوتى مساوى با شکست به شمار می آید.

حکمت 232 نهج البلاغه: پاداش فراوان خداند به نیکی بندگان
(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ یُعْطِ بِالْیَدِ الْقَصِیرَةِ یُعْطَ بِالْیَدِ الطَّوِیلَةِ.
و درود خدا بر او، فرمود: آن کس که با دست کوتاه ببخشد، از دستى بلند پاداش گیرد.

شرح حکمت:
مرحوم سید رضى، مى گوید: «معناى این کلام این است که آنچه انسان از اموال خود در راه خیر و نیکى انفاق مى کند هرچند کم باشد خدا پاداش او را بسیار مى دهد و منظور از دو دست (دست کوتاه و بلند) در اینجا دو نعمت است که امام نعمت و بخشش از سوى بنده را کوتاه و آنچه را از ناحیه خداوند است بلند شمرده است زیرا نعمت خدا همواره چندین برابر نعمت مخلوق است و نعمت هاى الهى اصل و اساس تمام نعمت هاست; تمام نعمت ها به او باز مى گردد و از سوى او سرچشمه گرفته مى شود (حتى نعمتى که انسان آن را به دیگرى مى بخشد آن هم از سوى خداست و با توفیق الهى بذل و بخشش مى شود)»
در قرآن مجید ملاحظه مى کنیم که پاداش الهى هفتصد برابر و گاهى دو یا چند برابر انفاق انسان ذکر شده است که قابل مقایسه با کار نیک بندگان نیست (261 بقره).»
در آیات و روایات اسلامى تأکید فراوانى بر انفاق در راه خدا و کمک به نیازمندان شده که در کمتر چیزى این گونه تأکید وارد شده است. قرآن مجید به کسانى که آشکارا و پنهان در راه خدا انفاق مى کنند وعده مى دهد که هیچ ترس و اندوهى (در قیامت) در برابر عذاب هاى الهى نخواهند داشت (274 بقره).
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «صبحگاهان صدقه دهید و به آن علاقه مند باشید. هیچ مؤمنى نیست که براى خدا به نیازمند صدقه دهد تا شر بلاهایى که از آسمان به زمین نازل مى شود در آن روز ازاو باز دارد مگراین که خداوند چنین خواهد کرد و این شرور را از او دفع مى کند»

حکمت 231 نهج البلاغه: تعریف عدل و احسان
(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): فِی قَوْلِهِ تَعَالَى إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ الْعَدْلُ الْإِنْصَافُ وَ الْإِحْسَانُ التَّفَضُّلُ.
و درود خدا بر او، (در تفسیر آیه 90 سوره نحل «خداوند به عدل و احسان فرمان مى دهد») فرمود: عدل همان رعایت انصاف (و پرداختن حق مردم) و احسان به معناى نیکى بیشتر (از حد انصاف) است.

شرح حکمت:
در معانى الاخبار مى خوانیم: امیرمؤمنان (علیه السلام) بر اصحاب وارد شد در حالى که آنها درباره مروت بحث مى کردند. امام فرمودند: چرا در این باره به سراغ قرآن نمى روید: عرض کردند: کجاى قرآن درباره مروت بحث کرده؟ امام فرمود: این آیه شریفه که مى فرماید: (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ) عدل همان انصاف است و احسان همان تفضل.
خداوند در این آیه شریفه به سه چیز امر و از سه چیز نهى کرده است، مى فرماید: «خداوند به عدل و احسان و کمک به خویشاوندان فرمان و از فحشا و منکر و ستم نهى مى کند» و در پایان آیه مى افزاید: «خداوند به شما اندرز مى دهد تا متذکر شوید.»

حکمت ۲۳۰ نهج البلاغه: شریک مناسب

(اقتصادى)

 

وَ قَالَ (علیه السلام): شَارِکُوا الَّذِی قَدْ أَقْبَلَ عَلَیْهِ الرِّزْقُ فَإِنَّهُ أَخْلَقُ لِلْغِنَى وَ أَجْدَرُ بِإِقْبَالِ الْحَظِّ عَلَیْهِ.

و درود خدا بر او، فرمود: با کسى که بخت و روزى به او رو کرده، شراکت کنید،  که به راستى چنین کسى براى جلب ثروت شایسته تر و در رو آوردن نیکبختى به او و بهره ورى از زندگى، سزاوارتر است.

 

شرح حکمت:

بعضى از مفسران، این کلام حکیمانه را بر حقیقت داشتن بخت و اقبال حمل کرده اند، در حالى که این سخن صحیح به نظر نمى رسد. درست است گاهى پاره اى از تصادف ها سبب پیشرفت بعضى از اشخاص نالایق و عقب ماندگى برخى از افراد لایق مى شود; ولى اینها را باید استثنایى دانست. اساس پیشرفت بر تلاش و کار و مدیریت و نظم و تدبیر است. ممکن است بعضى عوامل موفقیت و پیروزى اشخاص بر ما روشن نباشد ولى به یقین آنها که موفقیت بیشترى در امور اقتصادى، فرهنگى، سیاسى و نظامى و مانند آن را پیدا مى کنند داراى امتیازاتى هستند که دیگران ندارند; خواه این امتیازات براى ما روشن شده باشد یا نه و این که امام(علیه السلام) مى فرماید: با کسانى که روزى به سوى آنها روى آورده شریک شوید، ممکن است اشاره به همین عوامل موفقیت و بهره گرفتن از مدیریت و لیاقت هاى آنها باشد و به این ترتیب مسئله اقبال و شانس از جنبه خرافى بیرون مى آید و به صورت مستدل و منطقى خودنمایى خواهد کرد.

امام صادق (علیه السلام) مى فرمایند: «دوستى و معامله نکنید مگر با کسانى که در خیر و نیکى پرورش یافته اند.»

حکمت 229 نهج البلاغه: ارزش قناعت و خوش خلقى

(اخلاقى، اقتصادى)

 

وَ قَالَ (علیه السلام): کَفَى بِالْقَنَاعَةِ مُلْکاً وَ بِحُسْنِ الْخُلُقِ نَعِیماً. وَ سُئِلَ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً فَقَالَ هِیَ الْقَنَاعَةُ.

و درود خدا بر او، فرمود: هر که از صفت قناعت برخوردار باشد، همین پادشاهى براى او کافى است، و هر کس متصف به خلق نیکو باشد، همین نعمت براى او کافى است. (از امام سؤال شد تفسیر آیه، «بنده صالح نیکوکار را زندگانى نیکوئى دهیم» چیست؟ فرمودند:) آن (زندگانى پاکیزه) قناعت است.

شرح حکمت:

جمله امام (علیه السلام) اشاره به آیه شریفه 97 سوره «نحل» است که مى فرماید: «کس کار شایسته اى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، به طور مسلّم او را حیات پاکیزه اى مى بخشیم.»

تعبیر به «مُلک» (مملکت و کشور) اشاره به اهمیت فوق العاده قناعت است که گویى زندگى قانعانه معادل حکمرانى بر کشورى پهناور است.

خداوند به داود وحى فرستاد اى داود! من پنج چیز را در پنج چیز قرار دادم و مردم آن را در پنج چیز دیگر جستجو مى کنند و به آن نمى رسند. (1) من علم را در گرسنگى (کم خوردن) و تلاش و کوشش قرار دادم و مردم آن را در شکمبارگى و راحتى مى طلبند و به آن نمى رسند. (2) من عزت را در طاعتم قرار دادم و آنها آن را در خدمت سلاطین جستجو مى کنند و نمى یابند. (3) غنا و بى نیازى را در قناعت قرار دادم و آنها آن را در فزونى مال مى طلبند و نمى یابند. (4) رضایم را در مخالفت با نفس قرار دادم و آنها آن را در رضایت نفس جستجو مى کنند و نمى یابند (5) و راحتى و آسودگى را در بهشت قرار دادم و آنها آن را در دنیا مى طلبند و به آن نمى رسند.

پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «بیشترین چیزى که امت من به وسیله آن وارد بهشت مى شوند پرهیزگارى و حسن خلق است.» در حدیث دیگرى از پیامبر آمده است: «در ترازوى اعمال هیچ کس در قیامت چیزى بهتر از حسن خلق گذارده نمى شود.»

حکمت 228 نهج البلاغه: نتیجه برخی ضد ارزش ها
(اخلاقى، اجتماعى)
قسمت اول حکمت

وَ قَالَ ( علیه السلام ) : مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْیَا حَزِیناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً وَ مَنْ أَصْبَحَ یَشْکُو مُصِیبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَقَدْ أَصْبَحَ یَشْکُو رَبَّهُ...

و درود خدا بر او، فرمود:
(1) کسى که براى دنیا غمگین باشد (درواقع) از قضاى الهى ناخشنود است، (2) و آن کس که از مصیبت وارد شده شکوه کند از خدا شکایت کرده ....

شرح حکمت:
گاه ضررها و زیان ها و حوادث نامطلوب بر اثر کوتاهى ها و ندانم کارى هاى خود ماست که باید خود را درباره آن ملامت کنیم و گاه بر اثر امورى است که خارج از اختیار ماست و این همان چیزى است که به عنوان قضاى الهى تعبیر مى شود. اندوهگین شدن براى این امور در واقع اظهار ناراحتى در برابر قضاى الهى است.
جالب این که بعضى براى این که زبان به شکایت بگشایند چرخ گردون را مخاطب قرار مى دهند و زمانه را نفرین مى کنند که نمونه هاى آن در اشعار شعرا و نثر نویسندگان فراوان است; اما اگر درست آن را بشکافیم گاهى این شکایت به شکایت از پروردگار باز مى گردد. همان گونه که در احادیثی از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که فرمودند: «زمانه را دشنام ندهید، زیرا این همان خداوند است (که با این تعبیر بیان شده است) .... بادها را دشنام ندهید زیرا از طرف خدا مأمورند و نه کوه ها و نه ساعت ها و نه روزها و شب ها را که اگر این کار را کنید مرتکب گناه شده اید و آن لعن و نفرین، به خود شما باز مى گردد.»
البته شکایت کردن به درگاه خداوند نه تنها عیبى ندارد، بلکه نوعى دعا و تضرع و درخواست از اوست و در دعاهاى معصومان هم آمده است، همان گونه که یعقوب پیغمبر بعد از آنکه یوسف و بنیامین را از دست داد در برابر سرزنش افراد گفت: «گفت: من غم و اندوهم را تنها به خدا شکوه مى کنم; و از خدا چیزهایى مى دانم که شما نمى دانید!(86 یوسف)»

حکمت 226: اسیران ذلت
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الطَّامِعُ فِی وِثَاقِ الذُّلِّ.
و درود خدا بر او، فرمود: طمعکار همواره زبون و خوار است.

شرح حکمت:
«وَثاق» به معنى بند و زنجیرى است که اسیر و یا حیوانى را با آن مى بندند.
امام (علیه السلام) در حکمت 180 فرمودند: « طمع بندگى جاویدان است» نیز در حکمت 219 مى فرمایند: «قربانگاه عقل ها غالباً در زیر نور خیره کننده طمع هاست». در حکمت 275 نیز مى فرمایند: «طمع آدمى را به سرچشمه آب وارد مى کند و بى آنکه او را سیراب کرده باشد باز مى گرداند، طمع ضامنى است که هرگز به عهد خود وفا نمى کند.»
در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان مى خوانیم: «به هنگام فریب طمع ها و آرزوها عقول جاهلان گرفتار مى شود و عقل مردان بزرگ در آزمون قرار مى گیرد.»
در حدیث معروفى که ملاصالح مازندرانى در شرح اصول کافى آورده است، مى خوانیم: «کسى که قناعت پیشه کند عزیز مى شود، و کسى که طمع بورزد ذلیل خواهد شد.»

حکمت 225: حسادت و بیمارى
(اخلاقى، بهداشتى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلَامَةِ الْأَجْسَادِ.
و درود خدا بر او، فرمود: در شگفتم که چگونه حسودان از سلامتى خویش غافل اند.

شرح حکمت:
حسد روح و قلب انسان را مى فشارد و بر اثر این فشار، انسان بیمار مى شود.
در حکمت 256 امام (علیه السلام) می فرمایند: « صحت بدن بر اثر کمى حسد حاصل مى شود.» در حدیث دیگرى مى فرمایند: «حسد جز زیان و خشمى که قلب تو را سست مى کند و بدنت را بیمار مى سازد به بار نمى آورد.» در حدیث دیگرى نیز از آن حضرت آمده است: «حسود هرگز به آسودگى نمى رسد.»
از این گذشته، حسد ممکن است به ایمان و توحید انسان لطمه بزند، زیرا حسود در اعماق دلش خدا را در تقسیم نعمت ها حکیم نمى شمارد، زیرا اگر قسمت الهى را روى حکمت مى دانست و به آن راضى بود در دام حسد گرفتار نمى شد.

حکمت 224نهج البلاغه: عوامل بزرگی و سروری
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): بِکَثْرَةِ الصَّمْتِ تَکُونُ الْهَیْبَةُ وَ بِالنَّصَفَةِ یَکْثُرُ الْمُوَاصِلُونَ وَ بِالْإِفْضَالِ تَعْظُمُ الْأَقْدَارُ وَ بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ وَ بِاحْتِمَالِ الْمُؤَنِ یَجِبُ السُّؤْدُدُ وَ بِالسِّیرَةِ الْعَادِلَةِ یُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ وَ بِالْحِلْمِ عَنِ السَّفِیهِ تَکْثُرُ الْأَنْصَارُ عَلَیْهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: (1) با سکوت بسیار، وقار انسان بیشتر شود، (2) و انصاف سبب افزونى یاران و دوستان گردد، (3) و با بخشش، قدر و منزلت انسان بالا رود، (4) و با تواضع، نعمت (الهى) کامل مى‌گردد، (5) و با تحمل رنج و خرج (دیگران)، بزرگى و سرورى ثابت می گردد (6) و با عدالت، دشمن از پاى در آید، (7) و با حلم و بردبارى در برابر بی خردان، یاوران انسان بر ضد آنها فزونى مى‌یابند.

شرح حکمت:
مرحوم ابن میثم مى گوید: سکوت، غالباً نشانه عقل است و ابهت صاحبان عقل آشکار است و اگر به یقین دانسته شود که کثرت سکوت ناشى از عقل اوست، ابهت او بیشتر مى شود و گاه ممکن است سکوت، ناشى از ضعف و ناتوانى در کلام باشد و باز هم این امر سبب احترام شخص مى شود، زیرا از پریشان گویى پرهیز مى کند.
پیغمبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) به مردى که خدمتش رسید فرمودند: «آیا تو را به چیزى هدایت کنم که به وسیله آن وارد بهشت شوى؟» عرض کرد: آرى یا رسول الله. پیغمبرفرمود: « از آنچه خداوند در اختیار تو قرار داده بذل و بخشش کن». عرض کرد: اگر من خودم محتاج تر از کسى باشم که مى خواهم به او بخشش کنم چه کنم؟ پیغمبر فرمود: «به یارى ستم دیده برخیز». عرض کرد: اگر من خودم از او ضعیف تر باشم چه کنم. فرمود: «شخص نادان را راهنمایى کن و به او مشورت بده». عرض کرد: اگر من از او نادان تر باشم چه کنم؟ فرمود: «زبانت را جز از نیکى خاموش ساز». و سرانجام پیغمبر(صلى الله علیه و آله) فرمود: «آیا تو را خشنود نمى سازد که یکى از این صفات نیک را داشته باشى و تو را به سوى بهشت برد؟»
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «خداوند متعال به موسى(علیه السلام) خطاب کرد: اى موسى! آیا مى دانى چرا تو را مخاطب خود ساختم و با تو تکلم کردم و دیگران را چنین افتخارى ندادم؟ موسى عرض کرد: پروردگارا براى چه بود؟ خداى متعال وحى فرستاد که اى موسى! من تمام بندگانم را بررسى کردم احدى را از تو متواضع تر نیافتم تو هنگامى که نماز مى خوانى صورت خود را بر خاک مى نهى (از این حدیث روشن مى شود که قبل از اسلام به هنگام نماز صورت بر خاک نمى گذاردند، موسى بن عمران براى ابراز نهایت تواضع این کار را انجام مى داد).»

حکمت 223 نهج البلاغه: حیاء و عیب پوشى
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ کَسَاهُ الْحَیَاءُ ثَوْبَهُ لَمْ یَرَ النَّاسُ عَیْبَهُ.
و درود خدا بر او، فرمود: آن کس که لباس حیاء بپوشد، کسى عیب او را نبیند.

شرح حکمت:
امام صادق(علیه السلام) خطاب به مفضل چنین فرمودند: «اى مفضل! نگاه کن به صفتى که خداوند تنها به انسان ارزانى داشته و حیوانات از آن محرومند; صفتى که مقامش والا و غنایش بزرگ است; یعنى حیا. اگر حیا نبود، انسان ها از مهمانشان درست پذیرایى نمى کردند، به وعده هایشان وفا نمى نمودند، نیازهاى دیگران را برآورده نمى ساختند و به دنبال کارهاى خوب نبودند و از کارهاى زشت در هیچ چیز پرهیز نداشتند. به طورى که بسیارى از کارهاى واجب نیز در پرتو حیا انجام مى شود؛ اگر حیا نبود، جمعى از مردم حق پدر و مادر را نیز ادا نمى کردند و صله رحم به جا نمى آورند و اداى امانت نمى نمودند و از هیچ کار زشتى پرهیز نداشتند. آیا نمى بینى خداوند چگونه براى انسان جمیع صفاتى را که در آن صلاح و کمالِ کار اوست به او ارزانى داشته است؟»
پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «آن کس که حیا ندارد ایمان ندارد.»
امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «کسى که حیا ندارد هیچ خیرى در او نیست.»
البته آنچه گفته شد درباره حیاء پسندیده است. نوعى از حیاء مذموم آن است انسان از فرا گرفتن علم و دانش و پذیرفتن حقایق و انجام کارهاى نیک شرم داشته باشد و گاه به سبب آن از ترک مجالس گناه و پیشنهادهاى زشت افراد فاسد شرم مى کند و آلوده گناه مى شود.

حکمت 222 نهج البلاغه: چشم پوشی کریمانه
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): بمِنْ أَشْرَفِ أَعْمَالِ الْکَرِیمِ غَفْلَتُهُ عَمَّا یَعْلَمُ.
و درد خدا بر او، فرمود: یکی از با ارزش ترین کارهای انسان جوانمرد آن است که آنچه را از عیوب (مردم) میداند چشم پوشی کند.

شرح حکمت :
در حدیث معروفى نیز از امام موسى بن جعفر(علیه السلام) مى خوانیم: مردى خدمتش آمده، عرض کرد: فدایت شوم از یکى از برادران دینى کارى نقل کردند که من آن را ناخوش داشتم، از خودش پرسیدم انکار کرد، در حالى که جمعى از افراد موثق این مطلب را از او نقل کرده اند، امام فرمود: « گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن، حتى اگر پنجاه نفر سوگند خوردند که او کارى کرده و او بگوید نکرده ام از او بپذیر و از آنها نپذیر، هرگز چیزى که مایه عیب و ننگ اوست و شخصیتش را از میان مى برد در جامعه پخش مکن، که از آنها خواهى بود که خداوند درباره آنها فرموده: کسانى که دوست مى دارند زشتى ها در میان مؤمنان پخش شود عذاب دردناکى در دنیا و آخرت دارند».
امیرمؤمنان(علیه السلام) مى فرمایند: «قدر و منزلت خود را با «تغافل» درباره امور پست و کوچک بالا برید ... و زیاده از امورى که پوشیده و پنهان است تجسس نکنید که عیب جویان شما زیاد مى شوند ... و با چشم برهم نهادن از دقت بیش از حد در جزئیات، بزرگوارى خود را ثابت کنید.» از این حدیث و پاره اى دیگر از احادیث این نکته روشن مى شود که موارد تغافل مربوط به امور سرنوشت ساز زندگى یک انسان نیست، زیرا که در آنها دقت و جستوجو به یقین لازم است. این دستور منافاتى با مسئله امر به معروف و نهى از منکر ندارد، زیرا وظیفه امر به معروف و نهى از منکر مربوط به واجبات و محرمات است که از محدوده تغافل بیرون است.

حکمت 221: بدترین توشه برای آخرت
(اخلاقى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): بِئْسَ الزَّادُ إِلَى الْمَعَادِ الْعُدْوَانُ عَلَى الْعِبَادِ.
و درود خدا بر او، فرمود: بدترین توشه براى آخرت، ستم بر بندگان (خدا) است.

شرح حکمت:
قرآن مجید مى فرماید: «و زاد و توشه تهیه کنید، و بهترین زاد و توشه، پرهیزکارى است. (197 بقره) ».گناهانى که جنبه معصیت الله یا ظلم بر خویشتن است با توبه آمرزیده مى شود و حتى بدون توبه امید عفو الهى و شفاعت درباره آن وجود دارد، همان گونه که قرآن مجید مى فرماید: « ای بندگان من که [با ارتکاب گناه] بر خود زیاده روی کردید! از رحمت خدا نومید نشوید، یقیناً خدا همه گناهان را می آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است. ( 53زمر)» ولى آنجا که پاى ظلم بر دیگران به میدان مى آید نه با آب توبه شسته مى شود و نه با عنایت شفاعت و جز با رضایت صاحب حق نجات از عواقب آن ممکن نیست و به همین دلیل امام(علیه السلام) آن را بدترین زاد و توشه قیامت شمرده است.
قرآن مجید می فرماید: «(به این ترتیب،) ریشه گروهى که ستم کرده بودند، قطع شد و ستایش مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است.(۴۵انعام)»
امام باقر(علیه السلام) می فرمایند که هنگامى که رحلت پدرم على بن الحسین فرا رسید مرا به سینه خود چسبانید، سپس فرمود: «فرزندم من تو را به چیزى وصیت مى کنم که پدرم در آستانه شهادت مرا به آن توصیه کرد و گفت این چیزى است که پدرش (على (علیه السلام)) به آن حضرت توصیه کرده است فرمود: «از ستم کردن بر کسى که هیچ یار و یاورى جز خدا ندارد بترس.»

حکمت 220: نکوهش قضاوت با ظن و گمان
(اخلاقى، قضایى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : لَیْسَ مِنَ الْعَدْلِ الْقَضَاءُ عَلَى الثِّقَةِ بِالظَّنِّ.
و درود خدا بر او، فرمود: داورى در حق افراد مورد اطمینان، با تکیه بر گمان، رسم عدالت نیست.

شرح حکمت:
قرآن مجید مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید از بسیارى از گمان ها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمان ها گناه است. (12 حجرات)»
در حکمت 360 امام (علیه السلام) مى فرماید: «هر سخنى که از دهان کسى خارج شد تا احتمال صحت در آن مى دهى حمل بر فساد مکن». دلیل آن هم روشن است، زیرا سوء ظن پایه هاى اعتمادِ عمومى را که سرچشمه همکارى است متزلزل مى سازد. حال اگر آن شخصى که انسان به او سوء ظن پیدا مى کند کسى باشد که سوابق حسنه او بر ما روشن است؛ به یقین قضاوت درباره چنین شخصى با ظن و گمانِ بدون دلیل، عادلانه نیست.
امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «سوء ظن به نیکوکار بدترین گناه و زشت ترین ستم هاست.» در حدیث دیگرى مى فرمایند: «سوء ظن به کسى که خیانت نمى کند نشانه پستى و لئامت است.» باز در روایتی مى فرمایند: «بدترین مردم کسى است که به سبب سوء ظنى که دارد به هیچ کس اعتماد نمى کند و (نیز) هیچ کس به سبب سوء فعلش به او اعتماد ندارد.»

حکمت 219 نهج البلاغه: طمع، قربانگاه عقل
(اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : أَکْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ.
و درود خدا بر او، فرمود: بیشترین قربانگاههاى عقول زیر برق طمع هاست.

شرح حکمت:
امام(علیه السلام) طمع را به برق آسمان تشبیه نموده که لحظه اى همه جا را روشن مى کند و در شب هاى تاریک تمام فضاى بیابان با آن آشکار مى شود و شخص راهگذر گم کرده راه به شوق در مى آید و به دنبال آن دوان دوان حرکت مى کند. ناگهان برق خاموش مى شود و او در پرتگاهى فرو مى افتد. عقل و دانش آدمى که حق را از باطل و نیک را از بد مى شناسد هنگامى که تحت تأثیر برق طمع قرار گیرد به همین سرنوشت گرفتار مى شود. در واقع طمع، یکى از موانع عمده شناخت است. مهم ترین فاجعه تاریخ اسلام، شهادت شهیدان کربلا، از یک نظر به سبب طمع در حکومت رى از سوى «عمر سعد» واقع شد و حکومت مرگبار بنى امیه به طور کلى مولود طمع هایى بود که آنها در جانشینى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و گرفتن انتقام غزوات آن حضرت داشتند.
طمع باعث ذلت انسان مى شود، براى این که جهت رسیدن به آن از آبرو و حیثیت خویش مایه مى گذارد و در برابر هر شخصى سر تعظیم فرود مى آورد.
ازاین رو در حدیثى از امام حسن عسکرى(علیه السلام)مى خوانیم: «چه قدر زشت است براى انسان با ایمان که علائقى داشته باشد که سبب ذلت او شود.»

حکمت 218 نهج البلاغه: حسادت، آفت دوستى
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : حَسَدُ الصَّدِیقِ مِنْ سُقْمِ الْمَوَدَّةِ.
و درود خدا بر او، فرمود: حسد بردن دوست، از خالص نبودن دوستى اوست.

شرح حکمت:
امام(علیه السلام) در این حکمت یکى از نشانه هاى ضعف دوستى و صداقت را بیان فرموده اند.
امام حسن مجتبى (علیه السلام) در لحظات آخر عمر خویش به «جناده» چنین وصیت می فرماید: «با کسى دوستى کن که دوستى با او زینت تو باشد و هنگامى که به او خدمت مى کنى تو را محفوظ دارد و هرگاه که از او کمکى بخواهى یارى ات کند، اگر سخنى بگویى (از روى اعتمادى که به تو دارد) گفتار تو را تصدیق کند و اگر در جایى (به حق) حمله کنى تو را تقویت نماید و اگر دست خود را براى حاجتى به سوى او دراز کنى او دستش را به سوى تو دراز کند و هرگاه نقطه ضعفى از تو ظاهر شود آن را بپوشاند و اگر کار نیکى از تو ببیند آن را بشمارد (و آشکار سازد) و اگر چیزى از او بخواهى به تو بدهد حتى اگر سکوت کنى (ولى نیازمند باشى) بدون مقدمه کمک کند و اگر مشکلى براى او پیش آید تو را ناراحت سازد.»

حکمت 217 نهج البلاغه: شناخت افراد در تحول روزگار
(اخلاقى، علمى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : فِی تَقَلُّبِ الْأَحْوَالِ عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَالِ.
و درود خدا بر او، فرمود: در گردش و دگرگونى هاى روزگار است که گوهر مردان شناخته می شود.

شرح حکمت:
«تَقَلُّب اَحوال» مفهوم جامعى است که هرگونه دگرگونى زندگى را شامل مى شود: رسیدن به مال و ثروت یا فقر، پیدا کردن مقام یا سقوط از آن، بهبودى و تندرستى یا بیمارى، فراهم آمدن اسباب شادى یا مصائب و حوادث دردناک و...
افرادی از یاران پیغمبر(صلى الله علیه وآله) بودند که در غزوات اسلامى به عنوان مجاهدى خستگى ناپذیر و افسرى فداکار درخشیدند; ولى بعد از رحلت پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) بر اثر حب جاه و مقام یا مال و ثروت راه خود را جدا کردند و همان گونه که در حکمت 441 خواهد آمد: «پست هاى مهم میدان مسابقه و آزمایش مردان است». و خلاصه کارهایى براى رسیدن به مال و مقام دنیا انجام دادند که هیچ کس از آنها انتظار نداشت.
امام على(علیه السلام) می فرمایند: «بى نیازى و فقر باطن افراد و اوصاف آنها را آشکار مى سازد.»
قرآن مجید مى فرماید: «و ما این روزها(ى پیروزى و شکست) را در میان مردم مى گردانیم؛ (و این خاصیّت زندگى دنیاست) تا خدا، افرادى را که ایمان آورده اند، مشخص سازد؛ و (خداوند) از میان خودتان، شاهدانى بگیرد. و خدا ستمکاران را دوست نمى دارد و تا خداوند، افراد با ایمان را خالص گرداند (و ورزیده شوند)؛ و کافران را (به تدریج) نابود سازد. (140 و 141 آل عمران)»