رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۴۹۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نهج البلاغه» ثبت شده است

حکمت 216 نهج البلاغه: طغیانگری در پی توانگری
(اخلاقى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : مَنْ نَالَ اسْتَطَالَ.
و درود خدا بر او، فرمود: کسى که به نوایى رسد طغیان مى کند.

شرح حکمت:
در حکمت های گذشته همچون 150 و 160 نیز کراراً به این حقیقت با تعبیرات دیگرى اشاره شده است; «اگر غنى و بى نیاز شود مغرور و مفتون مى گردد» یا «کسى که دستش به حکومتى رسد استبداد پیشه مى کند.» و مى توان گفت: کلام مورد بحث جامعیت بیشترى دارد، زیرا کلمات گذشته یا در مورد غنى و ثروت بود و یا مقام; اما گفتار حکیمانه مورد بحث، رسیدن به هر نوع توانایى مالى و مقامى و علمى را شامل مى شود.
قرآن مجید مى فرماید: «چنین نیست، به یقین انسان طغیان مى کند از این که خود را بى نیاز ببیند. (6 و 7علق)»
داستانی ذیل آیه 75 سوره «توبه» آمده است که مرد فقیری بود و با اصرار زیاد از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) خواست در حق او دعا کند تا ثروتمند شود و پیغمبر(صلى الله علیه وآله) خواسته او را رد مى کرد. پس از اصرار زیاد دعایى در حقش فرموده و صاحب ثروت عظیمى شد و راه طغیان را پیش گرفت، نه تنها از پرداختن زکات سر باز زد، بلکه حکم زکات را ظالمانه پنداشت و آن را شبیه جزیه یهود و نصارى قلمداد کرد و بر سرش آمد آنچه آمد.
امام کاظم(علیه السلام) مى فرمایند: «کسى که در دامان فقر متولد شده غنا و بى نیازى او را به طغیان وا مى دارد.»
امام صادق(علیه السلام) به یکى از یارانش فرمود: «دست خود را تا مرفق در دهان اژدها کنى براى تو بهتر از آن است که حاجت از کسى بطلبى که چیزى نداشته و سپس به نوایى رسیده است.»

حکمت 215 نهج البلاغه: نتیجه اختلاف
(اخلاقى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : الْخِلَافُ یَهْدِمُ الرَّأْیَ.
و درود خدا بر او، فرمود: اختلاف، تصمیم گیرى و تدبیر را نابود مى کند.

شرح حکمت:
کلام حکیمانه بالا دو تفسیر مى تواند داشته باشد: نخست این که گاه مى شود عده اى مى نشینند و بر سر موضوع مهمى تصمیم گیرى مى کنند; ولى ناگهان فرد یا افرادى نظر مخالفى ابراز مى کنند و تصمیم گیرى پیش گفته را به هم مى زنند و کار ابتر مى ماند
تفسیر دیگر این که اختلاف سبب مى شود که رأى گیرى هیچ گاه به جایى نرسد و تدبیرها عقیم بماند. جمع میان این دو تفسیر نیز مانعى ندارد که اختلاف هم مانع از تصمیم و تدبیر باشد و هم اگر تدبیر و تصمیم صحیحى منعقد شد، آن را بر هم بزند.
در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: « هیچ امتى بعد از پیامبر خود اختلاف نکردند مگر این که اهل باطل بر اهل حق در میان آنها پیروز شدند.»
در کلام حکیمانه شماره 179 نیز امام(علیه السلام) به این حقیقت اشاره فرموده بود که: «لجاجت فکر و رأى انسان را نابود مى کند.»

حکمت 214 نهج البلاغه: خوش اخلاقی و زیادی دوستان
(اخلاقى، علمى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : مَنْ لَانَ عُودُهُ کَثُفَتْ أَغْصَانُهُ.
و درود خدا بر او، فرمود: هر کس نهال وجودش نرم باشد (نرم خو باشد) شاخه هایش (دوستان و یارانش) انبوه و فراوان مى شوند.

شرح حکمت:
این سخن اشاره دارد که افراد متواضع و با محبت دوستان فراوانى را گرد خود جمع مى کنند و به عکس.
قرآن مجید درباره پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) می فرمایند: «به سبب رحمت الهى در برابر مؤمنان، نرم و مهربان شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مى شدند. (159 آل عمران)»
در نامه امام علی (علیه السلام) به محمد بن ابى بکر آمده است: «در برابر آنها (مردم) متواضع باش و با چهره گشاده مردم را ملاقات کن.»
رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «آیا به شما خبر دهم چه کسى آتش دوزخ در فرداى قیامت بر او حرام است؟» عرض کردند: آرى یا رسول الله فرمود: «کسى که آسان مى گیرد و به مردم نزدیک و نرمخوست و سختگیرى نمى کند.»
امیرمؤمنان على(علیه السلام) می فرمایند: «بدخلقى سبب تنگى معیشت و رنج روح و روان مى شود.»

حکمت 213 نهج البلاغه: تحمّل مشکلات و خشنودى
(اخلاقى، تربیتى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : أَغْضِ عَلَى الْقَذَى وَ الْأَلَمِ تَرْضَ أَبَداً.
و درود خدا بر او، فرمود: چشم خود را بر خاشاک رنج ها فرو بند تا همیشه راضى باشى.

شرح حکمت:
زندگى انسان در این جهان به هر حال آمیخته با ناراحتى هایى است و شاید هیچ کس را نتوان پیدا کرد که از چیزى ناراحت نباشد و اگر انسان تاب تحمل هیچ مشکلى را نداشته باشد و در برابر هر مشکلى بى تابى و جزع و فزع کند، هرگز رضایت خاطر و آرامش روح پیدا نخواهد کرد، بنابراین انسان باید صبور و شکیبا و داراى تحمل باشد تا بتواند آرامش خود را در زندگى حفظ کند و از حیات خود راضى و از نعمت هاى پروردگار خشنود باشد و گرنه این بى تابى ها ممکن است سر از شکایت از پروردگار درآورد و سعادت انسان را بر باد دهد.
در خطبه 26 نیز امام(علیه السلام) مى فرمایند: «چشم بر خاشاک فرو بستم و با گلویى که استخوان در آن گیر کرده بود جرعه تلخ حوادث را نوشیدم.»
امام صادق(علیه السلام) از پدر بزرگوارش امام باقر(علیه السلام) نقل مى کند: «بیشترین بهشتیان افراد کم خرد هستند». راوى عرض مى کند: منظورتان ابلهان و افراد مجنون و بیمار است؟ امام(علیه السلام) مى فرماید: «نه» «منظورم کسانى است که در برابر عوامل ناراحتى تغافل مى کنند و خود را به بى خبرى مى زنند»

حکمت 212 نهج البلاغه: خودپسندى آفت عقل
(اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ أَحَدُ حُسَّادِ عَقْلِهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: خودپسندى، از حسودان عقل آدمى است.

شرح حکمت:
خودپسندى; قدرت عقل را از انسان مى گیرد و او را به خطا مى افکند، عیب انسان را ظاهر مى سازد، مردم را از او متنفر مى کند، حتى خانواده او را گرفتار مشکلات مى کند، جاه و مقام او را متزلزل مى سازد و گاه اموال و ثروت او را از دستش مى گیرد، چرا که مردم هرگز حاضر به همکارى با افراد خودپسند و خودخواه نیستند. و از این طریق با عقل به دشمنی می پردازد.
در آیه 8 سوره «فاطر» مى خوانیم: «پس آیا کسی که کردار زشتش برای او زینت داده شده و [به این سبب] آن را خوب دیده [مانند کسی است که در پرتو ایمان، خو بو بد را تشخیص داده است؟] همانا خدا هر که را بخواهد [به کیفر تکبّرش در برابر حق] گمراه می کند و هر که را بخواهد هدایت می نماید. پس مبادا جانت به سبب حسرت هایی که بر آنان می خوری از بین برود؛ بی تردید خدا به آنچه انجام می دهند داناست.»

حکمت 211: ارزش هاى اخلاقى
(اخلاقى، اجتماعى، اقتصادى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : وَ کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِیرٍ وَ مِنَ التَّوْفِیقِ حِفْظُ التَّجْرِبَةِ وَ الْمَوَدَّةُ قَرَابَةٌ مُسْتَفَادَةٌ وَ لَا تَأْمَنَنَّ مَلُولًا.
و درود خدا بر او، فرمود: (10) و چه بسیار عقل هایی که گرفتار هوا و هوس اند. (11) حفظ و به کار گیرى تجربه رمز پیروزى است (12) و دوستى، نوعى خویشاوندى اکتسابى است (13) و به آن کس که به ستوه آمده و توان تحمّل ندارد اعتماد نکن.


شرح حکمت:
قرآن مجید مى فرماید: «آیا دیدى کسى را که معبود خود را هواى نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهى (بر این که شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پرده اى قرار داده است؟! با این حال، غیر از خدا چه کسى مى تواند او را هدایت کند؟! آیا متذکّر نمى شوید؟! (23 جاثیه» و نیز گاه مى فرماید: بروید آثار (پیشینیان) را در نقاط مختلف زمین ببینید، و عبرت بگیرید.
امیرمؤمنان(علیه السلام) می فرمایند: «غلبه هواى نفس هم دین انسان را فاسد مى کند و هم عقل او را.»
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «افراد کم تجربه که تنها به آراى خود تکیه مى کنند هرگز در ریاست موفق نخواهند شد.»
امام علی (علیه السلام) مى فرمایند: «کسى که دوستى ندارد اندوخته اى (براى مبارزه با مشکلات) ندارد.»
امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «مقام دوست بسیار والا است تا آنجا که اهل دوزخ از دوست یارى مى طلبند و او را از درون آتش دوزخ صدا مى زنند پیش از آنکه نزدیکان پرمحبت خود را صدا بزنند. خداوند در قرآن از آنها چنین خبر داده که مى گویند: (واى بر ما) ما امروز شفاعت کنندگانى نداریم و نه دوست صمیمى»
امام علی (علیه السلام) می فرمایند: « به افراد رنجیده خاطر و زودرنج اعتماد نکن، هرچند دل او را با جایزه اى به دست آورى، زیرا برق جهنده (که لحظه اى مى درخشد و خاموش مى شود) در شب تاریک قابل اعتماد نیست»

حکمت 211 نهج البلاغه: ارزش هاى اخلاقى
(اخلاقى، اجتماعى، اقتصادى)
قسمت اول حکمت

وَ قَالَ (علیه السلام) : الْجُودُ حَارِسُ الْأَعْرَاضِ وَ الْحِلْمُ فِدَامُ السَّفِیهِ وَ الْعَفْوُ زَکَاةُ الظَّفَرِ وَ السُّلُوُّ عِوَضُکَ مِمَّنْ غَدَرَ وَ الِاسْتِشَارَةُ عَیْنُ الْهِدَایَةِ وَ قَدْ خَاطَرَ مَنِ اسْتَغْنَى بِرَأْیِهِ وَ الصَّبْرُ یُنَاضِلُ الْحِدْثَانَ وَ الْجَزَعُ مِنْ أَعْوَانِ الزَّمَانِ وَ أَشْرَفُ الْغِنَى تَرْکُ الْمُنَى
و درود خدا بر او، فرمود: (1) بخشندگى، نگاه دارنده آبروست (2) و بردباری دهان بند بی خردان است. (3) زکات پیروزى، عفو است (4) واز یاد بردن آن که (به تو) خیانت کرده، پاداش تو و کیفر اوست. (5) مشورت همان هدایت و راه یابی است. (6) و هر که مستبد به رأى شد، به کام خطرها افتاد. (7) شکیبایى، سختی هاى روزگار را دور مى نماید (8) و بى تابى، زمان را در نابودى انسان یارى می دهد. (9) برترین بى‌نیازى، ترک آرزوهاست.

شرح حکمت:
هنگامى که انسان دستش به جود و بخشش باز باشد، عیب جویان ساکت مى شوند و حاسدان خاموش مى گردند.
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: « کسى که با سفیه مقابله کند و پاسخ او را دهد گوئى هیزم بر آتش مى نهد.»
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «اگر صبر و شکیبایى قبل از بلا آفریده نشده بود افراد با ایمان در برابر حوادث ناگوار از هم متلاشى مى شدند همان گونه که تخم مرغ با اصابت به سنگ متلاشى مى شود.»
امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «از آرزوهاى دور و دراز بپرهیزید که شادابى و نشاط نعمت هایى را که به شما داده از بین مى برد و به سبب آن مواهب الهى در نزد شما کوچک مى شود و حسرت فراوانى به سبب اوهام باطله اى که داشته اید به شما دست مى دهد.»

حکمت 210 نهج البلاغه: این گونه تقوا پیشه کنید
(اخلاقى، تربیتى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : اتَّقُوا اللَّهَ تَقِیَّةَ مَنْ شَمَّرَ تَجْرِیداً وَ جَدَّ تَشْمِیراً وَ کَمَّشَ فِی مَهَلٍ وَ بَادَرَ عَنْ وَجَلٍ وَ نَظَرَ فِی کَرَّةِ الْمَوْئِلِ وَ عَاقِبَةِ الْمَصْدَرِ وَ مَغَبَّةِ الْمَرْجِعِ.
و درود خدا بر او، فرمود: تقواى الهى پیشه کنید؛ تقواى کسى که براى اطاعت خدا دامن به کمر زده در حالى که خود را از (علائق مادى) جدا ساخته و سخت (در این راه) مى‌کوشد و با بصیرت در راه خدا با چابکى گام بر مى‌دارد و از ترس اعمالِ خود، به سرعت (به سوى مغفرت الهى) پیش مى‌رود و در بازگشت به پناهگاه اصلى (آخرت) و سرانجام زندگى و عاقبت کار مى‌اندیشد.

شرح حکمت:
تقوا مراحلى دارد که بستگى زیادى به انگیزه هاى آن و نشانه هایى در آثار آن دارد و امام(علیه السلام) در اینجا بالاترین مرحله تقوا را پیشنهاد مى کند که پنج وصف در آن موجود است.
تقوا و پرهیزگارى بهترین زاد و توشه سفر آخرت (197 بقره)؛ والاترین نشانه شخصیت انسان و قرب او در درگاه خدا (13 حجرات)؛ و جواز عبور از دروازه هاى بهشت است (63 مریم).
در تفسیر آیه شریفه «اى کسانى که ایمان آورده اید! آن گونه که حق تقوا و پرهیزکارى است، از (مخالفتِ فرمانِ) خدا بپرهیزید; و جز بر آیین اسلام از دنیا نروید (102 آل عمران)» از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده که منظور از به جا آوردن حق تقوا این است که: «که خدا (هرگز) معصیت نشود و به یاد خدا باشند و هرگز او را فراموش نکنند.»
در تفسیر همین آیه از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: «حق تقوا این است که خدا اطاعت شود و معصیت نشود و به یاد او باشند و فراموش نکنند و شکر نعمت هایش به جا آورند و کفران نکنند.»

حکمت 209 نهج البلاغه: خبر از ظهور حضرت مهدى علیه السّلام
(اعتقادى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْیَا عَلَیْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا وَ تَلَا عَقِیبَ ذَلِکَ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ.
و درود خدا بر او، فرمود: دنیا پس از سرکشى، به ما روى مى کند، چونان شتر مادّه بد خو که دوشنده شیر را گاز مى‌گیرد تا شیر را براى فرزندش نگه‌دارى کند. (سپس امام آیه 5 سوره قصص را تلاوت فرمودند:) «و مى خواهیم بر آنان که مردم ناتوانشان شمرده اند منّت نهیم و آنان را امامان و وارثان گردانیم.»

شرح حکمت:

در حدیثى که مرحوم شیخ طوسى در کتاب غیبت خود آورده است، امیرمؤمنان على(علیه السلام) در تفسیر آیه 5 قصص فوق فرمودند: «منظور از مستضعفان در آیه فوق آل محمد است که خداوند مهدى آنها را بعد از زحمت و فشارى که بر آنان وارد شده بر مى انگیزد و به آنها عزت مى بخشد و دشمنانشان را خوار و ذلیل مى کند.»
امام سجاد (علیه السلام) مى فرمایند: «سوگند به کسى که محمد را به حق بشارت دهنده و بیم دهنده قرار داد که نیکان از ما اهل بیت و پیروان آنها به منزله موسى و پیروان او و دشمنان ما و پیروانشان به منزله فرعون و پیروانش هستند (سرانجام پیروز مى شوند و آنها نابود مى گردند و حکومت حق و عدالت برقرار خواهد شد)»
قرآن مجید: «خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند وعده داده است که به یقین، خلافت روى زمین را به آنان خواهد داد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت بخشید; و دین و آیینى را که براى آنان پسندیده، برایشان پا برجا و ریشه دار خواهد ساخت; و ترسشان را به امنیّت و آرامش مبدّل مى کند، به گونه اى که فقط مرا مى پرستند، و چیزى را همتاى من قرار نخواهند داد. (55 نور)»

حکمت 208 نهج البلاغه: مراحل خودسازى
(اخلاقى، تربیتى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ وَ مَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ وَ مَنْ خَافَ أَمِنَ وَ مَنِ اعْتَبَرَ أَبْصَرَ وَ مَنْ أَبْصَرَ فَهِمَ وَ مَنْ فَهِمَ عَلِمَ.
و درود خدا بر او، فرمود: (1) هر که بحساب خویش رسیدگى نمود سود برد، و هر که از آن غافل ماند زیان کرد، (2) و هر که (از خدا) ترسید (از عذاب و کیفر روز رستخیز) آسوده باشد، (3) و هر که (از دنیا) پند گرفت (در کار آخرت) بینا گردید، و هر که بینا شد (نیک و بد را) فهمید و دریافت، و هر که فهمید (بخدا شناسى) دانا گردید.

شرح حکمت:
رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «انسان فرد باایمانى نخواهد بود مگر زمانى که با دقت اعمال خود را محاسبه کند; دقیق تر از آنچه شریک به حساب شریک خود مى رسد یا مولا به حساب بنده خویش.»
قرآن مجید مى فرماید: روز قیامت خطاب به گناهکاران مى شود و خداوند به آنها مى گوید: «این نامه اعمال شماست که ما نوشته ایم و به حق بر ضدّ شما سخن مى گوید; ما آنچه را انجام مى دادید مى نوشتیم. (29 جاثیه)»
خوف از خدا یعنى خوف از عدالت و مجازات هاى عادلانه اوست. در تعلیمات دینى ما کراراً آمده است که انسان باایمان باید با دو بال خوف و رجا پرواز کند.
در وصایای لقمان به فرزندش چنین آمده: «آن گونه از خداوند عزوجل ترسان باش که اگر تمام اعمال نیک جن و انس را به جا آورى احتمال ده که تو را (به سبب بعضى از اعمالت) عذاب مى کند و آنچنان به خداوند امیدوار باش که اگر گناه انس و جن را انجام داده باشى ممکن است مشمول رحمت او واقع شوى».
راوى خدمت امام صادق(علیه السلام) عرض مى کند: جمعى از دوستان شما هستند که خود را آلوده گناهان مى کنند و مى گویند: امید (به رحمت خدا و محبت اهل بیت) داریم، امام فرمود: «آنها دروغ مى گویند از دوستان ما نیستند». سپس افزود: «آنها کسانى هستند که در چنگال آرزوها گرفتار شده اند (زیرا) کسى که امید به چیزى داشته باشد براى آن عمل مى کند و کسى که از چیزى بترسد از آن مى گریزد.»
امام علی (علیه السلام) در سه جمله اخیر از این حکمت به این نکته اشاره مى کند که اگر انسان با چشم عبرت به اطراف خود بنگرد به حقایق این عالم آشنا مى شود، سپس به تحلیل آن حقایق مى پردازد و نتایج آن را درک مى کند و کسى که به اسباب و نتایج آن حقایق آشنا مى گردد عالم مى شود; یعنى راه را به سوى مقصد پیدا مى کند.

حکمت 207 نهج البلاغه: ارزش همانند شدن با خوبان
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : إِنْ لَمْ تَکُنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَکَ أَنْ یَکُونَ مِنْهُمْ.
و درود خدا بر او، فرمود: اگر حلیم و بردبار نیستى خود را به بردبارى وادار کن (و همانند حلیمان عمل کن) زیرا کمتر شده است کسى خود را شبیه قومى کند و سرانجام از آنان نشود.

شرح حکمت:
امام جمله «کسى خود را شبیه قومى کند» را به عنوان درسى فراگیر در مسیر تحصیل فضایل تعلیم داده است و این همان چیزى است که نه تنها علماى اخلاق، بلکه روانشناسان نیز بر آن اصرار دارند و آن را یکى از طرق رفع نقایص روانى مى شمارند.
مرحوم مفید در کتاب مجالس خود از جابر نقل مى کند که امیرمؤمنان(علیه السلام) شنید مردى «قنبر» را دشنام مى دهد و «قنبر» مى خواهد به او پاسخ دهد. امام(علیه السلام) او را صدا زد فرمود: «قنبر آرام باش. دشنام دهنده را رها کن که سبب خشنودى خدا و خشم شیطان مى شود و این مجازاتى است براى دشمن تو». سپس افزود: «به خدایى که دانه را در زمین مى شکافد و انسان را مى آفریند سوگند هرگز انسان با ایمانى پروردگارش را به چیزى مانند حلم و بردبارى خشنود نکرده است و شیطان را به مانند سکوت (در این گونه موارد) خشمگین نساخته و احمق را همانند خاموشى در برابرش مجازات ننموده است.»

حکمت 206 نهج البلاغه: نتیجه بردبارى
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : أَوَّلُ عِوَضِ الْحَلِیمِ مِنْ حِلْمِهِ أَنَّ النَّاسَ أَنْصَارُهُ عَلَى الْجَاهِلِ.
و درود خدا بر او، فرمود: نخستین نتیجه اى که شخص بردبار از بردبارى خود مى برد این است که مردم در برابر جاهل و نادان از وى حمایت خواهند کرد.

شرح حکمت:
بعضى «حلم» را به معناى خویشتن دارى به هنگام هیجان غضب دانسته اند.
قرآن مجید درباره بندگان خاص خدا مى فرماید: «و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام مى گویند (و با بى اعتنایى و بزرگوارى مى گذرند.) (63 فرقان)»
در جایى دیگر خداوند به پیامبرش دستور مى دهد که: «(به هر حال) با عفو و مدارا رفتار کن، و به کارهاى شایسته دعوت نما، و از جاهلان روى بگردان (و با آنان ستیزه مکن)! (199 اعراف)»
رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمودند: « آیا به شما خبر دهم کدام یک از شما از نظر اخلاق به من شبیه ترید؟» عرض کردند: آرى اى رسول خدا! فرمود: «آن کس که از همه خوش اخلاق تر و بردبارتر و نیکوکارتر به خویشاوندان خود و باانصاف تر در حال غضب و خشنودى است.»
امیرمؤمنان(علیه السلام) می فرمایند: «شجاع ترین مردم کسى است که با نیروى حلم، بر جهل (جاهلان) غالب آید» در حدیث دیگرى از همان حضرت آمده است: « برترین اخلاق مردان با شخصیت حلم و بردبارى است.»
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: « حلم براى یارى انسان کافى است.»
امام صادق(علیه السلام) خطاب به فردی فرمودند: «حلم و بردبارى تو باید به قدرى باشد که اگر کسى به تو بگوید اگر سخن نسنجیده اى درباره من بگویى ده برابر آن به تو مى گویم، تو در جواب بگویى اگر تو ده سخن ناسنجیده بگویى من یکى نخواهم گفت.»

حکمت 205 نهج البلاغه: گنجایش نامحدود ظرف علم
(علمى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: هر ظرفى با ریختن چیزى در آن پر مى شود جز ظرف دانش که هر چه در آن جاى دهى، وسعتش بیشتر مى شود.

شرح حکمت:
این حکمت اشاره به این نکته دارد که هرگز نباید کسی از فراگیرى علم و دانش خسته شود یا گمان کند به مرحله نهایى علم و دانش رسیده است. باید بداند به سمتى حرکت مى کند که هر قدر جلوتر مى رود وسیع تر مى شود.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «دو گروه گرسنه اند و هرگز سیر نمى شوند: طالبان علم و طالبان دنیا.» لذا تحصیل علم در اسلام از جهات مختلف زیر نامحدود است:
۱- از نظر مدت، پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمودند: «از گهواره تا گور دانش بجوى»
۲- از نظر مکان، پیامبر مى فرمایند: «به دنبال علم و دانش بروید هرچند در سرزمین چین باشد.»
۳- از نظر مقدار کوشش، امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «در طلب دانش باشید هرچند براى تحصیل آن در دریاها فرو روید و خون خود را فدا کنید.»
۴- از نظر استاد، پیامبر مى فرمایند: «علم و دانش گمشده فرد با ایمان است، نزد هر کس باشد گمشده خود را مطالبه مى کند.»
این سخن را با حدیثى که از امیرمؤمنان(علیه السلام) پایان مى دهیم: « عالم و دانشمند کسى است که هرگز از علم و دانش سیر نمى شود و اظهار سیرى نیز مى کند.»

حکمت 204 نج البلاغه: بى توجّهى به ناسپاسی مردم
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : لَا یُزَهِّدَنَّکَ فِی الْمَعْرُوفِ مَنْ لَا یَشْکُرُهُ لَکَ فَقَدْ یَشْکُرُکَ عَلَیْهِ مَنْ لَا یَسْتَمْتِعُ بِشَیْ ءٍ مِنْهُ وَ قَدْ تُدْرِکُ مِنْ شُکْرِ الشَّاکِرِ أَکْثَرَ مِمَّا أَضَاعَ الْکَافِرُ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.
و درود خدا بر او، فرمود: مردم تو را از کار نیکو باز ندارد، زیرا هستند کسانى، بى آن که از تو سودى برند تو را مى ستایند، چه بسا ستایش اندک آنان براى تو، سودمندتر از ناسپاسى ناسپاسان باشد. و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.

شرح حکمت:
امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه همگان را دعوت به کار نیک به افراد نیازمند مى کند؛ خواه سپاسگزار باشند یا ناسپاسى کنند. در عین حال، خداوند از نیکوکاران سپاسگزارى مى کند و این برتر از هر سپاسگزارى است.
باید توجه داشت که ناسپاسی در برابر کار نیک انسان از زمان پیامبران نیز بوده است و پیامبران با آن همه زحمتهایی که برای هدایت مردم می کشیدند، مورد ناسپاسی قرار می گرفتند. لذا پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «روز قیامت که مى شود بنده اى را در صحنه محشر حاضر مى کنند و در حضور خداى متعال مى ایستد و خداوند دستور مى دهد او را به سوى آتش دوزخ ببرند. عرضه مى دارد: خداوندا! دستور دادى مرا به سوى دوزخ ببرند در حالى که قرآن مى خواندم و شکرگزار نعمت های تو بودم . خداى متعال مى فرماید: بنده من راست مى گویى; ولى تو شکرگزارى در برابر کسى که واسطه نعمت بر تو بود نداشتى و من به ذات مقدسم سوگند خورده ام که شکر بنده اى را نپذیرم که در برابر واسطه نعمت من به خلقم شکرگزار نباشد.»
از این حدیث و احادیث متعدد دیگر روشن مى شود که شکر خالق از شکر مخلوق نمى تواند جدا باشد; زیرا غالباً نعمت هاى الهى از سوى واسطه هایى به انسان مى رسد.
همچنین در برابر اساتید و آنهایى که ما را با اسلام و ائمه (علیهم السلام) آشنا کرده اند شکرگزار باشیم و در برابر پدر و مادر که خداوند توصیه ویژه ای در رابطه با آنها در قرآن مجید کرده، و همچنین تمام کسانى که به نوعى به ما خدمت معنوى یا مادى کرده اند؛ در هر لباس و مقامى که باشند شکرگزار باشیم.

حکمت 203: یاد مرگ و پرهیزکارى
(اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِنْ قُلْتُمْ سَمِعَ وَ إِنْ أَضْمَرْتُمْ عَلِمَ وَ بَادِرُوا الْمَوْتَ الَّذِی إِنْ هَرَبْتُمْ مِنْهُ أَدْرَکَکُمْ وَ إِنْ أَقَمْتُمْ أَخَذَکُمْ وَ إِنْ نَسِیتُمُوهُ ذَکَرَکُمْ.
و درود خدا بر او، فرمود: اى مردم! از خدایى بترسید که اگر سخنى بگویید مى شنود و اگر چیزى را در دل پنهان دارید مى داند و بر مرگ پیشى گیرید که اگر از آن فرار کنید به شما دست مى یابد و اگر بایستید شما را مى گیرد و اگر فراموشش کنید شما را فراموش نخواهد کرد.

شرح حکمت:
امام (علیه السلام) در این حکمت روى دو نکته تکیه مى کند: نخست درباره آگاهى خدا بر افعال و رفتار و نیات انسان ها هشدار مى دهد و سپس درباره مرگى که هرگز انسان را فراموش نمى کند.
همه آنچه امام در این گفتار حکیمانه فرموده در واقع برگرفته از آیات قرآن مجید است. قرآن مجید مى فرماید: «ما انسان را آفریدیم و وسوسه هاى نفس او را مى دانیم و ما به او از رگ قلبش نزدیک تریم! (16 ق)».
در جایى دیگر مى فرماید: «بگو مرگى که از آن فرار مى کنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد; سپس به سوى کسى که داناى پنهان و آشکار است بازگردانده مى شوید; آن گاه شما را از آنچه انجام مى دادید خبر مى دهد. (8 جمعه)»
پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) مى فرماید: «زیاد به یاد مرگ باشید که گناهان را محو مى کند و انسان را نسبت به زرق و برق دنیا بى اعتنا مى سازد

حکمت 202 نهج البلاغه: واقع نگرى در مسائل سیاسى
(سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : وَ قَدْ قَالَ لَهُ طَلْحَةُ وَ الزُّبَیْرُ نُبَایِعُکَ عَلَى أَنَّا شُرَکَاؤُکَ فِی هَذَا الْأَمْرِ: لَا وَ لَکِنَّکُمَا شَرِیکَانِ فِی الْقُوَّةِ وَ الِاسْتِعَانَةِ وَ عَوْنَانِ عَلَى الْعَجْزِ وَ الْأَوَدِ.
و درود خدا بر او (طلحه و زبیر خدمت امام آمدند و گفتند با تو بیعت کردیم که ما در حکومت شریک تو باشیم،) فرمود: نه، ولی شما در قوت و یاری کردن شریک من هستید و کمک من در موقع ناتوانی و درماندن .

شرح حکمت:
این حکمت اشاره به داستان طلحه و زیبر دارد که هدف از بیعت با امام علی(علیه السلام) و مقابل عثمان ایستادن را در شریک شدن آنها در امر خلافت و سپردن حکومت بصره و کوفه به آنها می دانستند. با توجه به اقرار آنها به این موضوع، نشان دهنده این است که هر دو اهل توطئه، سیاست های مکارانه و دور از تقوا هستند که صلاحیت لازم برای فرمانروایی و استانداری کشور اسلام را نداشته و‌ قانع نیستند، زیرا آنها دست به دست معاویه داشته و می خواستند حکومت بر مسلمانان را به زور و از طریق دغل کاری به چنگ آورند، لذا تقوای امام هرگز پذیرای چنین مطلبی نبوده و آنها را شریک در خلافت ننمودند.

حکمت 201 نهج البلاغه: امدادهاى الهى و حفظ انسان
(اعتقادى، معنوى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : إِنَّ مَعَ کُلِّ إِنْسَانٍ مَلَکَیْنِ یَحْفَظَانِهِ فَإِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلَّیَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ وَ إِنَّ الْأَجَلَ جُنَّةٌ حَصِینَةٌ.
و درود خدا بر او، فرمود: با هر انسانى دو فرشته است که او را حفاظت مى کنند، و چون مقدّرات الهى فرا رسد او را با سرنوشتش وا مى گذارند، همانا مدت عمرى که براى هرکس معین شده، او را، چون سپرى، حفظ مى کند.

شرح حکمت:
انسان داراى دو اجل و سرآمد عمر است: یکى اجل معلق یا مشروط که اگر در برابر آن دقت شود مى توان از آن پرهیز کرد، مانند خطرات رانندگى، زلزله ها و طوفان ها که ممکن است به زندگى انسان پایان دهد ولى در عین حال قابل اجتناب است. ولى اجل حتمى سرآمدى است که قابل اجتناب نیست و خواه ناخواه دامن انسان را مى گیرد.
قرآن مجید می فرماید: «برای انسان مامورانی است که پی در پی، از پیش رو، و از پشت سرش او را از حوادث (غیر حتمی) حفظ میکنند (11 رعد)»
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمودند: «آنها به فرمان خداوند انسان را حفظ مى کنند از این که در چاهى سقوط کند یا دیوارى بر او بیفتد یا حادثه دیگرى برایش رخ دهد تا زمانى که مقدرات حتمى فرا رسد در آن هنگام آنها کنار مى روند و او را تسلیم حوادث مى کنند. دو فرشته اند که انسان را در شب حفظ مى کنند و دو فرشته که در روز به طور متناوب این وظیفه را انجام مى دهند.»
این سخن را با آیه دیگرى از قرآن مجید ادامه مى دهیم: «و اوست که بر بندگان خود تسلط کامل دارد و مراقبانى بر شما مى گمارد تا هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد؛ (در این هنگام،) فرستادگان ما جان او را مى گیرند؛ و آنها (در نگهدارى حساب عمر و اعمال بندگان،) کوتاهى نمى کنند. (61 انعام)»

حکمت 200 نهج البلاغه: نکوهش انسان هاى شرور
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): وَ أُتِیَ بِجَانٍ وَ مَعَهُ غَوْغَاءُ فَقَالَ لَا مَرْحَباً بِوُجُوهٍ لَا تُرَى إِلَّا عِنْدَ کُلِّ سَوْأَةٍ.
و درود خدا بر او، فرمود: (جنایتکارى را حضور امام آوردند، که جمعى اوباش همراه او بودند.) مبارک مباد، چهره هایى که جز به هنگام زشتى ها دیده نمى شوند.

شرح حکمت:
امیرمؤمنان(علیه السلام) در بصره بودند مردى را خدمتش آوردند که بنا بود حد بر او اجرا شود، ناگهان گروهى از مردم براى تماشاى آن منظره اجتماع کردند، امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود: اى قنبر نگاه کن این گروه کیانند و براى چه آمدند عرض کرد مردى هست که مى خواهند حد بر او اقامه کنند (و اینها تماشاگرند)، هنگامى که نزدیک شدند امام نگاه در چهره آنها کرد و این حکمت را بیان فرمودند.
درست که در قرآن مجید و روایات دستور داده شده است اجراى حد در حضور جمعى باشد تا مایه عبرت مردم گردد؛ اما این گروه از افراد هرگز براى عبرت گرفتن نمى آمدند، بلکه هر جا جنجالى برپا شود در آنجا حضور مى یابند و در صورتى که فرصت پیدا کنند خودشان نیز وارد صحنه مى شوند.
ولى جالب توجه این که زمامداران ظالم و ستمگر در دنیاى دیروز و امروز از وجود این گروه براى پیش بردن مقاصد نامشروع خود بهره فراوان مى گیرند و براى درهم شکستن مخالفان خود و آمران به معروف و ناهیان از منکر این گروه را تحریک کرده و به مصاف آنها مى فرستند.

حکمت 199 نهج البلاغه: نکوهش اوباش (انسان هاى شرور)
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : فِی صِفَةِ الْغَوْغَاءِ هُمُ الَّذِینَ إِذَا اجْتَمَعُوا غَلَبُوا وَ إِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ یعْرَفُوا وَ قِیلَ بَلْ قَالَ (علیه السلام): هُمُ الَّذِینَ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا وَ إِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا فَقِیلَ قَدْ عَرَفْنَا مَضَرَّةَ اجْتِمَاعِهِمْ فَمَا مَنْفَعَةُ افْتِرَاقِهِمْ فَقَالَ یرْجِعُ أَصْحَابُ الْمِهَنِ إِلَى مِهْنَتِهِمْ فَینْتَفِعُ النَّاسُ بِهِمْ کرُجُوعِ الْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ وَ النَّسَّاجِ إِلَى مَنْسَجِهِ وَ الْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِهِ.

و درود خدا بر او، (در تعریف جمع اوباش) فرمود: آنها کسانى هستند که هر وقت هماهنگ شوند غالب مى‌گردند و هنگامى که پراکنده شوند شناخته نخواهند شد. آنها کسانى هستند که هرگاه متحد شوند زیان مى‌رسانند و هر زمان متفرق گردند سود به بار مى‌آورند. کسى سؤال کرد: زیان آنها را به هنگام متحد شدن دانستیم، منفعت آنها به هنگام پراکنده شدن چیست؟ امام علیه السلام فرمودند: پیشه‌وران و اهل کسب به کارهاى خود باز مى‌گردند و مردم از کار آنها بهره‌مند مى‌شوند؛ بنّا به سراغ بنّایى مى‌رود و بافنده مشغول بافندگى مى‌شود و نانوا به پخت نان مى‌پردازد.

شرح حکمت:
امیرمؤمنان على(علیه السلام) در حکمت 147 درباره این افراد مى فرمایند: «و احمقانِ بى سر و پا و بى هدفى که دنبال هر صدایى مى روند و با هر بادى حرکت مى کنند; آنهایى که با نور علم روشن نشده اند و به ستون محکمى پناه نبرده اند». این گروه چون جمع شوند غالباً سبب ضرر و زیان مى گردند. به کمترین چیزى تحریک مى شوند و بیشترین خسارات را مى رسانند؛ ولى اگر با برنامه ریزى صحیح جلوى اجتماع آنها گرفته شود و هر کدام به دنبال کار خود باشند و به شغلى که دارند بپردازند، به جامعه منفعت مى رسانند.

حکمت 198 نهج البلاغه: باطل در لباس حق
(اعتقادى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام) : لَمَّا سَمِعَ قَوْلَ الْخَوَارِجِ لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ.
و درود خدا بر او، فرمود: (وقتى شنید که خوارج مى گویند: حکمی نیست مگر از آن خدا) سخن حقى است که معنى باطلى از آن اراده شده است.

شرح حکمت:
اشاره به این مطلب دارد که سخن حق است و برگرفته از آیات قرآن می باشد اما خوارج معنای آن را تحریف می کنند. حق است زیرا تشریع قوانین و احکام تنها از سوی خداست و‌رسول اکرم(صل الله علیه و آله) مبلغ و مجری آن است، اما مفهوم باطلی که از آن خارج می کردند این است که حکومت و فرماندهی و اجرای احکام و مدیریت جامعه باید بوسیله خداوند صورت گیرد. غافل از اینکه هرگز خدا فرمان جنگ و صلح و... صادر نمی کند.
با توجه به خطبه۴۰ که امام می فرمایند:« مردم نیازمند امیر و حاکمی هستند( که فرمان خدا را در میان آنها اجرا کند)»، اشاره به این دارد که تمام جوامع بشری حاکمی داشته که لازم است نظم و امنیت در جامعه ایجاد کند و مانع نابودی جامعه از هرج و‌ مرج گردد.