رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه
رمز حیات

آیه امروز:

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ ﴿۴۹ صاقات﴾
گوئی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم شترمرغی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).

رمز حیات

رمز حیات

طبقه بندی موضوعی

رمز حیات

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه

۴۹۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نهج البلاغه» ثبت شده است

حکمت 422: کوچک نشمردن کار نیک
(اخلاقى، تربیتى)

وَ قَالَ ( علیه السلام): افْعَلُوا الْخَیْرَ وَ لَا تَحْقِرُوا مِنْهُ شَیْئاً.فَإِنَّ صَغِیرَهُ کَبِیرٌ وَ قَلِیلَهُ کَثِیرٌ وَ لَا یَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ إِنَّ أَحَداً أَوْلَى بِفِعْلِ الْخَیْرِ مِنِّی فَیَکُونَ وَ اللَّهِ کَذَلِکَ إِنَّ لِلْخَیْرِ وَ الشَّرِّ أَهْلًا فَمَهْمَا تَرَکْتُمُوهُ مِنْهُمَا کَفَاکُمُوهُ أَهْلُهُ.

و درود خدا بر او، فرمود: کار نیک انجام دهید و هیچ مقدار از آن را کم مشمارید چرا که کوچک ان بزرگ و کمش بسیار است. هیچ یک از شما نگوید: فلان کس در انجام (این) کار خیر از من سزاوارتر است که به خدا سوگند چنین خواهد شد. هر کدام از خیر و شر را اهلی است که اگر شما آن را رها کنید دیگران به جاى شما انجام مى دهند.

شرح حکمت:
از این گذشته هرگاه کار خیر به نیت اطاعت فرمان خدا انجام گیرد بزرگ خواهد بود همان گونه که گناه، هرقدر کوچک باشد به دلیل جایگاه عظیم پروردگار، بزرگ خواهد بود. اضافه بر این، رفتن به سوى کارهاى خیر کوچک انسان را به تدریج آماده براى خیرات بزرگ مى کند و این خود نکته مهمى است.
معمولا در بین مردم وقتی کار خیری به کسی پیشنهاد میشود از آن فرار میکنند و ان را به دیگران به بهانه اینکه ثروتمندتر هستن پیشنهاد میدهند. این بهانه انسان را از کار خیر محروم میکند.
قرآن مجید می فرماید: «آن ها (پیامبران) کسانى هستند که کتاب و حکم و نبوّت به آنان دادیم; و اگر (این گروه) به آن کفر ورزند، (آیین حقّ زمین نمى ماند; زیرا) کسان دیگرى را نگاهبان آن مى سازیم که به آن، کافر نیستند. (89 انعام)» نیز در آیه دیگر خطاب به گروهى از امت اسلامى که براى رفتن به میدان جنگ تعلل مى ورزیدند مى فرماید: «اگر (به سوى میدان جهاد) حرکت نکنید، شما را مجازات دردناکى مى کند، و گروه دیگرى غیر از شما را به جاى شما قرار مى دهد; و هیچ زیانى به او نمى رسانید; و خداوند بر هرچیزى تواناست! (39 توبه)»
آخرین نکته اى که لازم است در این جا به آن اشاره کنیم این مى باشد که مفهوم جمله اخیر در کلام امام(علیه السلام) این نیست که نیک و بد هرکدام طالبانى دارد و اگر شما نیک و بد را ترک کنید آن ها به سراغش مى روند بلکه منظور این است که این دو هرکدام طالبانى دارد شما به سوى نیکى ها و مبارزه با بدى ها بروید و اگر شما نروید کسانى هستند که این بار را به مقصد برسانند.

حکمت 421 نهج البلاغه: نقش عقل در دوری از گمراهی
(علمى)

وَ قَالَ ( علیه السلام): کَفَاکَ مِنْ عَقْلِکَ مَا أَوْضَحَ لَکَ سُبُلَ غَیِّکَ مِنْ رُشْدِکَ.
و درود خدا بر او، فرمود: این مقدار از عقل تو براى تو کافى است که راه هاى گمراهى را از راه سعادت براى تو واضح و روشن سازد.

شرح حکمت:
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) مى فرمایند: «خداوند در میان بندگانش هیچ نعمتى را مهمتر از عقل تقسیم نکرده است.» امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «کسى که عاقل باشد دیندار است و کسى که دیندار باشد وارد بهشت مى شود.»
حتى ممکن است انسان در مسیر حق باشد ولى چون عقل درستى ندارد ناگهان فریب هواى نفس یا شیطان و یا انسان هاى شیطان صفت را بخورد و از راه منحرف گردد. ازاین رو رسول خدا(صلى الله علیه و آله) در حدیثى مى فرمایند: «هنگامى که به شما خبر برسد که فلان شخص داراى حالت خوبى (و در مسیر اطاعت) است، به آن قناعت نکنید و نگاه به خوبى عقل او کنید چراکه جزاى اعمال به مقدار عقل است.» در حدیث دیگرى مى خوانیم: جمعى در حضور پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) بودند. مردى نصرانى از اهل نجران که داراى بیان خوب و وقار و هیبتى بود وارد مدینه شده بود. به رسول خدا(صلى الله علیه و آله) عرض کردند: چقدر این مرد نصرانى عاقل و هشیار است. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: چنین نگویید. عاقل کسى است که به یگانگى خداوند ایمان داشته باشد و اطاعت فرمان او کند.


Channel: @Ramzehayat
Instagram: @Ramzehayat

حکمت 418 نهج البلاغه: بهترین یاور در برابر سفیهان
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْحِلْمُ عَشِیرَةٌ.
و درود خدا بر او، فرمود: بردباری همچون یک قوم و قبیله است. (در یارى کردن انسان در مقابل سفیهان.)

شرح حکمت:
قرآن مجید مى گوید: «بندگان (خاص خداوند) رحمان، کسانى هستند که با آرامش و بى تکبّر بر زمین راه مى روند; و هنگامى که جاهلان آن ها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آن ها سلام مى گویند (و با بى اعتنایى و بزرگوارى مى گذرند) (63 فرقان)» و نیز مى فرماید: «و کسانى که شهادت به باطل نمى دهند (و در مجالس باطل شرکت نمى کنند)؛ و هنگامى که با لغو و بیهودگى برخورد کنند، بزرگوارانه از آن مى گذرند. (72 فرقان)»
امام صادق(علیه السلام) به فردی که براى آموختن علم پیش آن حضرت آمده بود فرمودند: من نُه چیز را به تو سفارش مى کنم که براى همه سالکان الى الله نیز همان را توصیه مى نمایم. سه نکته درباره ریاضت نفس است و سه نکته درباره حلم و سه نکته درباره علم. آن ها را به خاطر بسپار و در آن سستى مکن. اما آنچه درباره ریاضت نفس است این است که هرگز چیزى را که به آن تمایل ندارى نخور که موجب حماقت است و هنگامى که سیر شدى دست به سوى غذا مبر و هنگامى که مى خواهى چیزى بخورى باید از حلال باشد و نام خدا را ببری. و اما سه نکته اى که درباره حلم است: اگر کسى به تو بگوید: اگر یک سخن نسنجیده درباره من بگویى ده برابر آن را درباره تو مى گویم، تو در مقابل چنین شخصى باید بگویى: اگر ده گفتار نسنجیده بگویى حتى یکى هم نخواهم گفت و کسى که به تو دشنام و نسبت بد بدهد به او بگو: اگر در آنچه مى گویى صادق هستى از خدا مى خواهم مرا ببخشد و اگر کاذب هستى از خدا مى خواهم تو را ببخشد. و هرگاه به تو وعده شروبدى بدهد تو وعده نصیحت و خیرخواهى به او بده. اما آن سه چیز که درمورد علم است این است که آنچه رانمى دانى از علما بپرس و بپرهیز از این که براى آزار و آزمودن از آن ها سؤال کنى، و از این که تنها به رأى خود چیزى را عمل کنى بپرهیز و راه احتیاط را در پیش گیر.
در حکمت 206 امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «نخستین سودى که شخص حلیم از حلم خود مى برد این است که مردم در برابر شخص جاهل از او حمایت مى کنند.» در حدیث دیگرى مى فرمایند: «بردبارى و تحمل را، یاورى بهتر از مردان شجاع یافتم.» نیز می فرمایند: «حلم و بردبارى آتش غضب را خاموش مى کند اما تندى و پرخاشگری بر آتش آن مى افزاید.» نیز فرمودند: «هنگامى که در برابر شخص سفیه و نادان بردبارى نشان دهى غمگین مى شود. حال که چنین است، با حلم خود بر غم و اندوه او بیفزا.»

حکمت417 نهج البلاغه: معنای واقعی استغفار 

(اعتقادى، اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لِقَائِلٍ قَالَ بِحَضْرَتِهِ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ ، ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ ، أَ تَدْرِی مَا الِاسْتِغْفَارُ ، الِاسْتِغْفَارُ دَرَجَةُ الْعِلِّیِّینَ ، وَ هُوَ اسْمٌ وَاقِعٌ عَلَى سِتَّةِ مَعَانٍ ، أَوَّلُهَا النَّدَمُ عَلَى مَا مَضَى ، وَ الثَّانِی الْعَزْمُ عَلَى تَرْکِ الْعَوْدِ إِلَیْهِ أَبَداً ، وَ الثَّالِثُ أَنْ تُؤَدِّیَ إِلَى الْمَخْلُوقِینَ حُقُوقَهُمْ حَتَّى تَلْقَى اللَّهَ أَمْلَسَ لَیْسَ عَلَیْکَ تَبِعَةٌ ، وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى کُلِّ فَرِیضَةٍ عَلَیْکَ ضَیَّعْتَهَا فَتُؤَدِّیَ حَقَّهَا ، وَ الْخَامِسُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى اللَّحْمِ الَّذِی نَبَتَ عَلَى السُّحْتِ فَتُذِیبَهُ بِالْأَحْزَانِ حَتَّى تُلْصِقَ الْجِلْدَ بِالْعَظْمِ وَ یَنْشَأَ بَیْنَهُمَا لَحْمٌ جَدِیدٌ ، وَ السَّادِسُ أَنْ تُذِیقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطَّاعَةِ کَمَا أَذَقْتَهُ حَلَاوَةَ الْمَعْصِیَةِ ، فَعِنْدَ ذَلِکَ تَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ.

(شخصى در حضور امام علیه السّلام بدون توجه لازم گفت: استغفر اللَّه، امام فرمود:) مادرت بر تو بگرید، مى دانى معناى استغفار چیست؟ استغفار درجه والا مقامان است، و داراى شش معنا است، اوّل- پشیمانى از آنچه گذشت (اعمال گذشته)، دوّم- تصمیم به عدم بازگشت، سوم- پرداختن حقوق مردم چنانکه خدا را پاک دیدار کنى که چیزى بر عهده تو نباشد، چهارم- تمام واجب هاى ضایع ساخته را به جا آورى، پنجم- گوشتى که از حرام بر اندامت روییده، با اندوه فراوان آب کنى، چنانکه پوست به استخوان چسبیده گوشت تازه بروید، ششم- رنج طاعت را به تن بچشانى چنانکه شیرینى گناه را به او چشانده بودى، پس آنگاه بگویى، استغفر اللَّه.

شرح حکمت:
منظور از جمله مادرت بر تو بگرید، واقعاً نفرین به مرگ نیست بلکه این، تعبیرى است که هنگام نهى اکید از چیزى، در ادبیات عرب به کار مى رود. همان گونه که ما وقتى کسى کار بدى انجام مى دهد و مى خواهیم به شدّت او را نهى کنیم مى گوییم: خدا مرگت دهد چرا این کار را مى کنى؟ این در واقع نفرین جدى به مرگ نیست بلکه اشاره به نهى شدید است. به هر حال، از قرائن معلوم مى شود که شخص مزبور انسان آلوده به گناهى بوده که استغفارش ظاهرى و یا بسیار کم محتوا بوده است.
امام باقر(علیه السلام) مى فرمایند: «کسى که به گناه خود ادامه مى دهد و در عین حال استغفار مى کند گویى دارد (خود را یا حکم گناه را یا نعوذ بالله خدا را) مسخره مى کند.»

حکمت 416 نهج البلاغه: نهی از جمع مال برای دیگران
(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ لِابْنِهِ الْحَسَنِ (علیهما السلام): لَا تُخَلِّفَنَّ وَرَاءَکَ شَیْئاً مِنَ الدُّنْیَا فَإِنَّکَ تَخَلِّفُهُ لِأَحَدِ رَجُلَیْنِ إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِیهِ بِطَاعَةِ اللَّهِ فَسَعِدَ بِمَا شَقِیتَ بِهِ وَ إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِیهِ بِمَعْصِیَةِ اللَّهِ فَشَقِیَ بِمَا جَمَعْتَ لَهُ فَکُنْتَ عَوْناً لَهُ عَلَى مَعْصِیَتِهِ وَ لَیْسَ أَحَدُ هَذَیْنِ حَقِیقاً أَنْ تُؤْثِرَهُ عَلَى نَفْسِکَ.
و درود خدا بر او، به فرزندش امام مجتبى علیه السّلام خطاب کرد: پسرم، برای پس از مرگت چیزی از مال دنیا باقی مگذار، زیرا آنچه از تو باقی بماند نصیب دو نفر خواهد شد: یا کسى که مال را در طاعت خدا به مصرف خواهد رساند، پس او سعادتمند مى شود به چیزى که تو به خاطر آن بدبخت شده اى. یا کسى که آن را در معصیت حق خرج خواهد کرد، پس زیانکار گشته اى به سبب آنچه براى او فراهم آوردى، و وى را بر معصیت خدا کمک کردى. و هیچ کدام از این دو نفر شایسته نیستند که آنها را بر خود مقدّم بدارى.

شرح حکمت:
سید رضی گوید: این حکمت به گونه دیگرى نیز نقل شده: پس از ستایش پروردگار آنچه از دنیا هم اکنون در دست تو است، پیش از تو در دست دیگران بود، و پس از تو نیز به دست دیگران خواهد رسید، و همانا تو براى دو نفر مال خواهى اندوخت، یا شخصى که اموال جمع شده تو را در طاعت خدا به کار گیرد، پس به آنچه که تو را به هلاکت افکند سعادتمند مى شود، یا کسى است که آن را در گناه به کار اندازد، پس با اموال جمع شده تو هلاک خواهد شد، که هیچ یک از این دو نفر سزاوار نیستند تا بر خود مقدّمشان بدارى، و بار آنان را بر دوش کشى، پس براى گذشتگان رحمت الهى، و براى بازماندگان روزى خدا را امیدوار باش.

حکمت 415 نهج البلاغه: دنیاشناسى
(اعتقادى، اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): فِی صِفَةِ الدُّنْیَا تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمْ یَرْضَهَا ثَوَاباً لِأَوْلِیَائِهِ وَ لَا عِقَاباً لِأَعْدَائِهِ وَ إِنَّ أَهْلَ الدُّنْیَا کَرَکْبٍ بَیْنَا هُمْ حَلُّوا إِذْ صَاحَ بِهِمْ سَائِقُهُمْ فَارْتَحَلُوا.
و درود خدا بر او، در وصف دنیا فرمود: دنیا می فریبد و زیان می زند و میگذرد. خدای متعال آن را نه برای پاداش دوستان خود پسندیده و نه برای کیفر دشمنانش. اهل دنیا چون کاروانند که در اثناى فرود آمدن، کاروان سالارشان فریاد بر مى دارد که کوچ کنند.

شرح حکمت:
این تعبیرِ بسیار جالبى است. درست مثل این که کسى بگوید: فلان مبلغ ناچیز به قدرى بى اهمیت است که نمى تواند بخشیدن آن سبب تشویق دوستان و نبخشیدنش سبب مجازات دشمنان گردد و این نهایت حقارت دنیا را نشان مى دهد. قرآن مجید مى فرماید: «اگر (تمکّن کفّار از مواهب مادى) سبب نمى شد که همه مردم، امت واحد (گمراهى) شوند، ما براى کسانى که به (خداوند) رحمان، کافر مى شدند خانه هایى قرار مى دادیم با سقف هایى از نقره و نردبان هایى که از آن بالا روند و براى اطاق هاى آن ها درهایى (پر زرق و برق) و تخت هایى (زیبا) قرار مى دادیم که بر آن تکیه کنند، و هرگونه زیورى را در اختیار آن ها مى گذاشتیم، ولى این ها همه، متاع زندگى دنیاست، و سراى آخرت نزد پروردگارت براى پرهیزکاران است. (33- 35 زخرف)»
درباره بى وفایى و ناپایدارى دنیا تعبیرات مختلفى در روایات اسلامى دیده مى شود از جمله:
گاه دنیا را تشبیه به پلى کرده اند که باید از آن عبور کرد و ایستادن و توقف بر آن معنا ندارد. در جایى دیگر دنیا به عنوان سراى عبور و نه دار اقامت معرفى شده است. در تعبیر زیباى سومى دنیا تشبیه به لباسى شده که تمام آن از هم شکافته و تنها به نخى بند است که هر زمان احتمال مى رود آن نخ، پاره شود و لباس فرو افتد. در تعبیر چهارمى دنیا تشبیه به سایه ابرها شده که هرگز پایدار نیست و همچون صحنه هاى دل انگیز خواب است که به زودى مى گذرد. در پنجمین تعبیر، وضعیت انسان در برابر دنیا تشبیه به سوارى شده است که براى استراحت و خواب نیمروز در سایه درختى در یک روز داغ تابستانى پیاده مى شود و بعد از ساعتى استراحت آن را ترک مى گوید و مى رود. پیش از همه این ها قرآن مجید با مثال روشنى ناپایدارى و بىوفایى دنیا را ترسیم کرده است: «زندگی دنیا را برای آنها به آبی تشبیه کن که از آسمان فرو می‏فرستیم، و به وسیله آن گیاهان زمین، سرسبز و درهم فرو می‏روند، اما بعد از مدتی می‏خشکند، به گونه‏ ای که بادها آنها را به هر سو پراکنده می‏کنند، و خداوند بر هر چیز توانا است. (45 کهف)»

حکمت 414نهج البلاغه: صبر در سختی ها، نشانه بزرگی
(اخلاقى، تربیتى)

وَ فِی خَبَرٍ آخَرَ أَنَّهُ (علیه السلام) قَالَ لِلْأَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ مُعَزِّیاً عَنِ ابْنٍ لَهُ: إِنْ صَبَرْتَ صَبْرَ الْأَکَارِمِ وَ إِلَّا سَلَوْتَ سُلُوَّ الْبَهَائِمِ.
و درود خدا بر او، (در روایت دیگرى است که به اشعث بن قیس در تسلیت فرزندش فرمود:) یا چون بزرگواران شکیبایی پیشه کن، و گرنه چون چهار پایان فراموش خواهی کرد.

حکمت 413 نهج البلاغه: صبر اختیاری و صبر اجباری
(اخلاقى، تربیتى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ صَبَرَ صَبْرَ الْأَحْرَارِ وَ إِلَّا سَلَا سُلُوَّ الْأَغْمَارِ.
و درود خدا بر او، فرمود: در مصیبت ها یا چون آزادگان باید شکیبا بود، و یا چون ابلهان خود را به فراموشى زد.

شرح حکمت:
قرآن مجید مى فرماید: «قطعا همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها آزمایش مى کنیم; و بشارت ده به استقامت کنندگان! آن ها که هرگاه مصیبتى به ایشان مى رسد، مى گویند: «ما از آن خداییم; و به سوى او بازمى گردیم». اینها، همان ها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده; و آن ها هدایت یافتگان هستند! (155 – 157 بقره)»
بهترین راه براى کاستن و از بین بردن فشار مصیبت توجه به پاداش صابران و شخصیت آن ها در پیشگاه خداوند است و این زاییده ایمان و تقواست. انسان مؤمن و متقى مى داند هرچه از سوى دوست مى رسد نیکوست و اى بسا در مصائب، مصالحى باشد که بسیار مفید و مؤثر بوده و از اهمیت مصیبت، برتر و بالاتر است و یا جبران گناهى است که از انسان سرزده و سبب پاکى او مى شود و یا آزمونى است که اگر از عهده آن برآید مقام مقربان درگاه خدا را پیدا مى کند. این تفکر و اندیشه است که فشار مصیبت را مى کاهد و از بین مى برد. تعبیر به «احرار» در کلام امام(علیه السلام) نیز ناظر به همین معناست که آزادگان مى کوشند از طرق مختلف، آثار سوء حوادث ناگوار را از خود دور سازند و با صبر و شکیبایى به استقبال آینده روشنى بروند و تا آن جا که ممکن است حوادث ناگوار را جبران سازند ولى اغمار (جاهلان) یا زبان به ناشکرى مى گشایند و یا با سرگرمى هاى ناسالم خود را مشغول مى کنند.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «صبر بهترین مرکب راهوار است و خداوند به بنده اى از بندگانش چیزى بهتر و گسترده تر از صبر عنایت نکرده است.»
امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرمایند: «صبر در برابر مشکلات، برتر از عافیت در وسعت است.»

حکمت 412 نهج البلاغه: راه تربیت خویشتن
(اخلاقى، تربیتى)

وَ قَالَ (علیه السلام): کَفَاکَ أَدَباً لِنَفْسِکَ اجْتِنَابُ مَا تَکْرَهُهُ مِنْ غَیْرِکَ.
و درود خدا بر او، فرمود: براى اصلاح خویشتن همین بس که از آنچه براى دیگران نمى پسندى اجتناب ورزى.

شرح حکمت:
بسیارى از افراد دوست دارند واقعاً خود را اصلاح کنند ولى اصلاح خویشتن و زدودن صفات رذیله از خود کار آسانى نیست زیرا در این جا حجابى وجود دارد که نمى گذارد انسان عیوب خود را ببیند و آن حجاب، حب ذات است و اى بسا نقاط ضعف خود را براثر این حجاب نقاط قوت پندارد و به جاى آن که آن ها را از نفس خویشتن بزداید سعى در تقویت آن کند. انسان دربرابر دیگران خرده بین و خرده گیر است و کمترین عیوب و اشکالات کار آن ها را مى بیند زیرا آن حجاب که به آن اشاره کردیم درمورد دیگران وجود ندارد. بنابراین مى تواند آن ها را آینه اى براى دیدن صفات زشت و رفتار ناپسند خود قرار دهد و با این آیینه خود را اصلاح کند.
امام(علیه السلام) این سخن را کرارا بیان فرموده است. در ذیل حکمت 365 با عبارت: « براى ادب کردن نفس تو، همین کافى است که از آنچه از دیگران نمى پسندى دورى جویى.»، اشاره به این مطلب فرموده بود و در حکمت 353 با تعبیر دیگرى آن را بیان فرموده: «بزرگترین عیب آن است که چیزی را بر دیگران عیب گیری که مانند آن در خودت هست.» این تعبیرات متنوع و متعدد نشان مى دهد که امام(علیه السلام) اهمیت فراوانى براى این مطلب قائل بوده و آن را به شکل هاى مختلف ارائه مى فرموده است.
در وصیت امام(علیه السلام) به فرزندش امام مجتبى(علیه السلام) مى فرمایند: «پسرم! خویشتن را معیار و مقیاس قضاوت میان خود و دیگران قرار ده. براى دیگران چیزى را دوست دار که براى خود دوست مى دارى و براى آن ها نپسند آنچه را براى خود نمى پسندى. به دیگران ستم نکن همان گونه که دوست ندارى به تو ستم شود. به دیگران نیکى کن چنان که دوست دارى به تو نیکى شود. آنچه را براى دیگران قبیح مى شمرى براى خودت نیز زشت شمار. و براى مردم راضى شو به آنچه براى خود از سوى آنان راضى مى شوى. آنچه را که نمى دانى مگو، اگرچه آنچه مى دانى اندک باشد، و آنچه را دوست ندارى درباره تو بگویند، درباره دیگران مگو.»

حکمت 411 نهج البلاغه: حرمت استاد
(اخلاق اجتماعى، تربیتى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لَا تَجْعَلَنَّ ذَرَبَ لِسَانِکَ عَلَى مَنْ أَنْطَقَکَ وَ بَلَاغَةَ قَوْلِکَ عَلَى مَنْ سَدَّدَکَ.
و درود خدا بر او، فرمود: با کسی که تو را سخن آموخته به تندی سخن مگوی و در برابر کسی که تو را سخنوری آموخته کلامت را به رخ مکش!

شرح حکمت:
اشاره به این که حق شناسى ایجاب مى کند که اگر انسان نعمت و موهبتى از کسى به دست آورده، بر ضد او به کار نگیرد. این سخن شامل پدر و مادرها و همه استادان و معلم ها مى شود. قرآن کریم مى فرماید: «و پروردگارت فرمان داده که جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکى کنید! هرگاه یکى از آن دو، یا هر دوى آنها، نزد تو به سن پیرى رسند، کمترین اهانتى به آن ها روا مدار! و بر آن ها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آن ها بگو! (23 اسراء)»
امیرمؤمنان على(علیه السلام) به هنگام وصیت به فرزندش محمّد بن حنفیه فرمود: «با برادران دینى و کسانى که به کمک آن ها به دشمن حمله مى کنى خوش رفتارى کن و آن ها را گرامى و بزرگ دار چراکه جزاى کسى که مقام تو را بالا برده این نیست که از قدرش بکاهى و نیز جزاى کسى که تو را مسرور کرده این نیست که او را غمگین سازى.»
حذیفه (صحابى معروف پیامبر) مى گوید: من مردى بودم که به خانواده ام درشتى مى کردم و خشونت زبان داشتم، به پیغمبر(صلى الله علیه وآله) عرض کردم: اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)! مى ترسم زبانم مرا وارد دوزخ کند فرمود: «چرا استغفار نمى کنى من نیز هر روز یکصد مرتبه استغفار مى کنم.»
در خطبه 186 نیز امام(علیه السلام) می فرمایند: «انسان باید زبانش را (از سخنان ناروا) حفظ کند زیرا این زبان در برابر صاحبش سرکش است. به خدا سوگند بنده اى را نمى بینم که باتقوا باشد و تقوایش به او سودى ببخشد مگر این که زبانش را (از سخنان ناروا) حفظ کند.»

حکمت 410 نهج البلاغه: تقوا، سرآمد اخلاق
(اخلاقى، معنوى)

وَ قَالَ (علیه السلام): التُّقَى رَئِیسُ الْأَخْلَاقِ.
و درود خدا بر او، فرمود: پرهیزگاری در رأس همه ارزش های اخلاقی است. (پرهیز از ناخشنودى خدا، بهترین خصلت انسان مى باشد)

شرح حکمت:
تقوا به معناى قراردادن روح و فکر در پوشش حفاظتى در برابر خطرها و گناهان است. بنابراین، تقوا آن حالت خداترسى و احساس مسئولیت درونى است که بازدارنده انسان در برابر سرپیچى از فرمان خداست. این ملکه درونى، انسان را از بخل و حسد و کینه و عداوت و غیبت و ظلم و ستم و کبر و غرور و مانند آن بازمى دارد و به همین دلیل امام(علیه السلام) آن را رئیس اخلاق شمرده است.
در خطبه 230 امام(علیه السلام) مى فرمایند: «به یقین تقوا و پرهیزکارى کلید درهاى راستى است و ذخیره روز قیامت و سبب آزادى از هرگونه گناهى است که بر انسان چیره مى شود و موجب نجات انسان از هرگونه هلاکت است. به وسیله تقوا جویندگان به مقصود خود مى رسند و فرار کنندگان (از کیفر الهى) رهایى مى یابند و با تقوا به هر هدف و خواسته رفیع و بلندى مى توان رسید.»
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «خداوند متعال پیامبران را به فضایل اخلاقى آراست. کسى که این فضایل در او باشد خدا را بر آن سپاس گوید و کسى که نداشته باشد به درگاه خداوند متعال تضرع کند و آن ها را از او بخواهد. راوى مى گوید: عرض کردم: فدایت شوم، این مکارم اخلاق که فرمودید چیست؟ فرمود: ورع، قناعت، صبر، شکر، حلم، حیا، سخاوت، شجاعت، غیرت، نیکوکارى، راستگویى و اداى امانت است.»

حکمت 409 نهج البلاغه: ارتباط چشم و دل
(علمى)

وَ قَالَ (علیه السلام): الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَرِ.
و درود خدا بر او، فرمود: آنچه دیده بیند در دل نشیند.

شرح حکمت:
به یقین قسمت بسیار مهمى از علوم و دانش هاى ما از طریق چشم حاصل مى شود اعم از آنچه مستقیما با چشم مى بینیم و یا آنچه در آثار گذشتگان مى خوانیم. بنابراین اگر گفته شود قلب، مصحَف و کتاب چشم است سخنى حکیمانه است و گویى چشم به منزله قلمى است که پیوسته در کتاب قلب مى نویسد و رقم مى زند. تعبیرات دیگرى در این باره از امام(علیه السلام) نیز نقل شده؛ در تعبیرى مى خوانیم: «چشم راهنماى قلب است» در تعبیر دیگرى مى فرمایند: «چشم همچون نامه رسان قلب است»
در بحارالانوار آمده: «از امیرمؤمنان(علیه السلام) سؤال شد که چگونه انسان مى تواند چشم (از ناروایى ها) بپوشد؟ فرمود: از طریق قرار گرفتن تحت سلطه خداوندى که مطلع از اسرار توست و چشم، جاسوس قلب است و نامه رسان عقل. چشمت را از آنچه مناسب دین تو نیست و قلب و عقلت آن را انکار مى کند بپوشان.»
قرآن مجید نیز مى گوید: «آیا آنان در زمین سیر نکردند، تا دل هایى داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند; یا گوش هاى شنوایى که با آن (نداى حق را) بشنوند؟! چراکه چشم هاى ظاهر، نابینا نمى شود، بلکه دل هایى که در سینه هاست کور مى شود. (46 حج)» اشاره به این که اگر چشم باز و بینا داشته باشند و سیر در زمین کنند، هم آثار عظمت خدا را مى بینند و هم درس هاى عبرتى را که از پیشینیان و پایان کار آن ها باقى مانده فرامى گیرند.
در حکمت 26 امام (علیه السلام) مى فرماید: «هیچ کس چیزى را در ضمیر و درون خود پنهان نمى کند مگر این که در سخنان (بى اندیشه) او و در رخسارش نمایان مى شود.»

حکمت 408 نهج البلاغه: سرانجام حق ستیزى
(اعتقادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ صَرَعَهُ.
و درود خدا بر او، فرمود: هرکه با حق به نبرد برخیزد، حق او را بر زمین خواهد زد.

شرح حکمت:
قرآن مجید در مثالى که براى حق و باطل زده مى فرماید: حق همچون آب است و باطل همچون کف هاى روى آب، این کف ها مدتى خودنمایى و جوش و خروش دارند ولى چیزى نمى گذرد که محو و نابود مى شوند و آب که حق است باقى مى ماند. (17 رعد)
از این گذشته، بالاترین حق و واقعیت در عالم، ذات پاک خداست و اوست که از حق حمایت مى کند و فرشتگان او مأمورند که طرفداران حق را حمایت کنند. «به یقین کسانى که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل مى شوند که «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است. (30 فصلت)»
قرآن مجید می فرماید: «خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند وعده مى دهد که قطعاً آنان را حکمران روى زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آن ها خلافت روى زمین را بخشید; و دین و آیینى را که براى آنان پسندیده، پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت; و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدّل مى کند، آن چنان که تنها مرا مى پرستند و چیزى را شریک من نخواهند ساخت.»

حکمت 407 نهج البلاغه: عقل، عامل نجات انسان
(علمى، معنوى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَا اسْتَوْدَعَ اللَّهُ امْرَأً عَقْلًا إِلَّا اسْتَنْقَذَهُ بِهِ یَوْماً مَا.
و درود خدا بر او، فرمود: خدا عقل را به انسانى نداد جز آن که روزى او را با کمک عقل نجات بخشید.

شرح حکمت:
از تعبیر امام (علیه السلام) استفاده مى شود که عقل، شاخه هاى مختلفى دارد و خداوند در هر کسى شاخه یا شاخه هایى از آن را به ودیعت مى نهد. تعبیر امام(علیه السلام) به «عقلا» به صورت نکره اشاره به همین نکته است. آرى، بعضى عقل معاد دارند، بعضى عقل معاش و بعضى هر دو. عقل معاد نیز شاخه هاى متعددى دارد; کسانى از طریق ادله عقلى وارد مى شوند و افرادى از طریق ادله نقلى که هرکدام نیز شاخه هاى متعددى دارد و در عقل معاش نیز بعضى عقل صنعت دارند، بعضى استعداد خوبى براى کشاورزى و بعضى براى امور دیگر و هرکدام از این ها نیز براى خود شاخه هایى دارد. امام(علیه السلام) مى فرماید: این نقاط قوت که نامش عقل است و خداوند در میان بندگانش تقسیم کرده همه روى حساب است. ممکن است کسى عقل خاصى در وجودش باشد و سالیان دراز از آن استفاده نکند و گاه حتى خودش فکر کند که این عقل و استعداد خاص در وجود او به چه کار مى آید ولى ناگهان جریانى در زندگانى او رخ مى دهد که تا دست به دامان آن عقل و استعداد خاص نزند نجات نمى یابد و این نکته اى است که کمتر کسى به آن توجه دارد و یا در نوشته هاى خود آورده است ولى امام(علیه السلام) به واسطه علم گسترده و وسیعش به این نکته اشاره فرموده است.
و این که در قرآن و روایات اسلامى تأکید بر مشورت شده ممکن است به ملاحظه همین امر باشد که هرکس داراى عقل و تدبیر و هشیارى خاصى است که به هنگام مشورت ظاهر مى شود و ممکن است یکى از آن ها مورد قبول همه طرف هاى مشورت قرار گیرد و سبب نجات گردد.

حکمت 406: تواضع اغنیا و عزت نفس فقرا
(اخلاقى، اجتماعى، اقتصادى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَا أَحْسَنَ تَوَاضُعَ الْأَغْنِیَاءِ لِلْفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِنْدَ اللَّهِ وَ أَحْسَنُ مِنْهُ تِیهُ الْفُقَرَاءِ عَلَى الْأَغْنِیَاءِ اتِّکَالًا عَلَى اللَّهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: چه زیباست تواضع و فروتنى ثروتمندان در برابر فقرا، براى رسیدن به پاداش هاى الهى، و از آن بهتر بى اعتنایى و بزرگ منشى مستمندان در برابر اغنیاست به سبب توکلى که بر خداى دارند.

شرح حکمت:
قرآن مجید مى گوید: «انفاق کنید از آنچه خداوند شما را نماینده خود در آن قرار داده است. (7 حدید)»
امام علیه السلام در حکمت 228 می فرمایند: «کسى که به سراغ ثروتمندى براى ثروتش برود و در برابر او تواضع کند دو سوم دینش از دست رفته است.»
در حدیثى مى خوانیم: «مردى نزد امام صادق (علیه السلام) سخن از اغنیا به میان آورد و درباره آن ها بدگویى کرد. امام(علیه السلام) فرمود: ساکت باش، اگر غنى صله رحم به جا آورد و به برادران دینى خود نیکى کند خداوند اجر او را دو چندان خواهد داد زیرا در قرآن مجید فرموده: اموال و اولادتان شما را به ما نزدیک نمى کند مگر کسى که ایمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد که پاداش آن ها به دلیل اعمالشان دو چندان است و در غرفه هاى بهشتى در امنیت خواهند بود.»

حکمت 405: دنیاطلبان متظاهر به دین
(اعتقادى، سیاسى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لِعَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ وَ قَدْ سَمِعَهُ یُرَاجِعُ الْمُغِیرَةَ بْنَ شُعْبَةَ کَلَاماً دَعْهُ یَا عَمَّارُ فَإِنَّهُ لَمْ یَأْخُذْ مِنَ الدِّینِ إِلَّا مَا قَارَبَهُ مِنَ الدُّنْیَا وَ عَلَى عَمْدٍ لَبَسَ عَلَى نَفْسِهِ لِیَجْعَلَ الشُّبُهَاتِ عَاذِراً لِسَقَطَاتِهِ.
و درود خدا بر او، (چون عمّار پسر یاسر با مغیرة بن شعبه بحث مى کرد و پاسخ او را مى داد، امام به او فرمود) اى عمّار، او را واگذار، چرا که او از دین چیزى نگرفته مگر آنچه که او را به دنیا نزدیک کند، و عمدا خود را به شبهه ها در انداخته تا آنها را عذرخواه خطاهاى خود قرار دهد.

شرح حکمت:
قرآن مجید این وصف را براى جمعى از منافقان که آنچه را به نفعشان بود مى پذیرفتند و بقیه را انکار مى کردند، مى فرماید: «کسانى که خدا و پیامبرانِ او را انکار مى کنند، و مى خواهند میان خدا و پیامبرانش تبعیض قائل شوند، و مى گویند: به بعضى ایمان مى آوریم، و بعضى را انکار مى کنیم و مى خواهند در میان این دو، راهى براى خود انتخاب کنند. (150 نساء)» یکى از صفات زشت یهود نیز همین بود قرآن درباره آن ها مى فرماید: «آیا به بعضى از دستورات کتاب آسمانى ایمان مى آورید، و به بعضى کافر مى شوید؟! براى کسى از شما که این عمل (تبعیض در میان احکام و قوانین الهى) را انجام دهد، جز رسوایى در این جهان، چیزى نخواهد بود، و روز رستاخیز به شدیدترین عذاب ها گرفتار مى شوند. و خداوند از آنچه انجام مى دهید غافل نیست. (85 بقره)»
امام حسین(علیه السلام) به هنگام ورود به کربلا، فرمودند: «مردم، بردگان دنیا هستند و دین، تنها بر زبان آن هاست; تا آن زمان که زندگى آن ها تأمین شود به دنبال دین هستند اما هنگامى که گرفتار بلا و آزمون الهى شدند (و دین از منافع مادى آن ها جدا شد) دینداران کم اند.»
ولى مؤمنان راستین کسانى هستند که آیین خدا را به طور کامل با تمام وجود مى پذیرند خواه به منفعت مادى آن ها باشد یا به زیان آن و اصولاً بر سر همین دو راهى، دینداران از افراد منافق و بى دین، شناخته مى شوند.
قرآن مجید درباره بعضى از کافران مى گوید: «(انسان شک در معاد ندارد) بلکه مى خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند! (ازاین رو) مى پرسد: «قیامت کى خواهد بود؟ (5و6 قیامت)» بر این اساس امام(علیه السلام) عمار را نهى کرد از این که سخن را با او ادامه دهد زیرا مغیره کسى نبود که در برابر حق تسلیم شود و یا حتى حق را نشناخته باشد آگاهانه مخالفت مى کرد و براى حفظ منافع مادى خود طرح شبهه مى نمود، و سخن گفتن با چنین کسى روا نیست; نه مصداق ارشاد جاهل است و نه تنبیه غافل این گونه افراد در واقع مصداق آیه شریفه « برای آنها تفاوت نمی‏کند که آنان را (از عذاب خداوند) بترسانی یا نترسانی، ایمان نخواهند آورد. (6 بقره)» مى باشند.

حکمت 404: تفسیر «لا حول و لا قوة الّا باللَّه»
(علمى، تفسیرى)

وَ قَالَ (علیه السلام): وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مَعْنَى قَوْلِهِمْ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ؛ إِنَّا لَا نَمْلِکُ مَعَ اللَّهِ شَیْئاً وَ لَا نَمْلِکُ إِلَّا مَا مَلَّکَنَا فَمَتَى مَلَّکَنَا مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنَّا کَلَّفَنَا وَ مَتَى أَخَذَهُ مِنَّا وَضَعَ تَکْلِیفَهُ عَنَّا.
و درود خدا بر او، (از امام معنى لا حول و لا قوّة الا بالله، را پرسیدند. پاسخ داد:) ما برابر خدا مالک چیزى نیستیم، و مالک چیزى نمى شویم جز آنچه او به ما بخشیده است، پس چون خدا چیزى به ما ببخشد که خود سزاوارتر از ما به مالکیت آن است، وظایفى نیز بر عهده ما گذاشته، و چون آن را از ما گرفت تکلیف خود را از ما بر داشته است.

شرح حکمت:
در حدیث دیگرى که از امام(علیه السلام) نقل شده منعکس است: «عبایه، از یاران خاص امیرالمؤمنین(علیه السلام) از آن حضرت درباره مسأله توانایى هاى انسان که با آن برمى خیزد و مى نشیند و کارهایى انجام مى دهد سؤال کرد (که آیا این ها جبرى است یا اختیارى؟) امام امیرمؤمنان على(علیه السلام) از او پرسید: منظور تو کدام توانایى است؟ توانایى بدون پروردگار یا با پروردگار؟ عبایه ساکت شد و پاسخى نداد، امام(علیه السلام) فرمود: بگو، عرض کرد: چه بگویم، فرمود: اگر بگویى با خداوند (در عرض خداوند) مالک قدرتى هستى، مایه هلاکت توست و اگر بگویى بدون خداوند چنین قدرتى را پیدا کردى آن هم مایه هلاکت توست. عبایه عرض کرد: چه بگویم اى امیرالمؤمنین؟ فرمود: باید بگویى که این قدرت را خداوند به تو ارزانى داشته اگر این قدرت را براى تو ادامه دهد عطا و بخشش اوست و اگر از تو بگیرد بلا و آزمایش اوست. او مالک قدرتى است که به تو داده و قادر بر چیزى است که تو را بر آن قادر نموده، آیا نشنیدى مردم حول و قوه الهى را مى طلبند در آن جا که مى گویند: «لاحولَ ولا قوّة إلاّ بالله العلىِّ العظیمِ». عبایه عرض کرد: تفسیر این سخن چیست؟ فرمود: پناهى دربرابر معاصى الهى نیست مگر پناه خداوند و قوتى بر طاعات نیست مگر با اعانت پروردگار.
امام صادق(علیه السلام) نیز در تفسیر جمله «لا حول ولا قوّةَ إلاّ بالله» می فرمایند: «میان ما و گناهان جز خداوند حائل نمى شود و براى اداى اطاعت و واجبات جز خداوند به ما نیرو نمى بخشد.»

حکمت 403: کارهای متفاوت و موفقیت کم
(علمى، اخلاقى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ أَوْمَأَ إِلَى مُتَفَاوِتٍ خَذَلَتْهُ الْحِیَلُ.
و درود خدا بر او، فرمود: کسى که به کارهاى مختلف بپردازد، برنامه و تدبیرهایش به جایى نمى رسد.

شرح حکمت:
بعضى از شارحان نهج البلاغه این کلام نورانى را به معناى جمع دنیا و آخرت گرفته و گفته اند: کسانى که بخواهند هم دنیا و هم آخرت را به طور کامل به دست آورند ناکام مى مانند زیرا این دو با هم جمع نمى شوند. و بعضى آن را به معناى جمع میان حق و باطل تفسیر کرده اند؛ تدبیرهاى چنین کسى نیز به جایى نمى رسد. بعضى نیز آن را به معناى قبول کردن شغل هاى زیاد گرفته اند اما هیچ کدام را به طور صحیح نمى توانند انجام دهند. ولى این تفسیر با تعبیر «متفاوت» سازگار نیست زیرا متفاوت، مفهومش «ناهماهنگ» و یا «متضاد» است و این غیر از شغل هاى زیادى است که ممکن است ناهماهنگ نیز نباشد.
امام صادق(علیه السلام) به یکى از یاران خاصش فرمود: «به یقین کسى که یک هدف داشته باشد خداوند او را براى رسیدن به هدفش کمک مى کند اما آن کس که همّ او در وادى هاى مختلف است در هر وادى اى، هلاک شود خدا او را کمک نخواهد کرد.» البته براى این حدیث تفسیرهاى دیگرى هم شده است، که انسان باید مذهب حق را پیدا کند و برگزیند و در مسیر آن گام بردارد و از سیر در مذاهب باطل گوناگون بپرهیزد.
امیرمؤمنان على(علیه السلام) در نامه اش به مالک اشتر هنگامى که دستورات مربوط به فرماندهى لشکر را مى دهد مى فرماید: «دستور بده که فرماندهان لشکر از امکاناتى که در اختیار دارند به سپاهیان کمک کنند به اندازه اى که نفراتى که تحت تکفل آن ها هستند به خوبى اداره شوند به گونه اى که همّ آن ها همّ واحدى باشد و آن جهاد با دشمن است.» این دستور نیز نشان مى دهد که تمرکز بر برنامه ها و فعالیت در یک بخش سبب پیروزى و موفقیت است. این جمله از شیخ بهایى نیز معروف است که مى گوید: «بر تمام دانشمندانى که مثل من در علوم مختلفى کار کرده بودند غلبه کردم اما دانشمندى که تنها در یک علم فعالیت داشت بر من غلبه نمود.»

حکمت 402: ضرورت موقعیّت شناسى
(اخلاقى، تربیتى)

وَ قَالَ (علیه السلام): لِبَعْضِ مُخَاطِبِیهِ وَ قَدْ تَکَلَّمَ بِکَلِمَةٍ یُسْتَصْغَرُ مِثْلُهُ عَنْ قَوْلِ مِثْلِهَا لَقَدْ طِرْتَ شَکِیراً وَ هَدَرْتَ سَقْباً.
شخصى در حضور امام سخنى بزرگتر از شأن خود گفت، امام (علیه السلام) فرمود: پر در نیاورده پرواز کردى، و در خردسالى آواز بزرگان سر دادى.

شرح حکمت:
از مقدمه این کلام استفاده مى شود که شخصى در حضور امام(علیه السلام) سخنى بیش از حد و مقدار خود گفت (و به تعبیر رایج میان مردم: بزرگ تر از دهانش حرف زد) امام(علیه السلام) براى این که او را بر سر جایش بنشاند و او دیگر زیاد از حد خود سخن نگوید با تعبیر بسیار زیبا و ذکر دو مثال جالب اشتباه او را به او گوشزد کرد. نخست او را تشبیه به پرندگانى کرد که هنوز بال و پر آن ها قوى نشده سعى مى کنند مانند بزرگسالان پرواز کنند؛ برمى خیزند و بر زمین مى خورند. تشبیه دیگر این که شتربچه آن صداى مخصوص شتران را که عرب آن را «هدیر» مى گوید سر نمى دهد. امام(علیه السلام) مى فرماید: به شتر بچه اى مى مانى که مانند شتران بزرگسال هدیر سر مى دهى.
بنابراین کسانى که بلندپروازى مى کنند و بیش از حد خود سخن مى گویند کارشان نوعى بى ادبى محسوب مى شود و همگان بر آن ها خرده مى گیرند. ازاین رو از امام علی(علیه السلام) نقل شده که فرمودند: «خداوند رحمت کند کسى را که قدر خود را بشناسد و از حد خود تجاوز نکند.»
اشتباه نشود، ممکن است افراد کوچکى داراى استعدادهاى مهم و فوق العاده باشند و سخن هاى مهمى بگویند. این گونه افراد نه تنها نباید تحقیر شوند بلکه باید مورد تشویق قرار گیرند. سخن امام(علیه السلام) ناظر به کسانى است که ادعایى بیش از حد خود دارند و بیش از آنچه زیبنده آن هاست حرف مى زنند.

حکمت 401: اثر سازگاری و هماهنگی با مردم
(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ (علیه السلام): مُقَارَبَةُ النَّاسِ فِی أَخْلَاقِهِمْ أَمْنٌ مِنْ غَوَائِلِهِمْ.

و درود خدا بر او، فرمود: هماهنگى با مردم در اخلاقشان سبب در امان بودن از کینه توزى و دشمنى آن هاست.

شرح حکمت:

امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرماید: «با مردم مدارا کن تا از دشمنى آن ها و کید و مکرشان در امان باشى.»
رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «سه چیز است که در هرکس نباشد هیچ کارى از کارهاى او سامان نمى پذیرد: ورع و تقوایى که او را از معصیت خدا بازدارد و اخلاقى که او را به مدارا کردن با مردم وادارد و حلم و بردبارى اى که جهل جاهلان را با آن از خود دور سازد.» در حدیث دیگرى مى فرمایند: «پروردگارم مرا به مدارا کردن با مردم دستور داده همان گونه که دستور به فرائض و واجبات داده است.» و نیز مى فرمایند: «مدارا کردن با مردم نصف ایمان است و رفاقت با آن ها نصف زندگى است.»
امام صادق(علیه السلام)می فرمایند: «گروهى از مردم مدارا کردنشان نسبت به دیگران کم و ضعیف بود و لذا از قبیله قریش نفى و طرد شدند و به خدا سوگند ازنظر حسب و نسب مشکلى نداشتند (مشکلشان عدم مدارا بود) و گروهى از غیر قریش مدارا کردنشان خوب بود و ملحق به این بیت رفیع شدند»
منظور از هماهنگى و مدارا با مردم این نیست که هم رنگ آن ها در خلاف کارى ها و معاصى و آلودگى شویم. به یقین کسى که پایبند به موازین شرع باشد چنین فکرى به خود راه نمى دهد بلکه منظور هماهنگى و مدارا در امور مباح و چیزهایى است که مورد علاقه آن ها و مشروع مى باشد.